KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

بحث و گفتگو

سلام

چندی است که در این وبلگ بحثی پیرامون گفته‌های جدید جناب آقای دکتر سروش درگرفته که باید گفت هم فوایدی داره و هم مضراتی

فایده اش ایجاد فضای گفت و گو بحث منطقی پیرامون اعتقادات اصیله

و ضرر اش اینه که عمده کسانی که در بحث وارد میشن و بحث میکنن متاسفانه خیلی مطالعه لازمو نداشتن.

البته تا حدی طبیعیه

نظام آموزشی ما طوری طراحی شده که دانشجوی رشته فنی مهندسی نه توان و نه فرصت و بدتر از همه علاقه مطالعه و حتی ورود به علوم انسانی داشته باشه

ما اگه خدابخواهد ان‌شاء الله در نظر داریم در یک فضای گفتمانی و پارادیمی و بدون هیچ‌گونه تعصب بیجا این بحث به طور جدی و منطقی ادامه بدیم.

از همه دوستانی که نظرات مختلفی دارن خواهش می‌کنم

نظرشون رو اعلام کنن.


بسیار خوب ضمن تشکر از همه‌ی دوستانی که زحمت کشیدن و نظراتشون رو اعلام کردن از همه‌ی دوستان خواهش می‌کنیم که یک بحث علمی و منطقی رو حاشیه‌ساز نفرمایند و به بحث‌های شخصی نپردازن.

ضمنا با توجه به سابقه بسیج داشنجویی دانشگاه در برگزاری جلسات مناظره و هم‌چنین دعوت از انجمن اسلامی دانشجویان به مناظره پیرامون حجاب ـ که با عدم استقبال طرف مقابل مواجه شد- بنده همین‌جا به نمایندگی از کانون دیدمان و اندیشه بسیج دانشجویی دانشگاه آمادگی برای میزبانی جلسات حضوری بحث و گفتگو پیرامون مباحث حوزه‌ی اندیشه رو اعلام می‌کنم دوستانی که تمایل دارن میتونن تماس بگیرن.

 

نظرات 12 + ارسال نظر
فتاحیان, فناوری اطلاعات, یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 13:59

سلام/خوب بود وقتی که من پیشنهاد دادم که جلسات دوره ای داشته باشیم کمی بیشتر روی آن تامل می نمودند.
اینکه فقط ما یک مدرک تحصیلی داشته باشیم و از دینمون هیچی متوجه نشیم و فقط از روی احساس از آن دفاع کنیم آینده ی خوبی را برای ما و سرنوشت کشورمون رقم نخواهد زد!
ضمن اینکه با ایجاد یک شبهه ؛خدای ناکرده ممکن است از راه درست خارج بشیم.
اینهمه آدمای بی دین و ایمونی که الان دور و برمون می بینیم از اول که به دنیا اومده بودند اینطوری نبودند فقط دور بودن از دین و علم حقیقی باعث میشه کار انسان به جاهای نادرست کشیده بشه.!!!!!
بنده با تشکیل جلسات حضوری موافقم به شرط آنکه تنها به بحث محدود نشه و نهایتا با کمک افرادی که سالها در راه دین تجربه کسب کرده اند به نتیج صحیح دست بیابیم .
موفق باشید.

علی طهرانی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 14:13

من که قبول کردم بحث حضوری داشته باشیم

روزبه ناعمه, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 14:29

فکر خوبی البته امیدوارم منظور خانم فتاحیان از افراد بی دین وایمان دوستانی که در همکلاسی مطالب غیر همسو با علایق وسلایق ایشان منتشر کرده اند نباشد چون نتیجه چنین بحثی از ابتدا مشخص است ولی اگر نظرشونغیر این باشد این بحث میتونه مفید باشه

با درود بر شما دوست گرامی اهل بسیج ما...

دوست عزیز٬ از مناظره‌هایی که تا به حال اجرا نموده‌اید استفاده نموده‌ایم٬ چه آن مناظره بین خانم کولایی و آقای سلیمی نمین٬ و چه مناظره بین آقای کوچک زاده و حبیبی٬ امید به آنکه بحث‌های جدید نیز بر پایه‌ای نیک استوار گردد٬ به مانند گذشته٬ به دور از تنش و چالش٬ و هرگونه تعصب بیجا و همانطور که فرمودید در فضایی منطقی٬ امید به آنکه چنین گردد٬ و البته در باب نظر ابتداییتان هم باید عرض نمایم که در آن کمی تردید دارم و البته بدین گفته‌ی شکا رو به نزدیکی می‌نمایم٬ ولی بی‌راه نیست تا نظر جناب ابطحی را که در این باب نیز فرموده‌اند بیان دارم و کمی بر گفته‌ی ابتدایین شما و این گفته که به یکدیگر قرابتی دارند تأمل نماییم; (( اخیرا آقای دکتر سروش مطلبی در مورد وحی گفته بود که ای کاش به جای طرح آن در یک مجله‌ی عمومی در حوزه‌های تخصصی ایراد می‌کرد. طبق روال بحث‌های علمی آیه الله سبحانی پاسخی به دکتر سروش داد و دکتر سروش مباحثه‌ی علمی را ادامه داد و آیه الله سبحانی هم جواب عالمانه‌ی دیگری نوشت. این روش مباحثه علمی بین کسانی که هم وزن یکدیگرند و اختلاف نظر دارند، یکی از بهترین روش‌هایی است که باعث رشد و گسترش مباحثات علمی میشود و می‌توان مخاطبان را به اتباع احسن فرا بخواند. روش‌های هیاهوئی و یا گفتگوی کسانی که در یک حوزه علمی هم‌سنگ نیستند و بدتر از آن استفاده از امکانات قدرت و ابزار قضائی می‌تواند صدای یک طرف را خاموش و یا کم حجم نماید ولی قطعا به رشد دانش و آگاهی جامعه کمک نمی‌کند. آیه الله سبحانی روش خوبی را برگزید. سابقه‌ی علمی و قوت اندیشه‌ی دینی به ایشان چنین امکانی داده است. کاش این روش در پاسخ به همه‌ی سئوالات جدی علمی و دینی و حتی سیاسی در کشور اجرا شود. همچنانکه اگرکارگردان قدرتمندی مثل آقای مجیدی به جای پاسخگوئی به آقای سروش در پاسخ به فیلم سخیف و اهانت آمیز و خطرناک نماینده‌ی افراطی مجلس هلند، فیلمی در ردیف فیلم های هنر مندانه‌ی قبلی‌اش در دفاع هنر مندانه از پیامبر می‌ساخت حتما مورد تشویق جهان اسلام قرار می گرفت))

ولی با توجه به این گفته‌ها بنده همچنان به عنوان شخصی طرفدار آزادی بیان و اندیشه و تفکر گمان می‌کنم که بحث‌هایی برابر و در محیطی منطقی می‌تواند کمک‌رسان و یاری‌رسان برای ما باشد٬ امید به آنکه چنین فضایی با کمک شما و دیگر دوستان به دور از هر تعصب و در فضایی آزاد٬ و تحت پوشش هیچ محیط خاصی٬ از جمله بسیج و یا انجمن اسلامی٬ بلکه در فضایی کاملا مستقل و آزاد صورت گیرد٬ و حتی افراد علمی و تحلیل‌گر شاخص از طرفداران دو اندیشه‌ی متفاوت که در ایران عزیز هستند دعوت گردد تا به صورتی علمی‌تر این بحث دنبال گردد...

امید به آنگه چنین گردد٬ با تشکر و آرزوی بهترین‌ها برایتان
تا درودی دگر بار بدرود...

فتاحیان, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 14:59

سلام/آقای ناعمه فکر نمی کنم تا کنون در صحبت ها یا در پست های من بی احترامی مشاهده کرده باشید که اکنون نیز آنگونه باشد.!!!!!
منظور بنده بعضی از افراد جامعه است که علیرغم تحصیلات بالا تنها می توان گفت تنها با نامشان جزو آمار مسلمانان هستند !
در ضمن سخنی نیز بعد از عرض سلام با آقای صفری دارم و آن اینکه چرا شما اینقدر از اعتراض آقای مجیدی ناراحت هستید؟
آیا آزادی بیان در جامعه به یک هنرمند متعهد حق دفاع از عقایدش را نمی دهد یا شما شخصا می خواهید این حق را از ایشان سلب نمایید!؟
چطور استفاده از نام هنرمندان برای تبلیغات انتخاباتی صحیح است و آنها حق دخالت در سیاست را دارند اما یک هنرمند متعهد با سابقه درخشان حق دفاع از دین خویش را ندارد؟
به واقع که از اینهمه دوگانگی در شگفتم!!!!!
همین طور در اوج شگفتی مانده ام که چطور وقتی فردی مثل دکتر سروش سخن کاملا نادرستی را مطرح می کند و حتی در لفافه نیز سخن نگفتند که قابل توجیه باشد ما باید عقل خویش را به کار نگرفته و بگوییم نه منظور ایشان همچین چیزی نبوده!!!!!!!!!
با توجه به اینکه این اولین بار نبوده که ایشان همچین بی احترامی هایی نسبت به دین می کند و جز ایجاد شبهه گوییا نمی توانند برای دین خدمات مفیدی ارائه کنند.!!!!!!!


روزبه ناعمه, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 15:15

با سلام خدمت خانم فتاحیان
بنده هم عرض نکردم شما خدای ناکرده به کسیتوهین کرده اید که برعکس باشناخت مختصری که از سرکار دارم برعکس این را مشاهده کرده ام حداقل در مورد دوستان با انصاف قضاوت کرده اید و این موضوع از نکات برجسته فکری شما محسوب میشود منظور من این بود که اگر عقیده برخی از دوستان رو در دفاع از دکتر سروش (البته منظور از دفاع /دفاع از سخن گفتن و نه اندیشه)بی دینی میبینید خوب شرایط مناسبی برای بحث پیش نخواهد امد که البته شما نظر خود را درمورد بی دینی بیان کردید
که البته من چون شما به این سادگی چوب بی دینی را نمیتوان به ان افراد نیز بزنم

درمورد آقای مجیدی هم که اولا ایشان هممیتوانند چون ما نظر بدهند ولی خدا را گواه میگیرم اگر نظر آقای مجیدی برعکس بود و در جهت تایید نظر دکتر سروش بود ایا باز هم به او حق اظهار نظر داده میشد
اگر جوابتان آری است که امیدوارم اینگونه باشد سوال من این است پس چرا هنرمندی که سابقه طولانی شکنجه در زندان شاهنشاهی را دارد و از مبارزین به نام بود ه امروزه به دلیل نظراتی که برخی از مسئولین نمیپسندن داز دایره هنر خارج شده و او را تکفیر کرده اند( منظورم محسن مخملباف است که آثار زندانی بودن ایشان را میتوانیددر موزه عبرت مشاهده نمایید) و چرا دور برویم متاسفانه نظرات دوستانی از جنس خودمان در این وبلاگ که در معرض دید مخاطبین محدود هم هست بر تابیده نمیشود حال انکه جرمشان این است که فقط از آزادی بیان دفاع میکنند نه شخص دکتر سروش)
اگر اینان نیز بر علیه دکتر سروش مطلب مینگاشت همچون استاد مجیدی به به و چه چه همه برایشان بلند میشد

با درودی دگر بار بر همه‌ی دوستان گرامی و ارجمند...

بسیار خوشنودم که در نظرات این نوشتار فضای منطقی‌تری نسبت به نظرات متون دیگر که برخی سعی دارند تا با هیاهو و جوسازی‌های خود فضا را متشنج سازند٬ دیده می‌شود.

با درود بر سرکار خانم فتاحیان و تشکر از لطفی که نسبت به بنده داشتید٬ و از نابکارگیری عقل ما خبر آوردید٬ البته دیگر بارها نیز در گفت‌وگوهای خصوصی نیز لطف و عنایت شما شامل حال بنده و مهدی عزیز و دیگر دوستان نیز گشته٬ که نهایت تشکر و سپاس را از شما دارم٬ اما در باب نقد ما نسبت به جناب مجیدی٬ البته دوست عزیزمان٬ جناب ناعمه توضیحات کافی و وافی را ابراز داشتند٬ اما توضیحات تکمیلی آنکه٬ سر کار خانم فتاحیان٬ گمان می‌کنم که هم‌اکنون حضرت آیت الله سبحانی نیز با جناب دکتر سروش در مقام یک مخالف این نظر در حال تبادل نظر و مکاتبه می‌باشند٬ ولی گمان نمی‌کنم که ما نه تنها ایشان را مورد نکوهش قرار داده باشیم٬ بلکه از آن استقبال نیز نموده‌ایم٬ چراکه ایشان مقامی هستند که می‌توانند بصورت علمی و منطقی با جناب دکتر سروش سخن گفته و مسائل را حل و فصل نمایند٬ اما آقای مجیدی چرا مورد اعتراض واقع شدند؟
ایشان به خاطر علم و داناییشان که به حد کافی نبوده مورد اعتراض واقع نگشتند٬ بلکه به دلیل نوع نقدشان که از مقام مجادله و تهاجم و سرکوب و یورش بر می‌خواست مورد اعتراض واقع شدند٬ ایشان با مورد تکفیر خواندن جناب دکتر سروش به ایشان یورش برده و ایشان را مورد نقد علمی٬ منطقی و گفتمانی قرار ندادند٬ بلکه به شیوه‌ای غیر علمی خواستار اعمالی تهاجمی گشتند که موجب بسته شدن تفکر و اندیشه می‌گست٬ و به حتم باید این شیوه را مورد اعتراض و نکوهش قرار داد٬ چراکه آن روز که دریچه‌ی اندیشه بسته شود دیگر بشر قادر به ادامه‌ی راه صواب نخواهد بود...

اما در باب مطلب انتهایی دوست بسیجیمان که از طرف کانون دیدمان و اندیشه بسیج دانشجویی دانشگاه آمادگی خود را برای میزبانی چنین گفتگویی اعلام نمودند٬ باید عرض نمایم که نخست آنکه در بحث حجاب گمان می‌کنم که چنین مناظره‌ایی بین انجمن اسلامی و نهاد مقام معظم رهبری صورت گرفت٬ بنابراین انجمن اسلامی به دلیل نبود امکانات برابر از لحاظ مختلف بین بسیج و انجمن اسلامی چنین مناظره‌هایی را نمی‌پذیرد٬ بنابراین گمان می‌کنم که اگر چنین بحثی را در فضایی آزاد و تحت پوشش نه بسیج و نه انجمن اسلامی٬ بلکه آزادی پیش بریم به مراتب بهتر و عادلانه‌تر خواهد بود٬ امید به آنکه موافقت حضرت‌عالی را در پی داشته باشد٬ البته که این تنها نظر من بوده و دیگر دوستان به حتم صاحب نظر و اختیار خواهند بود.

با تشکر و آرزوی بهترین‌ها
تا درودی دگر بار بدرود...

با سلام خدمت دوستی که ما را همواره از نظرات خود مستفیض میگردانند. باید درخصوص مطلبی که پیرامون مناظره حجاب مطرح نمودم توضیحی ضروری بدهم.
حقیقت آن است که سابقه بحث حجاب در این دانشگاه به چند سال پیش بر می‌گردد. در آن زمان بسیج دانشجویی اعلام آمادگی کرد جهت تبیین دیدگاه و طرح موضوع به صورت صحیح و منطقی مناظره‌ای دانشجویی میان نمایندگان تشکل‌ها به عنوان نمایندگان آرا و اندیشه‌های گوناگون برگزار گردد.
اما دوستان انجمن اسلامی با این بهانه که ما توانایی دفاع از اندیشه‌ی خود را نداریم از منلظره گریختند و در بیانیه‌ی خویش فرمودند که ما با شاخه دانشجویی سپاه مناظره نمی‌کنیم! و دوستان ما در جواب گفتند که شما فرض کنید ما یک سری افراد دانشجو عادی هستیم چرا که اگر شما توان دفاع داشته باشید نباید توانییتان منوط به عضویت ما در بسیج باشد.
اما دوستان فرار کردند و اخیرا هم متن یکی از بیانیه‌های قدیمی‌شان را که ۷ سال پیش نوشته بودند باز منتشر کرده و حتی افعال جملات را هم عوض نکردند .... گویی توان نوشتن یک بیانیه را نیز نداشتند.
آن مناظره ای هم که شما گفتید دانشجویی نبود بین دو کارشناس بیرون از دانشگاه بود و با درخواست بسیج مبنی بر مناظره میان خود دانشجویان متفاوت بود.
بهانه انجمن هم نبود اماکنات نیست چراکه بودجه اختصاص داده دشه برای انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی از طرف دانشگاه کاملا برابر است و اتفاقا دوستان انجمن هم مشکل چندان بودجه ندارند ...
در خصوص جلسه بحث و گفتگو هم باید بگویم هم‌آکنون هم جلسات تئوریک گوناگونی در بسیج دانشجویی در حال برگزاری است که عموم دانشجویان محترم می‌توانند در آن شرکت کنند.

پاکروان, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:12

با سلام خدمت دوست محترم آقای ناعمه

علیرغم تصور رایج مروری بر آثار محسن مخملباف نشان می دهد، که این آثار همواره بیشتر منطبق با افکار شخصی و موسمی او شکل گرفته اند تا دغدغه های اجتماعی فرهنگی و مذهبی .

او در 17 سالگی در راستای هیجانات انقلابی اش به زندان افتاد و طی آن چهار سال داشت تصمیم گرفت سلاح قبلی اش را با سلاح فرهنگ و هنر عوض کند تا با آن نبرد با ناهنجاری های مورد نظرش برود. اوایل دهه 60 او چهره شاخص حوزه هنری و پیش قراول اسلامی کردن سینما بود. حوزه ای که در آن سال‌های پس از انقلاب با نفوذ فراوانش ، بستری بود برای به جریان‌ساز کردن اندیشه های دیروز او. مخملباف تحت لوای سینمای دینی ، به زورآزمایی با تمام جریاناتی پرداخت که در نوجوانی دست اش به آنها نمی رسید. حذف غیر خودی ها ودستورالعمل های او در باره قواعد سینمای جدید و این جور چیزها. در همان سال‌ها او سه اثر ابتدایی اش را ساخت. او در توبه نصوح، استعاذه و دو چشم بی سو، به بصری کردن ایدئولوژی ها و نمود ظاهری باورهایش پرداخت. مجموعه آثاری که مخملباف با سرپرشوری که داشت و با تلقی اش شخصی اش از دین می خواست همه جهان را به راه راست هدایت کند. در کنار آن سه اثر شعارگونه، که حالا کلاس های اخلاق مدارس و مساجد هم حوصله نمایش شان را ندارند، مخملباف اثر ادبی اش یعنی (( باغ بلور )) را هم منتشر کرد . مجموعه ای از این ها به اضافه پوپولیسم و جاروجنجال هایی که آن روزها در بیانات تندش وجود داشت، او را به عنوان یک سینماگر جنجالی در مرکز توجه قرار داد.اما با ساخت بایکوت در سال 64 بود که مخملباف توانست با نزدیک تر کردن مقالات مصور قبلی اش به زبان عمومی سینما، جایگاه خود را به عنوان مهمترین فیلمساز آن دوران تثبیت کند. او در اثر ضدمارکسیستی اش قصد داشت به تخریب جریانات چپ آن روزهای انقلاب بپردازد. اما طولی نمی کشد که مخملباف از موضع موافق سرسخت خارج می شود و شمایل یک منتقد را جذاب تر می بینید. سیری که با ساخت عروسی خوبان در سال 67 آغاز شده بود. دگماتیسم یکی از ویژگی های همیشگی او بوده است. تندروی‌های مخملباف در بیان ایده‌هایش، عروسی خوبان را به یک جیغ بلند تبدیل کرد. با مضمون این که چرا همه چیز آن طور که ما می خواهیم نیست. اما شاید این تغییر موضع، ناشی از استقبال جریان خاص تر جامعه از آثاری مثل دستفروش و بایسیکل ران باشد. ستایش‌گران تازه ای که برای همراه نگه داشتن آن‌ها دیگر نمی‌شد همان طرز فکر قبلی را ادامه داد. مخملباف در دستفروش که یک شوک بزرگ برد، توانست منتقدان را نرم کند. آن هم با اختلاط سبک هایی که نمود آن ها در اثرش نشان می دهد که تا چه حد به عمق آنها پی برده است! ترکیب عجیبی که خودش عنوان (( سینمای قرآنی )) را به آن داده بود. دستفروش توانست با بردن مضمون به لایه های زیرین تر ، دیدگاه او را عمیق تر جلوه دهد. در حالی که تصویر مخلباف پیشین به گونه ای بود که وقتی زرین دست را برای فیلمبرداری کارش خبر کرد، زرین دست ترسیده بود که یعنی او چه کار می تواند با من داشته باشد! بسیاری شیفته اختلاط واقعیت و خیال، به خصوص در اپیزود دوم آن فیلم شدند.پدیده ای که حالا بیشتر ناکامی در خلق فضای سورئال و از دست دادن بیان رئال به نظر می رسد. مخملباف البته به خاطر عقیم بودن آثارش در رساندن لایه های عمیقی که خود مدعی وجود آنها می‌شد، شروع کرد به سنجاق کردن فایل های تشریحی بر فیلم هایش در مطبوعات. تا به این شکل اشارات سراسر فلسفی و ماورای فهم اثرش منتقل شود. گنده گویی های فلسفی برای او یک توهم فرهیختگی بیش از حد را به همراه داشت. هیچ کس را قبول نداشت و مثلا با تجربه ای مثل باغ بلور، هوشنگ گلشیری را یک تکنسین ادبی می خواند. آفت بزرگ او در این دوران، باز شدن پایش به جشنواره ها و چشیدن طعم آفرین های مارکو کولر و هم قطارانش بود. آب و هوای ونیز و برلین روی فکر او تاثیرات عجیبی گذاشت. او با دگردیسی های ایدئولوژیک تمام نشدنی اش ، در جشنواره نهم با ((نوبت عاشقی)) و(( شبهای زاینده رود)) ، یک سیلی محکم به تمام کسانی زد که فکر می کردند می‌شود روی او حساب کرد.او بعد از آشنا شدن با لیبرالیسم و نسبیت وکارل پوپر و این چیزها ، دست به ساختن آثاری زد که فهم لحظه ای اش را از آن مفاهیم به خوبی آشکار می کرد. اینکه مثلا (( من نوشابه می خورم پس هستم)) سوغات فلسفی او در آن روزها بود . این اولین تزلزل نگاه او نبود ولی شدتش حسابی توی ذوق زد و مسیرش را کج جلوه داد.. اگر فکر می کنید کج شدن از مسیر کج تنها نتیجه اش راستی است، باید بگویم با مفهوم (( کج تر )) آشنا نیستید.
تلاطم زندگی شخصی او( که ابدا ربطی به ما ندارد) و از طرفی فشارهای ناشی از توقیف دو فیلم آخر، آشفتگی های او را تکمیل می کنند و آثاری چون ناصرالدین شاه آکتور سینما ، هنرپیشه و سلام سینما از دل این روزها بیرون می آیند. درناصرالدین شاه.. او اثری ستایشگرانه ساخت تا با آن یک(( ببخشید )) بزرگ بگوید به عقبه سینمای ایران و کسانی که قبلا گفته بود حاضر نیست با آن ها توی یک لانگ شات قرار بگیرد. کسانی مثل مهرجویی که موقع اکران اجاره نشین هایش، مخملباف می خواسته یک نارنجک به خودش ببندد و او را بغل کند که گویا خوشبختانه استخاره کرده و ماجرا به خیر گذشت! گرچه او ببخشید گفتن را مشق کرد اما هیچ وقت آن را یاد نگرفت. او همواره دگرگونی هایش را به (( پیشرفت )) تعبیر کرده و با نفی گذشته می خواسته که حالش را باور کنیم. اما نمیشد این ((حال )) را جدی گرفت، چون چند وقت دیگر، همین حال به گذشته تبدیل میشد و باز همان ماجرا . کسی دیگر حوصله وفق دادن خودش را با پیچ و تاب های او نداشت وغیر قابل پیش بینی بودنش این نگرانی را ایجاد میکرد که نکند فیلم بعدی او مثلا درباره (( پروگرسیو راک)) باشد! بعید نبوده و نیست .گبه و سکوت، با شاعرانگی بصری و بیان انتزاعی شان بیشتر به مذاق مخاطبان جشنواره ای خوش آمد. حمایت موقت آنان از آثار این چنینیِ سینمای ایران دل گرمی تازه ای برای مخملباف ویارانش بود.
زمان ظهور مخملباف های دیگر هم فرا رسیده بود. شروع حمایت ها از سمیرا و بقیه اهالی خانواده برای فیلمسازی دسته جمعی! این حمایت ها به ساخته شدن (( سیب)) در سال 76 توسط سمیرا مخملباف منجر شد. ستایش این فیلم در جایی مثل کن، لذتی بود که الگوی حرکتی مخملبافان را در سالهای بعد شکل داد. یکی از مدهای فیلم سازی در آن دوران بردن دوربین به کشورهای محروم و زوم کردن روی نان خشک و این چیزها بود. آن‌ها در زمینه این ژست های انسان دوستانه، آوانگارد بودند. ((تخته سیاه)) سمیرا در سال 76 و نهایتاً اثر جهانی خود او یعنی سفرقندهار در سال 2000 که با آن حسابی دیده شد و مخلباف کاملاً در قالب یک روشنفکرِ سبز اندیش فرو می رفت. این واژه که همین الان به وجود آمد به کسانی گفته می‌شود که دور هم جمع می‌شوند و درباره اینکه چقدر گل و بلبل در جهان کم است بلوا راه می اندازند و آخر سر به کسی که بیشتر شلوغش کرده جایزه می دهند و او هم جایزه اش را به مثلا فلان دختربچه افغان تقدیم میکند. به این شکل کاراکتر گاندی وار آن آدم تا حد شوالیه ارتقا می یابد. این نشانی است که مخملباف همان سال ها از کشور فرانسه دریافت کرد.
او دورنمای سینمایش را خیلی خوشبینانه ترسیم می کرد و آن نوع از سینمای ایران را بیشتر از یک مد، یک ((موج)) می دانست که سینما را دربر گرفته است. سفر قندهار با استفاده ابزاری اش از فقر و عقب ماندگی ، تا چند سال توانست به کاراکتر جدید او هویت بدهد. هویتی که با از مد افتادن آن نوع سینما ، رنگ باخت. اما اتفاق جالب، خبر تروریست از آب درآمدن بازیگر سفرقندهار و موضع جالب تر مخملباف در این مورد بود. او که ابتدا از گذشته این آدم کاملاً اظهار بی اطلاعی کرده بود، با افتخار تمام می گوید: من از یک قاتل آمریکایی، یک مصلح ساخته ام که از خشونت پیشیمان است!
مخملباف بعد از چند تلاش دیگر در افغانستانی که دیگر او را نمی خواست، کارش تمام شده بود و تصمیم گرفت چمدان اندیشه های فلسفی اش را به تاجیکستان ببرد و از دل آنها چیزی مثل(( سکس و فسلفه)) را به جهان ارائه کند. او با برداشت خام دستانه اش از عشق و اروتیسم، حرف تازه ای برای جهان نداشت. فیلمی که از طرف تاجیکستان به اسکار رفت و دیپروت شد و با وجود آن عنوان آنچنانی اش هم نتواسنت در ایران توجه برانگیز باشد. مخملباف پیش تر از اینها از دایره حساسیت ما خارج شده بود.دیگر آن کسی نبود که مردم توی اتوبوس، هوس میکردند خودشان را به جای او جا بزنند. حالا کسی مثل ده نمکی ، قول می‌دهد که مخملباف نشود!
تنها چیز باقی مانده ((حاشیه)) بود. اوایل امسال خبر منفجر شدن بمبی زیر پاهای (( اسب دوپا)) ، آخرین کار سمیرا مخلباف بیشتر از خود بمب صدا کرد.آنها با یک فیلم شش دقیقه ای که از آن صحنه انفجار با دوربین 35 گرفته بودند به یک کنفرانس خبری در کن دعوت شدند و مخملباف در حالی که با کت و شلوار فراک و پاپیونش کنار سمیرا راه می رفت، فریاد میزد که ببینید میخواهند صدای مارا خاموش کنند! او با احتمال 80 درصدی ملیت ایرانی بمب انداز را هم کشف کرده بود و گفت که ((اگر کشته شوم کار حکومت ایران)) است. گذشته از اینکه او چنین عدد دقیقی را ازکجا آورده ! نگفت که چرا فکر می کند برای آنها خطرساز است. او گفت که چهار بار دیگر هم به او و خانواده اش سوء قصد شده. دو بار سر سفر قندهار و دوبارهم سر(( لذت دیوانگی)) ساخته حنا مخملباف. گویا کارگردان14 ساله ما را دوبار دزدها خواستند که بربایند. درحالی که او فقط داشته از پشت صحنه فیلم خواهرش( پنج عصر) فیلم می گرفته ، تا زمانی که همه خانواده به سفرهای جشنواره ای میروند، توی خانه تنها نماند!
این گونه اظهارات که به نظر می رسد بیشتر از توهم توطئه ناشی شده باشد، منحصر به شخص او نیست . سمیرا معتقد است به جشنواره رم پول داده اند تا فیلم پدرش را نشان ندهند. با همه این ها مخملباف در تاجیکستان هم آن هویت گمشده را پیدا نکرد. افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان و چه می دانم مغولستان خارجی! وقت این است که بپرسیم حقیقتا او دنبال چیست؟ حالا هم که نوبت هند است. (( فریاد مورچگان)) اثر آخر او بیش از هرچیز غم انگیز است.صرفاً به این خاطر که می بینی یک نفر بعد از بیست وچند سال فیلم ساختن، چیزی به عمق نگاه و درک هنری اش افزوده نشده. همه چیز همانقدر شعاری و سطحی است که مثلا در توبه نصوح بود.صحنه تصویر گرفتن زوج جوان، از خیابان های مصیبت زده و گفتن این نریشن (( فقر...بدبختی...ناتوانی)) می تواند گویای زمختی بیان سینمایی او در این روزهای پختگی باشد. فیلم به شدت شکست خورده و مخملباف به همان ((سینمای بی خطر))ی که دیگران را به آن متهم میکرد رسیده است. درحالی که او چند وقت دیگر باید به عنوان رئیس سالِ آکادمی فیلم آسیا ، سینمای درست را به هنرجویان آموزش دهد. اخیراً هم که خبر سند دار شدن (( بریدن)) او را شنیدیم.گویا فرانسوی ها شوالیه شان را پس گرفتند. حالا پاسپورت موسیو مخملباف فرانسوی است. قصه او قصه شکل عوض کردن ها و نرسیدن هاست. او همیشه پشت ((جلد)) بوده ولی خداکند خودش وقت کرده باشد پشت این جلدها را ببیند. ببیند و شاید درفیلم بعدی اش برای ما بگوید. فیلمی که امیدوارم درباره
(( پروگرسیو راک )) نباشد.
اسناد ساواک درباره دستگیری و محاکمه محسن مخملباف در 17 سالگی در زندان
http://images.google.com/imgres?imgurl=http://www.makhmalbaf.com/img/Photo%2520News/Mosen-bazdasht.jpg&imgrefurl=http://www.makhmalbaf.com/articles.php%3Fa%3D387&h=400&w=292&sz=21&hl=fa&start=3&um=1&tbnid=Dw5DIoOqUbqfPM:&tbnh=124&tbnw=91&prev=/images%3Fq%3D%25D9%2585%25D8%25AD%25D8%25B3%25D9%2586%2B%25D9%2585%25D8%25AE%25D9%2585%25D9%2584%25D8%25A8%25D8%25A7%25D9%2581%26ndsp%3D20%26svnum%3D10%26um%3D1%26hl%3Dfa%26lr%3D%26sa%3DN

روزبه ناعمه, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:32

جناب پاکروان با تشکر از نظر مبسوط وکاملی که ارائه دادید و با تشکر از وقتی که در این باره ذاشتید چون بنده اطلاعت کافی به حد شمادر مورد جناب مخملباف ندارم ترجیحا سخن شما رو در این باب میپذیرمالبته به قسمتی که در ان فرموده بودی که زندان افتادن او بخاطر هیجانی شدن و جوانی او بوده مورد قبول من نیست چون بسیار ی از جوانان که به فرموده امام راحل درسال ۴۲سربازان درقنداق بوده اند در زمان انقلاب بر خلاف سنشان بسیار اگاه بوده اند و در انقلاب و جنگ رشادت ها از خود نشان داده اند همچون طفل ۱۳ ساله حسین فهمیده
در ضمن اصل سخن من این بود که چون مجیدی در جهت سخن شمانظر داده امروز مدحش نکنیم و فردا که نظری خاص از خود نشان داد او را تکفیر نکنیم
به هر حال باز هم ممنون از نظر جامعتان

علی طهرانی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:43

به نظر من هر بحثی را متوقف کنیم و به فکر قرار حضوری باشیم
سریعا هر کی تمایل داره بگه
زمان و مکان هم مشخص کنه

علی طهرانی, , یکشنبه 11 فروردین 1387 ساعت 16:45

همه بیان یه ساعت و یه روزی را بزارند بعد تصمیم بگیریم که کی باشه
من ساعت ۴-۵ بعد از ظهر میگم خوبه

, , دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 04:23

با سلام و تبریک سال نو ببخشید چگونه میشود در بسیج دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر عضو شد؟ باسپاس فراوان لطفا در همین پست پاسخ گو باشید...

با سلام خدمت دوست عزیز
جهت عضویت در بسیج می‌تونید یا به دفتر مرکزی بسیج واقع در ط دوم ساختمان مرکزی دانشگاه و یا به سایت www.kntunews.ir مراجعه فرمایید.
منتظرتان هستیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد