من به اندازه نا دیدن تو بیمارم
و به شوق نگهت شب همه شب بیدارم
ثانیه . روز . زمان . ساعت و من دلتنگم
دیگر از هرچه دروغ است و کلک بیزارم
خسته از هرچه که بی تو به سرانجام رسید...
خسته از شعر و هر صحبت طوطی وارم
گرمی وحرم حضورت بدنم را سوزاند
نکند خوابم و یارب نکند تب دارم؟
گرم صحبت شدم و هیچ نمی دانستم
عطر عشق به مشام می رسد از این تنهایی...
خوش به حال عاشقی!
یاحق
می سوزم از فرقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
(حافظ)