مروری بر زندگی، آرا و اندیشههای
عبدالکریم سروش
قسمت سوم
کیهان فرهنگی
در این کتاب صریحا از در مخالفت با کسانی درمی آید که به اندیشه اسلامی و فقه و فلسفه اسلامی اتکا دارند. سروش همچنین در این کتاب از فیلسوفانی که غرب را کلیتی تجزیه ناپذیر و ناسازگار با سنت معرفی می کنند انتقاد میکند و بر امکان انتخاب مسلمانان از میراث غربیان اصرار میورزد. سروش در نقد اخیر جبههای جدید را می گشاید که در همان سال ها گشوده شده بود و آن سوی این جبهه حلقه ای از استادان فلسفه چون رضا داوری اردکانی حضور داشتند که پس از ذبح شدن سر مارکس با چاقوی پوپر دریافته بودند، سر بعدی از آن ایشان است.
سروش اکنون از آرمان «علوم اسلامی انسانی» دست کشیده بود. او بعدها گفت: «یکی از درسهایی که روشنفکران دینی به ما اموختند، این است که نباید برای استخراج مدرنیته سراغ متون دینی برویم این نکته یکی از چالههایی بود که کثیری از روشنفکران در آن افتادند اما به وسیله خرد و انصاف روشنفکران دینی از این دام بیرون جهیدند تا دیگر آن همه وقت و انرژی که مصروف استخراج علم و فلسفه و سیاست مدرن از متون دینی شده بود، منتفی شود... در تاریخ اروپا هم وقتی متفکرین مغربزمین به این نتیجه رسیدند که فلسفه از دین بیرون نمیآید، قرون وسطی به پایان رسید. در تاریخ روشنفکری دینی قرون وسطی این جریان هم به پایان رسیدهاست.»[i]
پس از مدتی سروش به سراغ ماهنامه «کیهان فرهنگی» رفت. این نشریه جز نشریات زیرمجموعه موسسه کیهان بود که توسط شهید شاهچراغی[ii] و مرحوم حسن منتظرقائم راهاندازی شدهبود. پس از شهادت شهید شاهچراغی و در گذشت حسن منتظر قائم، کیهان فرهنگی در اختیار کمال حاجسیدجوادی و سیدمصطفی رخصفت قرارگرفت. بعد از مدتی حاج سیدجوادی به وزارت ارشاد رفت و رخصفت به تنهایی نشریه را اداره می کرد.
سروش خود در این مورد میگوید: ««دوستانی که کیهان فرهنگی را راه اندازی کردند آقایان رخ صفت و ]رضا[ تهرانی و ]ماشاءالله[ شمس]الواعظین[ بودند. آن سه نفر کیهان فرهنگی را با ایدههای نو و پخته خود منتشر کردند.»[iii]
حجتالاسلام محمدعلی معلی مدیرمسئول کنونی کیهان فرهنگی البته روایت دیگری دارد. وی معتقد است که افرادی چون رضا تهرانی، ماشاءالله شمسالواعظین، هادی خانیکی و ... از ابتدا در کیهان فرهنگی نبودند. وی میگوید:«شما اگر شماره های مختلف کیهان فرهنگی را از اولین شماره در سال 63تا 69 ورق بزنید، اسمی از آقای تهرانی و آقای شمس الواعظین نمی بینید؛ اما این دو به همراه آقایان: رضا تهرانی، هادی خانیکی، محمدرضا عطریانفر و غفاری در شورای سردبیری روزنامه کیهان بودند. کیهان فرهنگی از آغاز مستقل شروع کرد. اگر شناسنامه کیهان فرهنگی آن دوره را نگاه کنید، تنها اسامی آقایان: کمال حاج سیدجوادی، رخ صفت و مرحوم منتظر قائم را می بینید.»
وی در خصوص ایجاد اختلاف درون موسسه کیهان میگوید: « در سال66 آقای ]مهدی[ نصیری طلبهای در قم بود که گهگاه مقاله ای برای روزنامه کیهان می فرستاد و بعد مسئول جذب مقالات حوزه علمیه قم برای روزنامه و سپس مسئول صفحه مقالات کیهان شد و به تهران آمد. بعد از مدتی به خاطر ابراز لیاقت و شایستگی در کار، آقای اصغری[iv] حکم شرکت در شورای سردبیری را هم به او داد. آن موقع، آقایان: رضا تهرانی، هادی خانیکی و بعضی های دیگر، در شورای سردبیری روزنامه کیهان، یک گروه بسته بودند و تفکر و سازماندهی خاصی بر ذهن آنها حاکم بود، به نحوی که حاضر نبودند در جمع شان شخص یا تفکر دیگری حاضر شود، آنها در مقابل این تصمیم آقای اصغری، ابتدا خیلی مقاومت کردند، اما آقای اصغری بر سر حکم اش ایستاده بود. آنها می گفتند: اگر آقای نصیری به شورای سردبیری روزنامه بیاید ما استعفا میکنیم. تصورشان این بود که آقای نصیری جوان و کم تجربه است و در صورت کناره گیری آنها، نمی تواند روزنامه را منتشر کند. به همین خاطر شورای سردبیری روزنامه را ترک کردند تا روزنامه تعطیل شود. الحق در آن شرایط دشوار، آقای نصیری مقاومت خوبی از خودش نشان داد، چون اعضای تحریریه روزنامه، همراه سه نفر یادشده، علیه او کارشکنی می کردند. اما آقای نصیری مقاومت کرد و نگذاشت روزنامه تعطیل شود. در آن شرایط، آقایان: تهرانی، خانیکی و شمس الواعظین که خودشان را از روزنامه حذف کرده بودند، جایی نداشتند، اما چون با رخ صفت سابقه دوستی داشتند، بدون هیچ سمت و حکمی، به صورت غیررسمی به کیهان فرهنگی آمدوشد میکردند و بر مشی کیهان فرهنگی تأثیر سوء گذاشتند. در این زمان بود که کیهان فرهنگی مبلغ اندیشه های سروش شد. از سوی دیگر مهدی نصیری به عنوان تنها سردبیر روزنامه کیهان و طلبه ای که درس دینی خوانده بود، مقالات سروش را خلاف دین و آیین می دید و در روزنامه به نقد آن مقالات می پرداخت.»[v]
سروش خود درباره حضورش در کیهان فرهنگی میگوید:«دوستان ما در کیهان فرهنگی و خصوصا صدر آنها آقای رخصفت که شاید دقیقترین عنصر آن مجموعه بود، شخصا به افکار من علاقهمند بود و دوستی شخصی هم از گذشته داشتیم ... چانکه بعدها هم به من گفت تو حرفهایی برای گفتن داری و چه بهتر که اینجا تریبونی برای آن افکار باشد.»
سروش چنان افکار «کارل پوپر» را با پیرایهها و آرایههای اسلامی تبیین میکرد که گویی دست اسلام از آستین پوپر درآمده است. اما در مقابل او دیگرانی هم بودند، هایدگریها به میدان آمده بودند. رضا داوری اردکانی و احمد فردید که متأثر از هایدگر بودند و هر دو راه سروش را نادرست می دانستند. داوری به آرامی سخن از هگل می گفت و هایدگر را تفسیر و توصیف می کرد. تاریخ سنت را پایان یافته می خواند و التقاط تجدد غربی را با سنت اسلامی انحراف می دانست.
به هر حال سروش فعالیتهایش را در «کیهان فرهنگی» شروع و از آن طریق یارگیری کرد. البته همکاری سروش با کیهان فرهنگی به صورت آزاد، از شماره دوم نشریه شروع شد. اما اولین مقاله او که با ادبیاتی خشن همراه است، با عنوان «غربیان و حسن و قبح شؤن و اطوار آنان» و در پاسخ به مقاله ای بود که دکتر رضا داوری با عنوان «نفسانیت، جوهر غرب» در شمال اول کیهان فرهنگی در فروردین 63 و در نقد غرب نوشته بود. در حقیقت، اولین مقاله سروش، نقد ناقدین غرب بود.
در آن هنگام که با انتشار اولین ترجمه کتاب عظیم پوپر در ایران، «جامعه باز و دشمنان آن» همزمان شده بود، داوری در پاسخی تحت عنوان «علم و آزادی آری، التقاط نه» در کیهان فرهنگی نوشت: «این پوپر کیست که هم دشمنان انقلاب اسلامی در خارج از کشور اثر او را وسیله مخالفت کرده اند و هم در داخل جمهوری اسلامی گروهی برایش سر و دست و پا می شکنند و مخالفت با او را مخالفت با مقدسات می شمارند.»[vi]
اما واکنش سروش جالب تر بود.
شاید اکنون سروش فراموش کرده است که بعد از پاسخ رضا داوری به وی در نشریه کیهان فرهنگی، طی نامهای اعلام کرد که دیگر حاضر به پاسخگویی به وی نیست و مسوولان وقت کیهان فرهنگی را - که از دوستان و شاگردان وی بودند - مجبور به انتخاب یکی از میان وی و داوری برای چاپ مطالب کرد.
او که کیهان فرهنگی را سخنگوی فرزندان فکری و تریبون نشر افکار خویش می دانست از التقاطی خواندهشدن در چنین نشریه ای برآشفته شد. چه گمان میکرد سند این نشریه به نام وی و همفکرانش خوردهاست. پس نامه ای «با مسئولان کیهان فرهنگی در باب گزافه فروشی» نوشت و با قلمی آتشین اعلام کرد که دیگر حاضر به پاسخگویی به دکتر داوری نیست: «دور نمی بینم که کیهان فرهنگی به نیت نیکوی تشدید مواجهات فرهنگی باز هم گام در صراط سنت سابق نهد و ناسزاهای دیگری را از ناسزاگویان رواج و انتشار دهد اما حاشا که دیگر ازین قلم، کلامی درین مقام و مقالی درین مجال ملال افزای ارباب کمال گردد... این برادران از نشر این گونه نوشتارها چه مقصودی دارند؟ و کدام خدمت را به کدام قشر می خواهند انجام دهند؟... آیا می خواهند گوی سبقت را از همه جراید بربایند و نشان دهند که حاضرند هر سخن بی دلیل و بی مایه و فحش آلودی را طبع کنند؟»
پس داوری دیگر در کیهان فرهنگی ننوشت. اما فرزندان معنوی سروش بیکار ننشستند. اکبر گنجی این عنصر اطلاعاتی سابق که امروز به یک روشنفکر تبدیل شده، دو ماه بعد با استفاده از منابع اطلاعاتی در اختیار خویش در مقاله ای افشاگرایانه، پرونده داوری را گشود و او را متهم به ارتباطات خاص در رژیم گذشته کرد و مدعی پیوند هایدگر و هگل با فاشیسم شد.
در این زمان بود که در سوی دیگر، دفتر تحکیم وحدت به محفلی برای نقد اندیشههای عبدالکریم سروش تبدیل شده بود. اعضای آن زمان دفتر تحکیم وحدت، سلسله جلسات درس دکتر محمدرجبی را در این زمینه فراموش نمیکنند. اما بحث دامنه دار و چند ساله درباره لزوم پویایی فقه، محمل خوبی برای داعیههایی بود که با آنچه امام از «پویایی فقه» اراده کرده بودند به صورت بنیانی تفاوت داشت. این تفاوت اساسی، چند سال بعد یعنی زمانی آشکار شد که سروش و همفکرانش قائل به «دین اقلی» و «جدایی دین از ایدئولوژی» شدند.
به هر حال، روال کیهان فرهنگی همچنان ادامه داشت تا این که به تدریج در سال67 با چاپ مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» کاملا به تریبون سروش یا تبدیل شد. گویی رسالت این نشریه فرهنگی تنها در طرح و بسط افکار سروش خلاصه است. این روند منجر بدین شد که این ماهنامه در نظر بسیاری از خوانندگان به طنز «سروش نامه» لقب گرفت.
آنگاه همه یاران جدید وی در کیهان فرهنگی گردآمده بودند. برخی از این نام ها در سال های بعد بیشتر به گوش رسید: سیدمصطفی رخ صفت، رضا تهرانی، ماشاءالله شمس الواعظین، اکبر گنجی و ... در کیهان فرهنگی نام مرتضی مردیها، مجید محمدی، حمید وحید و دیگران نیز به چشم می خورد.
اما در این میان پس از خروج داوری شخص دیگری هم وارد کارزار شد. او شخصی نبود جز مهدی نصیری سردبیر وقت کیهان. همانطور که پیشتر گفته شد پس از ایجاد اختلاف در شورای سردبیری کیهان و استعفای جمعی آنان، نصیری تنها سردبیر کیهان شدهبود. او که انحرافات سروش را میدید ساکت نماند و اقدام به نقد نمود.
حجتالاسلام معلی میگوید: «اصحاب کیهان فرهنگی از این روال و نقدهای روزنامه به شدت ناراحت بودند زیرا آقای نصیری با هوشیاری دریافته بود که طرح مقالات سروش در کیهان فرهنگی و دعوت از علمای حوزه علمیه قم برای پاسخگویی به این مقالات، یک توطئه فرهنگی برای تقابل حوزه و دانشگاه است. او می دانست که این آقایان می خواهند سروش را به عنوان نماینده روشنفکران دانشگاهی در مقابل حوزویان برجسته قرار دهند. از این جهت، کوشش می کرد تا با نقدهایی خارج از حوزه علمیه، به شبهات سروش پاسخ بدهد و نقشه آنها را خنثی کند، چیزی که آنها هرگز دوست نداشتند. در حقیقت آقای نصیری با این کار توطئه آنها را برهم زد. آقایان می خواستند کسی که پاسخ سروش را می دهد، به نمایندگی از حوزه علمیه قم وارد این بازی شود. آنها نمی خواستند منطق سخن حاکم باشد، می خواستند جناح و گروهی پشت ماجرا قرار بگیرد، تا هر گروهی تعصب «صنفی» را پشت سر خودش داشته باشد و در حقیقت، درگیری فکری، به یک درگیری قبیله ای تبدیل شود، نه اندیشه ای، نه درگیری دو منطق. به همین دلیل است که می بینید در آخرین شماره کیهان فرهنگی قبل از تعطیلی در سال 69 نوشته اند که ما سراغ اساتید درجه یک حوزه علمیه قم رفتیم که بیایند به دکتر سروش پاسخ بدهند، کسانی که برخی از آنها حالا در موقعیت مرجعیت هستند، اما تقریباً کسی دعوت آنها را نپذیرفت، چون به توطئه آنها پی برده بودند... این طیف به مدیریت مؤسسه فشار می آوردند که روزنامه پاسخ مقالات سروش را ندهد، اما موفق نشدند، نقدهای مستدل روزنامه کیهان توطئه آنها را با شکست مواجه کرد، این بود که ناگزیر کیهان فرهنگی را به تعطیلی کشاندند و در نشریه ای دیگر بلندگوی افکار سروش شدند و خط خاصی پیدا کردند.»[vii]
[i] سخنرانی در منزل عبدالله نوری، خبرگزاری ایلنا، آبان 1385
[ii] سرپرست وقت مؤسسه کیهان که هواپیمای وی در هنگام اعزام به جبهه های حق علیه باطل در آسمان مورد هدف دشمن قرارگرفت و به شهادت رسید.
[iii]گفت وگو با دکتر عبدالکریم سروش هفته نامه شهروند امروز، 25 آذر1386 ، ص 66
[iv] مدیرمسئول وقت روزنامهی کیهان
[v] کیهان فرهنگی- گفتگو با محمد علی معلی، شماره256-255، دی و بهمن 86
[vi] کیهان فرهنگی
[vii] همان
مطالب پیشین: