KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

مروری بر زندگی، آرا و اندیشه‌های سروش - قسمت اول

دوبار سلام عرض می‌کنم خدمت همه‌ی دوستانی که بحث رو دنبال کردن

حقیقت‌اش اینه که من داشتم مطالبی که دوستان در مورد مصاحبه آقای سروش با نشریه zemzem داشته‌اند مرور می‌کردم چند تا نکته توجه‌منو جلب کرد:

  1. اول این‌که عمده‌ی مطالبی که دوستان در خصوص نظرات دکتر سروش نوشتن یه مقداری با اختلافات شخصی‌شون تلاقی پیدا کرد بنده ضمن احترام به اختلاف سلیقه آرا و اندیشه‌های همه‌ی دوستانی در این جا مطلب می‌نویسن باید عرض کنم که موضوعی که دکتر سروش نوشته یه حرف کاملا جدی و آکادمیک و برخورد خاص خودشو می‌طلبه.
  2. عمده‌ی دوستانی که در مورد مصاحبه سروش مطلب نوشتن چیز زیادی از نظرات و سوابق و گذشته‌ی اون نمی‌دونن. برای این‌که به منتهای حرف یه نفر رسید باید مبانی فکری اون مطالعه کرد تا بتونیم یه درک مناسب از حرف‌اش برسیم.
  3. خیلی از دوستانی که از نظر فکری به بنده نزدیک‌ترن براشون قابل تحمل نیست که یک فرد ای‌نطوری همه‌ی اعتقاداتشون زیر سوال ببره اما بازم یادآوری می‌کنم اگه ما واقعا از روی استدلال و منطق به یه چیری اعتقاد داریم باید بتونیم تمام عیار از اون دفاع کنیم. (اینجا به یاد خاطره‌ای یکی از دوستانم آقای شاه‌نظری افتادم که پارسال وقتی دبیر انجمن اسلامی دانشکده برق رو به مناظره پیرامون حجاب دعوت کرد، دبیر انجمن جواب داد: که ما شاید نتونیم از اعتقاداتمون دفاع کنیم!)

وقتی مطالبی که بچه ها تو وبلاگ گذاشتن ( و ایضا نظرات جالبی که بعد از هر مطلب درج می‌شد) رو دیدم ناگهان یاد مقاله‌ای افتادم که ۲ سال پیش راجع به زندگی، آرا و اندیشه‌های دکتر سروش نوشته بودم افتام.

۲ -۳ سال پیش بود که تاز وارد دانشگاه شده بودم فرصت فراغتی پیدا کردم که به مطالعه آرا و اندیشه‌های مختلف بپردازم . از جمله افرادی که باهشون مواجه شدم دکتر عبدالکریم سروش بود. البته اسم ایشونوسال‌ها قبل شنیده بودم اما فرصت کافی برای مطالعه‌ی همه‌آثارش پیش نیومده بود. این شد که به سراغ مطالعه افکار و نیز نظرات مخالفین و موافقین‌اش رفتم.

پس از چندماه کار، نتیجه مطالعات مقاله‌ای نسبتا بلند بود که البته نواقصی هم داشت. همون موقع این مقاله رو تو وبلاگ شخصی‌ام قرار دادم که هوز هم بازیدکنندگان روزانه خوبی داره

اما به ذهنم رسید با توجه به این حرفی که جناب سروش زده حرف جدیدی نیستو منبعث از افکار و آرای گذشته‌اش چه طوره که یه نگاهی به آرای قبلی اش بندازیم. این بود که رفتمو علی‌رغم فرصت کم تو تعطیلات مقاله رو یه بار دیگه بازنویسی کردمو یه چیزاهایی هم بهش افزودم الانم آماده است.

اما دیدم حجم مقاله خیلی زیاده و بحثو کنجکاوی بچه‌ها هم زیاد این بود که تصمیم گرفتم این مقاله رو بخش بخش کنم و هر چند وقت یکبار بخسی از اون تو وبلاگ منتشر کنم به همین‌جهت اولین قسمت مقاله رو این جا میارم

در ادامه از همه‌ی دوستان می‌خوام که نظرات و ابهامات خودشون در مورد قسمت‌های مختلف مقاله درج کنن تا بحث به طور جدی شروع شه. فقط از عزیزان می‌خوام اگه ممکنه فقط رو حول محور مقاله حرکت کنیم که انسجام تو بحث حفظ شه.


 

مروری بر زندگی، آرا و اندیشه‌های

عبدالکریم سروش

 

 

قسمت اول

 

عبدالکریم سروش 

نویسنده: محمدجواداخوان

Moja2007@yahoo.com

سیدحسین حاج‌فرج‌اله‌دباغ معروف به عبدالکریم سروش در 25 آذرماه سال۱۳۲۴ شمسى در تهران متولدشد.

وی در دبیرستان علوى، در رشته ریاضى تحصیل کرد. مدرسه‌ای که آن زمان تحت نفوذ انجمن حجتیه بود، با دانش آموزانی که هر یک پس از عضویت در این انجمن توانستند به زبده ترین رجال سیاسی و مذهبی آینده ایران تبدیل شوند. حضور او در این مدرسه موجب آشنایی و  ورود او به انجمن حجتیه شد. گروهی که بر پایه عقائد انحرافی‌شان به شدت از فعالیت های سیاسی خودداری می‌ورزیدند.

وی در دانشکده داروسازى دانشگاه تهران دکترای داروسازى گرفت. در ایران نیز مدتی بسیار کوتاه به حوزه رفت و فقه و اصول و فلسفه اسلامى را تا حدودی فراگرفت. سپس به انگلستان رفت و در لندن شیمى آنالیتیک (تحلیلى) آموخت و در همان جا فلسفه و تاریخ علم را هم فرا گرفت.

گفته می‌شود وی آن سال‌ها ضمن سخنرانی در کانونی مذهبی بنام «امام باره» باب آشنایی با برخی روشنفکران سکولار را گشود. هم‌چنین در آن سال‌ها از حضور استادنی چون دکتر کمیل صادقی استفاده کرد.[i]

دباغ از زمره دانشجویان مذهبی لندن بود و با تأمل در حکمت متعالیه، به آن بخش از روحانیت که حول این محور می چرخید علاقه مند شده بود. وی در خصوص سابفه شناخت خود از امام می گوید از امام خمینی (ره) می‌نویسد: «امام‌خمینی را پیش از شریعتی شناختم، وقتی دانش آموز دبیرستان بودم... پس از رهایی امام از زندان در خیل مشتاقان و هواداران بسیار او به قم به خانه او رفتم و این نخستین بار بود که او را از نزدیک می دیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم در بحبوحه انقلاب که امام به پاریس آمد مرا توفیق بیشتر دیدار وی دست داد. یک بار که در پاریس به ملاقات خصوصی رخصت فرمود از او در باب آزادی پرسیدم و پاسخ او همان بود که بعدها از او شنیدم: آزادی آری، توطئه نه و بر آزادی فکر و بیان تاکید و تصریح کرد. گفت: این مارکسیست ها نمی دانند فلسفه را با ف می نویسند یا با ضاد، مع الوصوف آثارشان را در فلسفه و خصوصا در اقتصاد باید خواند.»

در سال‌های آخر رژیم ستم‌شاهی  بود که کتاب «نهاد ناآرام جهان» را تالیف کرد و که به گفته برخی دستمایه‌ای علمی و آکادمیک برای مقابله با ادعاهای ماتریالیست‌ها در زندان شد و در تغییرجریان مباحثات اعتقادی به نفع مبارزان مسلمان مؤثربود. گفته می‌شود این کتاب به پیشنهاد شهید استاد مطهری مورد مطالعه حضرت امام (ره) واقع شد و مورد تحسین ایشان قرار گرفت.

اما دباغ‌ که‌ تا سال‌های‌ آغازین پس از انقلاب ظاهرا‌‌ از‌ اندیشه‌های‌ حضرت امام(ره) دفاع‌ می‌کرد، ناگهان‌ در مصاحبه‌ای‌ بانشریه‌ نامه، از نقد خود بر کتاب‌ حکومت اسلامی (ولایت فقیه) در همان ‌سال‌های پیش از انقلاب سخن‌ می‌گوید.: «زمانی که در انگلستان دانشجو بودم کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی را با دقت بیشتری خوانده بودم. هر چند قبلا در ایران نیز به صورت مخفیانه به دست من رسیده بود و من آنچنان که باید تعمقی در آن نکرده بودم اما حقیقتا در انگلستان این کتاب برای من کتابی دلسردکننده بود. این کتاب را در امر سیاست و حکومت بسیار ساده و بسیط یافتم».

حسین حاج فرج اله دباغ  اکنون میل داشت تا خود را به عنوان یک فیلسوف روشنفکر و ادیبی فرزانه بنمایاند، اما این جا اشکالی وجود داشت و آن نام وی بود که کمی غیر فلسفی وادبی به نظر می رسید. پس درصدد برآمد تخلصی مناسب برای خود برگزیند. او دو پسر داشت به نام‌های «سروش» و «عبدالکریم»، بنابراین نام مستعار خود را «عبدالکریم سروش» نهاد.

حسین حاج‌فرج‌اله‌دباغ که بهتر است از این پس اورا  عبدالکریم سروش بنامیم، پس از بازگشت به ایران به هنگام پیروزى انقلاب اسلامى بنابر توصیه‌ای که امام به روشنفکران درباره مارکسیسم نمودند، تصمیم گرفت به نقد مارکسیسم بپردازد. ولی این علت لازم وکافی برای او نبود بلکه تأثیرات بسیار بالا و  آشکار سروش از فلسفه علم و فلسفه سیاسى کارل پوپر از انگلستان سبب مى شد وی خود را به عنوان منتقد مارکسیسم در ایران پس از ۱۳۵۷ مطرح نماید.

همان طور که گفته شد سروش مبین نظریات پوپر در ایران است. پوپر از بزرگ‌ترین حامیان لیبرالسم است. براین اساس یکى از کتابهاى مهم عبدالکریم سروش کتاب «علم‌چیست؟فلسفه‌چیست؟» اوست که پیش از انقلاب نوشته است و در اوایل سال ۱۳۵۷ بارها تجدید چاپ شد.

«علم چیست؟ فلسفه چیست؟» از آن رو مهم است که سروش براى نخستین بار در ایران فلسفه علم کارل پوپر را به صورت ترجمه‌ای وارد متون آموزشى دانشگاه ها و محافل علمى و مذهبى کرد. دراین کتاب قاعده «ابطال پذیرى» معیار معرفت مى شود. «گزاره اى علمى است که دلیلى بر خلاف آن اقامه نشده باشد... » در واقع سروش آغازگر نهضت تفکر ترجمه‌ای درایران پس از انقلاب و در میان متفکران پس از انقلاب بود.

کتاب اخیر در حوالی سال 1357 مکرر منتشر شد. در چاپ سال 1368 بر این کتاب مقاله ای از کارل پوپر به نام کشکول و فانوس به کتاب اضافه شده که حجه‌الاسلام محمدصادق لاریجانی[ii]  آن را ترجمه کرده است. اما سروش در چاپ سال 1371 نتوانست وجود نام منتقد خود را در این کتاب تحمل کرده در نتیجه نام مترجم را از پانوشت مقاله حذف کرده است.

سروش سخنوری را در انجمن حجتیه آموخت. ترجمه چند کتاب ارزنده در فلسفه علم و آگاهی اش از متون معتبر و جدید در این حوزه به همراه علاقه و تبحرش بر فلسفه اسلامی سروش را او را معروف کرد. اما آنچه بعدها موجب معروف‌تر شدن وی شد آن بود که «همواره شکستن یک بنا آسان‌تر  و جذاب‌تر از برپایی است».

دکتر عبدالکریم سروش

از آن جایی که سروش فاقد هرگونه سوابق مبارزاتی چشمگیر در پیش از انقلاب بود ناگهان به یاد این افتاد که انقلاب پیروز شده و او فاقد هرگونه آثار انقلابی است. مسلما در شرایط پس از انقلاب صاحب‌قلمی که برای انقلاب حرکتی نکرده باشد از سوی مردم طرد خواهد شد. پس سروش نیز به نگارش آثاری انقلابی روی آورد. «ایدئولوژی شیطانی» را در سال 1359 در نقد مارکسیسم نوشت که بازنویسی چند سخنرانی در دو دانشکده دانشگاه تهران و نیز چهار سخنرانی در صدای جمهوری اسلامی ایران بود.

سروش همچنین در این سال ها علاوه بر مناظره با مارکسسیست‌ها به مناظره با افرادی چون ابوالحسن بنی صدر نیز پرداخت. همچنین وی نه فقط در رادیو بلکه در تلویزیون هم درس مثنوی می گفت.

در مناظره های تلویزیونی سال 1360 میان مسلمانان و مارکسیست ها او و مهمترین منتقدش در سال های بعد؛ محمدتقی مصباح یزدی در سمت چپ مجری برنامه می نشستند و احسان طبری و فرخ نگهدار نماینده حزب توده و فدائیان اکثریت در سمت راست حضور می یافتند. سروش و مصباح اما در جهان واقع جناح چپ مباحثه را تشکیل نمی دادند همچنان که طبری و نگهدار در جناح راست نبودند. مهارت مصباح و سروش در مناظره با چپ ها چنان قدرتمندانه بود که آقای هاشمی رفسنجانی در این باره در خاطرات روزانه‌اش نوشته است: «مقداری از مناظره ایدئولوژیک را تماشا کردم. توده‌ای‌ها و فدایی‌ها خیلی بی‌منطق و ضعیف حرف می زدند حتی نتوانستند تضاد را تعریف کنند وقتی که تضاد را که جوهر دیالکتیک است نتوانند تعریف کنند چگونه اثبات می کنند؟»

                                                                      ادامه دارد ...



[i] پروفسور کمیل صادقی از فلاسفه‌ی اگزیستانسیالیست و استاد دانشگاه آکسفورد که تأثیر عمیقی بر سروش نهاد به نحوی که وی بعدها  کتاب  «بسط تجربه نبوی» را به وی اهدا نمود. صادقی در مهر سال ۱۳۸۴ در قم در گذشت و در صحن مدرسه آیت‌الله قاضی به خاک سپرده شد.

[ii] اندیشمند و عضو کنونی فقیه شورای نگهبان

نظرات 9 + ارسال نظر
سید محمد مهدی دزفولی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:46

با تشکر از تو دوست عزیز که سعی کردی لا اقل بحث را کمی منصفانه تر پیش ببری و فضا را شفاف تر بکنی و اینکه سعی کردی همانند من شخصیتهای علمی را معرفی بکنی که لا اقل در حق آنها ظلم کمتری شود. موفق باشی

سید محمد مهدی دزفولی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:48

اما دوست عزیز متن تو اشکالاتی هم دارد ماننداینکه دکتر سروش سید نیستند و حاج حسین حاج فرج الله دباغ صحیح است نه سید حسین ... . ممنون اگر متنت را تصحیح کنی

نخیر اسم دقیق ایشان دقیقا همین است که خدمتتان عرض کردم می‌توانید بررسی کنید!

فتاحیان, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:51

سلام/تشکر فراوان به خاطر این متن پرمحتوا ؛عالی و انشاءالله تا حدودی جامع.

پاکروان, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:59

سلام دوست عزیز از شما سپاسگزارم و منتظر ادامه مطالبتون هستم
با سپاس فراوان
موفق باشید

سید محمدمهدی دزفولی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 17:01

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4 شما می توانی اطلاعات دقیق تر را راجع به ایشان در سایت و بالا و در سایت شخصی ایشان بخوانی چون بعضی از اطلاعات شما راجع به ایشان غلط است: ۱- ایشان در دانشگاه تهران فوق لیسانی خود را اخذ کردند و نه دکترا و بلکه دکترای خود را در انگلستان در رشته ی فلسفه علم از دانشگاه لندن اخذ کردند و نه در رشته ی فلسفه و تاریخ علم.۲-ایشان سخنرانی هایی تحت ایدئولوژزی شیطانی را در تکنیکوم و دانشگاه علم و صنعت آن موقع ایراد کردند و نه در دانشکده های دانشگاه تهران بلکه بخش فلسفه چیست آن کتاب را در دانشمده اقتصاد دانشگاه تهران ایراد کردند. ( در مقمدمه کتاب ایدئولوژی شیطانی می توایند این مطالب را بخوانید) ۳-ایشان متولد ۱۵ آذر ماه ۱۳۲۴ هستند و نه متلود ۲۵ آذر ماه . این مطالب و زندگی نامه ی دقیق ایشان به زیبان خودشان در سایت شخصی ایشان www.drsoroush.com به طور مبسوط امده است . پس خواهشی که دارم چون قلم شما دچار خدشه ای در اطلاع رسانی درست نشود پس از اطلاع از این مطلب مطالب نا صحیح خود را تصحیح کنید. باز هم از شما تشکر می کنم

روزبه ناعمه, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 17:02

متن جالب و خوبی بود انشالله که همه منتقدین بتوانند از شیوه حضرت عالی استفاده کنند

[ بدون نام ] دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 00:16

, ,
تف به سروش سروش کدوم خریه که این همه بزرگش کردید

ادریس, , سه‌شنبه 13 فروردین 1387 ساعت 00:10

با عرض سلام خدمت آقای اخوان
از انجا که در بازه ی زمانی فوق بنده دبیر انجمن اسلامی بودم لازم دیدم درباره بحث مناظره انجمن و بسیج نکاتی را بیان دارم : ۱) انجمن به هیچ وجه تشکلی به نام بسیج دانشجویی را به رسمیت نمی شناسد و در نهایت آنها را یک نهاد می داند چنانکه خود بسیج نیز در جلسه دفاع پیرامون تحصن غیر قانونی خود نیز نقل به مضمون چنین مطلبی را به اعضای هیوت نظارت بیان داشتند .
۲) انجمن در بحث های نظری به هیچ گونه خط قرمزی =ابند نیست حال انکه بسیج دارای خطوط قرمز است و در همان از مواضع حاکمیت دفاع می کند و به عباتی از مصونیت آهنین برخوردار است در حالی که بچه های انجمن از چنین مصونیتی برخوردار نیست
۳) انجمن حالت پارلمان گونه دارد و در آن حالت پلوراستیک ( کثرت گرایی ) وجود دارد و در آن نظرات مختلفی حاکم است و مانند بسیج دارای بک ایدوئولوژیک نیست
درباره نظراتی که در مورد دکتر سروش بیان کردید به جای اینکه ایشان را معرفی کنید فکر توهمات خود پیرامون دکتر سروش را مکتوب کریدید بی خود نیست که با داشتن چنین توهماتی چنین نظریات و ایده هایی رسیدید

محمد, فلسفه, سه‌شنبه 13 فروردین 1387 ساعت 05:56

چه خوب بود که منابع این نقل قول هایی که کردید رو ذکر می کردید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد