KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

نبض شب

نبض شب

دیشب خواب کلمه های تو را دیدم عجیب با هم انس گرفته بودیم صدای تو دوباره  نو شدن را در گوش من زمزمه می کرد از حوالی فاجعه که می گذشتیم باران شروع به باریدن کرد کلمه های تو خیس شده بودند و به هم برخورد می کردند و متن ها را می نوشتند.

 مشتی ترانه ی تازه به دست من دادی  و در زیر باران قدم زدن را در خواب های سوخته شروع کردیم در کوچه های اتهام خیس شدن را برای با هم بودن بهانه کرده بودیم آنقدر خیس شده بودیم که سایه ها را هم بارانی می دیدیم  و می گذشتیمُ     می گذشتیمُ می گذشتیم.

 از در های چوبی که رد می شدیم آنها  با واژهای تو باز می شدند و ما هم قدر هم را بیشتر   می دانستیم برای چند لحظه صدای تو را گم  و باآهنگ قدم هایت تو را احساس می کردم .    ساعت های ما خوابیده بودند و خوابیده ما را تعقیب می کردند وعروسک های خسته در کوچه های انتظار بیدار می شدند ونبض شب را در پشت پنجره حس می کردند و سراب را در آب باران صدا می زدند و ما را جست و جو   می کردند.

  عصر دلگیریست چای سبز را دم کرده ام و به امید آنکه دوباره نوشتن را شروع کنم می آیم و دستهای فیروزه ایِ مادر بزرگ را در دست می گیرم و شیشه های    غم زده ی عینکش را پاک می کنم  برایم شال گردنی آورده از مخملِ ناب آن را در کوله ام می گذارم تا بوی مادرم را بدهد شاید او راه سفر را باور نکرده است و چکمه هایش را جست وجو می کند پس کمی تگرگ برای   پنجره های مه گرفته سفارش می دهم و چمدانش را با واژه های دوباره نو شدن پر می کنم .

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد