به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود
(حسین پناهی)
واقعا زیبا بود ممنونم.
ممنون که نظر دادین.
بسیار زیبا
ممنون از نظرتون.
زیبا بود و کمی هم غم انگیز !
تصور می کنم ، موضوع بندی عشق و عاطفه با این متن تطابق بیشتری داشته باشد !
ممنون از دقتتون؛ولی برداشت من از ادبیات، عشق و عاطفه ست! (به هر حال،بسیار ممنون از نظرتون)
امان از عشق ! چه کارها که نمی کنه !
تازه یاد جمله ی معلم هندسه ۱ افتادم !!
می گفتند: هندسه عشق وبلای مدرسه !
البته عشق تا عشق داریما ..........
اسمم یادم رفته بود:
متن زیر از (ح م ن) است!!!!!!!!
خیلی قشنگ بود!!
واقعا بعضی چیز هاست که فقط مادر بزرگ می بینه!
منم همچین مادر بزرگی دارم٫ خیلی ماهه!!
ممنون از این شعر قشنگ!!
برداشت قشنگی دارید ، شاید به خاطر این است که همه ی شعرا عاشق هستند !