صدای در را که شنیدم به حیاط آمدم هوای سرد در سردی هوا گم شده بود جلوترکه رفتم پروانه ها به سراغم آمدند و با بال های یخ زده یشان حال تو را پرسیدند می گفتند چند روزیست آرامش ندارند و دلشان سخت هوای تو را دارد خب آنها معنای دوست داشتن را فهمیده اند وقتی در کنارشان قدم می زدی وزنبور های زرد را از آنها دور می کردی آنها بوی محبت های تو را در آب پاشی های خانه به خاطر سپرده اند و شهد گل هایی را که برای آنها سوغات آورده ای خاطره های تو را برای آنان دوباره کرده است پس می توان به این نتیجه رسید که دوست داشتن را دوست دارند و احساس می کنم تکرار دوست داشتن بهانه ای برای پرواز آنهاست در روز های بارانی به دنبال چتر نمی گردند وبه زیر سایبانی که بعد از رفتن تو برای خود ساخته اند شب را سر می کنند من به آنها حق می دهم و آنها را خوب درک می کنم شاید دلیلش این است که مدتی تب کردن پروانه های عاشق را دیده ام شنیده اند که سخت دلتنگ شده ای و لحظه ها را آشفته در آغوش گرفته ای و خنده هایت را به باد داده ای نا آرامی پروانه ها نگرانی ها را در من بیشتر کرده و حالا که نمی توانم به این زودی ها تو را بیبینم دلم هوای شنیدن صدایت را دارد ولی صدای تو همان صدای گرم همشگی ست پس تو هم معنای دوست داشتن را خوب فهمیده ای و روز های ابریت را در کنار کاناپه ات پنهان کرده ای و پرواز را تکرار می کنی!!
موفق باشی...
مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com
آقای لطفیان با درود
احساسات بسیارلطیفی دارید پر از رمانتیسم و طراوت نمی دانم چرا این نوع احساسات را برای بقا خطرناک می بینم حتما می دانی در جامه گرگ صفت حتی برای این احساسات هم بهایی نمی دهند در حالیکه بسیار پر ارزش است.
با آرزوی پیروزی برای شما
sad dorood be shoma dooste aziz
baraye man hamin ke doostane azizi eyne shoma
mataleb ro bekhoonan kafist
ba sepase faravan
Lotfian