KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

مروری بر زندگی، آرا و اندیشه‌های سروش - قسمت دوم

با سلام خدمت دوستان وبلاگ هم‌کلاسی

همون طور که در مطلب قبل اشاره کردیم، قصد داریم هر دفعه قسمتی از مقاله‌ی بلند مروری بر زندگی آرا و اندیشه‌های عبدالکریم سروش رو منتشر می‌کنیم

از همه‌دوستان می‌خوام که پیشنهادات و انتقادات و البته نواقص احتمالی رو در نظرات اعلام کنند.

در این‌جا قسمت دوم این مطلب را می آوریم.

مروری بر زندگی، آرا و اندیشه‌های عبدالکریم سروش

 

قسمت دوم

عبدالکریم سروش

 

 

حضور در ستاد انقلاب فرهنگی

 

در سال‌ها اولیه‌ی انقلاب، دانشگاه‌ها به اتاق جنگ و اسلحه‌خانه گروهک‌ها تبدیل شده بود. با فرمان امام خمینی (ره)، در ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ ستاد انقلاب فرهنگی دانشگاه ها تشکیل شد. ستادی که پس از تعطیلی دانشگاه ها برای بازگشایی آن‌ها تاسیس شد تا از این پس بر روند اسلامی بودن و انقلابی شدن مراکز آموزش عالی نظارت کند. امام در فرمانشان نوشته بودند: «مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است و خواست ملت مسلمان می باشد، اعلام شده است و تا کنون اقدام موثر اساسی انجام نشده است و ملت اسلامی وخصوص دانشجویان با ایمان متعهد، نگران آن هستند و نیز نگران اخلال توطئه گران که هم اکنون گاه گاه آثارش نمایان می شود و ملت مسلمان و پایبند به اسلام خوف آن دارندکه خدای نخواسته فرصت از دست برود و کار مثبتی انجام نگیرد، و فرهنگ همان باشدکه در طول مدت سلطه رژیم فاسد کارفرمایان بی فرهنگ ، این مرکز مهم اساسی را درخدمت استعمارگران قرار داده بودند، ... بر این اساس به حضرات آقایان محترم محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد، جلال الدین فارسی، علی شریعتمداری مسئولیت داده می شود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد و مومن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برنامه‌ریزی رشته‌های مختلف و خط مشی فرهنگی آینده دانشگاه ها بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب اساتید شایسته و متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند. بدیهی است بر اساس مطالب فوق دبیرستان‌ها و دیگر مراکز آموزشی که در رژیم سابق با آموزش و پرورش انحرافی و استعماری اداره می شد، تحت رسیدگی دقیق قرار گیرد.»[i]

سروش نیز به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. عضویتش در ستادی که متولی اصلی انقلاب فرهنگی شد، کافی بود تا ضد انقلابیون حتی تا امروز او را به حکومتی بودن و حتی سوپاپ اطمینان بودن متهم نمایند! سروش البته در سال های اخیر سعی وافری داشته تا با مصاحبه و خطابه گاه قانع کننده و گاه خشمگینانه مخالفان خویش را براند و این اتهام را از دامان خویش پاک کند، هر چند ننگ! را نتوان با رنگ پاک کرد.

سروش در مصاحبه‌ای در بهار 1386 سعی کرد با پررنگ کردن نقش دیگران در ستاد انقلاب فرهنگی نقش خود را در پاکسازی اساتید کم‌رنگ نشان دهد: «ستاد مکلف به بستن دانشگاه‌ها نبود و این خطایی است که من در پاره‌ای از نوشته‌ها می‌بینم. سوم اینکه ستاد متشکل از هفت نفر بود و من در اغلب بحث‌هایی که امروزه می‌شود می‌بینم مساله چنان مطرح می‌شود که گویی ستاد انقلاب فرهنگی یک نفر داشت آن هم عبدالکریم سروش بود. یک وظیفه هم داشت آن هم بیرون کردن دانشگاهیان بود. هر دو ادعا بسیار جفاکارانه و دروغ‌زنانه است. این دروغ تاریخی باید افشا شود.»[ii]

البته سروش به این ها هم اکتفا نکرد و در ادامه به حمله به برخی شخصیت‌های سیاسی – که دیروز با آن ها همراه بود- پرداخت . از جمله آنها می‌توان به صادق زیبا کلام، محمدعلی نجفی، و ... اشاره کرد: « مایلم یادآوری کنم که وزیر علوم هم آن زمان عضو شورای انقلاب فرهنگی بود. ابتدا دکتر عارفی و بعد به مدت طولانی آقای دکتر نجفی و از قضا مسوول تصفیه‌های وزارت علوم بود. وقتی من آخرین بار از وزارت علوم پرسیدم، آنها در گزارشی محرمانه به من گزارش دادند که 700 نفر از اساتید تصفیه شده‌اند. این گزارش‌ها و آمارها مطلقا در اختیار ما نبود.»

وی هم‌چنین ادعاهای افرادی چون صادق زیباکلام را در این خصوص رد می‌کند و می‌گوید:« اینها مسوول اتفاقاتی هستند که در طول این 20 سال در دانشگاه‌ها رخ داده است و هیچ‌کس به نقش آنها اشاره نمی‌کند و با آنها مصاحبه نمی‌کنند. اگر مسوولیتی است بر دوش همه است... حتی کسی مثل آقای زیباکلام که بارها از انقلاب فرهنگی حرف زده است. اینجا باید بگویم که ایشان نه صادق‌اند و نه کلام زیبا می‌گویند.ایشان چندین‌بار از انقلاب فرهنگی سخن گفته، گویی که از مسوولان اصلی آن بوده و من به شما می‌گویم که مطلقا چنین نبوده است و هر بار هم به گونه‌ای حرف می‌زند که در ستاد با من نشسته و مباحثه کرده و ایشان طرفدار آزادی استادان بوده و من مخالف بوده‌ام. مطلقا چنین چیزهایی دروغ است. من یک بار هم ایشان را در ستاد انقلاب فرهنگی ندیده‌ام. ایشان چندین‌بار چنین سخنانی را در روزنامه‌های «ایران» و در «رادیو فردا» گفته‌اند و برای خودش اعتباری کاذب کسب کرده‌اند چنانکه زمانی هم مدعی شده بودند نماینده دولت موقت در کردستان بودند که وقتی این ادعا با تردید و انکار مواجه شد، از اثبات این مدعا نیز درماندند. دائما می‌گوید که توبه کرده است. در حضور مردم هم این را می‌گوید که او را ببخشند و او را بستایند. از هیچ کس دیگری نام نمی‌برد و تنها می‌گوید این تصفیه‌ها جلو چشم عبدالکریم سروش صورت می‌گرفت و او هیچ نمی‌گفت.»

هم‌چنین در خصوص خاطرات چاپ شده دکتر کاتوزیان است که که در آن به نقش سروش در تصفیه وی از دانشگاه اشاره دارد می‌گوید: « ثانیا هیچ‌گاه ایشان را به مناظره فرانخوانده‌ام. ثالثا از حقوقدانی مثل ایشان انتظار نداشتم که بدون تحقیق بنده را نظریه‌پرداز و علمدار فکر تعطیلی دانشگاه‌ها بخوانند. رابعا در مورد اخراج ایشان هم بد نیست یادآور شوم که وقتی من خبردار شدم ایشان را از کار منفصل کرده‌اند از ایشان طرفداری کردم. شاید خطای حافظه یا دلایل دیگر در میان بوده که ایشان چنین چیزهایی گفته‌اند.... برخلاف ادعای ایشان از ستاد انقلاب فرهنگی برکنار نشدم بلکه به دلیل مشاهده پاره‌ای از بی‌رسمی‌ها – که در جای دیگر شرح آن را آورده‌ام- رسما استعفا دادم.»

«در مورد آقای محمد ملکی هم باید بگویم متاسفم که ایشان هنوز اخراج دکتر نصر را از دانشگاه توجیه می‌کند. من کاری به آنکه چه کسی این کار را کرد، ندارم اما در مورد خودم و ایشان باید بگویم که من یک بار ایشان را دیده‌ام. ایشان با جمعی از اساتید به شورای انقلاب فرهنگی آمدند. اتفاقا رئیس جلسه آقای شریعتمداری بود. من هم در کنار ایشان نشسته بودم و حرفی نمی‌زدم. چون من تازه از خارج برگشته بودم و اصلا از اوضاع دانشگاه‌ها خبری نداشتم، اساتید را نمی‌شناختم و معمولا در این جلسات حرفی نمی‌زدم و گوش می‌کردم تا از مجموع صحبت‌ها، قضایا برای من روشن شود. آقای ملکی تقریبا تمام جلسه را در اختیار گرفت و سخنرانی مفصلی درباره حقیقت انقلاب در علم و انقلاب در فرهنگ، آن هم از مواضع تندروانه چپ کرد. یک ذره شفقت نسبت به اساتید در صحبت‌های او نبود. از حقیقت مباحث صحبتی نمی‌شود. گویی هرکس که به ستاد انقلاب فرهنگی می‌آمده تنها مرا می‌دیده و تنها از من پاسخ می‌شنیده است. به هیچ وجه نمی‌خواهم بگویم من در ستاد نبوده یا هیچ‌کاره بوده‌ام و گناهان به گردن دیگران است.»

وی هم‌چنین رفتارهای غیرقانونی‌اش در ستاد انقلاب فرهنگی را بازگو و توجیه می‌نماید: «یک قلم خدمتی که ستاد انقلاب فرهنگی کرد و اتفاقا من آن را انجام دادم همین قصه تاسیس نشر دانشگاهی بود. شما می‌توانید از آقای پورجوادی که به مدت 20 سال مسوول نشر دانشگاهی بودند بپرسید که چه کسی از ایشان دعوت کرد، ماجرا را با او در میان گذاشت و تا آخر کار از او پشتیبانی کرد. حتی خلاف قوانین کشور من به ایشان اجازه دادم که درآمدهای ارزی‌شان را وارد کشور نکنند تا دست‌شان در خریدهای مرکز نشر آزاد باشد.»

و در ادامه به دشمنی خود با انجمن‌های اسلامی -همان‌ها که در این سال‌های اخیر مریدان سینه‌چاک‌اش بودند- اشاره می‌کند :«ما از تشکیل انجمن اسلامی در مرکز نشر جلوگیری کردیم چون در آن زمان و در آن فضا، انجمن اسلامی هرجا که تشکیل می‌شد کاری نداشت جز تخریب. ما بسیار از این مرکز حمایت کردیم تا پا گرفت.»

و در نهایت سخن او در این باب این است که: «در مورد تصفیه‌ها من هیچ چیز نمی‌گویم چون در این باب زیاد حرف زده‌ام.»

و هم ‌چنین در باره بسته شدن دانشگاه‌هامی گوید: «حقیقت این است که دانشگاه‌ها قبل از بسته شدن، دانشگاه‌ نبودند. اصلا زمان، زمان انقلاب بود. هیچ چیزی آن نبود که می‌بایست باشد. من همان زمان در دانشگاه تدریس می‌کردم. کلاس درستی تشکیل نمی‌شد. هر روز تظاهرات بود. گروه‌های مختلف سیاسی و چریکی به دانشگاه آمده و بساط گسترده بودند.هر روز دانشجویان به بانگی روان می‌شدند. عمدتا کلاس‌‌ها تشکیل نمی‌شد. دانشجو سر کلاس بود اما به قول معروف «من در میان جمع و دلم جای دیگر است.» این مقتضای انقلاب بود و همه چیز حالت نیم‌بند داشت و در حال شکل‌گیری بود. با این همه، من نه در جریان بستن دانشگاه‌ها بودم- ولو با وضعیتی که داشت- و نه با آن موافق بودم. یک بار آقای هاشمی در این جلسات گفتند که «بله ما با بسته شدن دانشگاه‌ها موافق بودیم اما به این معنی که این بسته شدن تنها به مدت چند ماه باشد نه چند سال.» یعنی به ما فهماندند که دانشگاه‌ها به سرعت باز شود. شخص امام نظرشان این بود و ما هم همین نظر را داشتیم. معلوم بود که ماجرای بسته شدن دانشگاه‌ها با این بزرگان در میان گذاشته شده بود اما گویا ایده‌ها مختلف بوده است.»[iii]

 



[i] فرمان امام برای تصفیه دانشگاه ها در ۲۲/3/۱۳۵۹ صحیفه امام ج 12 ص 431

[ii] روزنامه کارگزاران، 20/3/1386

[iii] همان

نظرات 4 + ارسال نظر
حمید توکلی, IT, صنعتی خواجه نصیر چهارشنبه 14 فروردین 1387 ساعت 17:16 http://kntu.blogsky.com

ممنون از اطلاعاتی که منتشر کردید !

فتاحیان, , چهارشنبه 14 فروردین 1387 ساعت 18:01

سلام/بسیار عالی!!!
موفق و موید باشید

علی طهرانی, , چهارشنبه 14 فروردین 1387 ساعت 18:12

یکشنبه بیاید بحث
بارها گفتم یکی مثل مارکز چند نفری دور برش جمع شدند وقتی مرد با همه ی افکارش به خاک رفت
امروز همه دارند بهش فحش می دهند
این سروشم همینه الان ۲-۳ نفر دور خودش جمع کرد ه وقتی بمیره این افکار درهمش با خودش به خاک میره
و مثل مارکز همه بهش فحش می دن
ولی هر کی دنبال حقیقت یکشنبه بیاد
شما ۱ درصد احتمال بدید قیامت هست خب شما ضرر می کنید و من سود
ولی اگر قیامت نباشه من هیچ ضرری نمی کنم

ان‌شاءالله به‌زودی در بسیج دانشجویی جلسه ای حضوری با شرکتت تمامی دوستان با این موضوع برگزار خواهد شد.

استوار, , پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 01:06

شما آدم نمیشید؟
من میدم شما و سروش آویزون کنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد