این شعر و خودم خیلی دوست دارم امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...
نرسیده به درخت ،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سر بذر می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی ،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا ،خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
سهراب سپهری
خانه ی دوست کجاست؟
من هم لذت بردم.خیلی زیبا بود
موفق باشید
خا نه ی دوست کجاست در فلق بود که پرسید سوار رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت... ممنون از شعر
خیلی قشنگ بود ممنونم دوست خوبم.
خانه ی دوست همین جاست!! در دل پاک و باصفا.
جای دوری نیست!!
خیلی لذت بردم! ممنون از شعر قشنگ!!
شعرهای سهراب قشنگن !