گلایه دارم ای خدا، گلایه دارم از همه
گلایه دارم ای خدا، گلایه دارم از همه
گلایههای خویش را، برم کدام محکمه
از آن پرنده شاکیام، که فکر مرغ بسته نیست
گلایهمندم از سوار، که فکر پای خسته نیست
شکایت از لبی کنم، که میشود به خنده باز
ولی خبر ندارد او، ز گریههای جانگداز
گلایه دارم ای خدا، گلایههای بیشمار
از آن گل پر از غرور، که ننگرد به روی خار
وزان هَزار شاکیام، که خوشنواست در چمن
همو که ناله میکند، ز بانگ زاغی و زَغَن
ز دست باد شاکیام، که تند و سرد میوزد
به جان کودک یتیم، عذاب و درد میخزد
من اینهمه گلایه را، بگو کجا برم خدا
گلایههای زندگی، گلایههای بیصدا
گلایههای خویش را، به درگه خدا برم
خدای پاک و مهربان، جز او مگر کجا برم
اگرچه بنده شاکیام، ولی به حکم راضیام
هر آنچه حکم ما بُوَد، که عادل است قاضیام.
به نام خدا
سلام
بسیار زیبا بود ولی می ترسم.میترسم از آینده ای که من و شما همان مایی که این چنین گلایه می کنیم از این و اون بشیم هم این وهم اون!
مرسی مهدی جان
این ماییم که آیندمونو می سازیم و همه چی بستگی به خودمون داره که چه طور بسازیمش و ترسی از بعدش داشته باشیم یا نه
موفق باشی عزیزم D:
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به عَرشِ کبریایی، با همه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیزِ نابجایی
ناز بر یک ناروا کرده خواری می فروشد
گردشِ این چرخ را
وارونه بی صبرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوّش عارف و عامی
زبرقِ فتنه ی این علمِ عالم سوزِ مردم کش
به جز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری
در این دنیای پُر افسانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جایِ او باشم؟
همین بهتر که او خود جایِ خود بنشسته و تابِ تماشایِ تمامِ زشتکاری هایِ این مخلوق را دارد!
وگرنه من به جایِ او چو بودم،
یک نفس کی عادلانه سازشی،
با جاهل و فرزانه می کردم
مزسی خانوم محمدی خیلی قشنگ بود.
اقا دمت گرم خیلی معنا دار بود
آقا محسن گل نظر لطفته
خوشحالم که خوشت اومد
خیلی قشنگ بود مهرداد جان.
مرسی
خانم محمدی شعر خیلی قشنگیه . خودتون گفتید ؟