KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

لاله های آسمانی ایران عزیزمان۲

شاپور برزگر گلمغانی:
شاپور بزرگر ،در 22آبان ماه 1336 از مادری به نام سریه در خانواده ای نسبتاًمرفه ومذهبی در شهرستان اردبیل بدنیا آمد پدرش (اسکندر)به همراه برادران خود در خا نه ای که از پدر به ارث برده بود زندگی می کردند شهید در کودکی نسبت به همسالان خود قد بلندتربود وهیکل درشتی داشت از این رو رهبری سایر بچه ها وهمبازیهایش را به دست می گرفت وبه هنگام بازی همه را تحت نظارت خود در می آورد .
در سال 1343 به دبستان شمس حکیمی (ابوذر فعلی)رفت در سال 1348 مقطع راهنمایی را گذراند ودر سال 1352 راهی دبیرستان شریعتی اردبیل شد.در طول مدت تحصیل از کمک به پدر درادامداری غفلت نمی ورزید وحتی گاهی در کارهای خانه به مادرش کمک می کرد علاوه براین هنگامی که دانش آموز دبیرستان بود در حرفه آهنگری وپنجره سازی مشغول به کار شد .
در سالهای نوجوانی به کشتی علاقه مند شد وبه صورت نیمه حرفه ای ورزش را ادامه دادوچندین بار موفق به کسب رتبه در این رشته گردید .
پس از پایان تحصیل وکسب مدک دیپلم برای مدت کوتاهی در تهران به کار مشغول شد اما به اردبیل بازگشت ودر کارگاه آهنگری که پدر برایش دایر کرده بود به کار پرداخت در همین زمان به قید قرعه از خدمت سربازی معاف شد .
با شروع انقلاب وتظاهرات بر علیه رژیم پهلوی ،به صف تظاهر کنندگان پیوست ودر مواقع ضروری در ساختن کوکتل مولوتوف ،پخش اعلامیه ،شعار نویسی روی دیوا و...بسیار فعال بود تا آنجا که به اتفاق چند تن از دوستانش پس از شناسایی منزل یک ساواکی ،شبانه ماشین فرد ساواکی را به آتش کشیدند فردای آن روز شاپور دستگیر ودر کلانتری اردبیل مورد ضرب وشتم ماموران قرار گرفت وبه زندان انتقال یافت اما پس از آزادی از زندان همراه مردم در تظاهرات شرکت می جست وبه فعالیتهای خود ادامه می داد حتی چندین بار تحت تعقیب قرار گرفت اما نتوانستند اورا دستگیر نمایند.
در هنگام ورود حضرت امام خمینی (ره)به تهران ،جز استقبال کنندگان بود با پیروزی انقلاب اسلامی در بنیاد مسکن اردبیل به عنوان مسئوا تحقیق مشغول به کار شد مدتی بعد ضرورتاضبه چوپ بری چوکا در نزدیکی هشت پر طوالش گیلان رفت ودر حفظ جنگل ورسیدگی به دهات سعی بسیار کرد سپس باسمت فرمانده گروه حفاظت از کارخانه کاغذسازی چوکا در برقراری نظم ،نقش فعالی ایفا کرد وچندی بعد به اردبیل بازگشت وپس از گذارنیدن دوره های آموزش نظامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد اودر تشکیل بسیج شهرستان اردبیل از فعالان این نهاد بود ودر آموزش بسیجیان اهتمام می ورزید .
در همین دوره بود که با خانم رویا احمدیان آشنا شد ،خانم رویا احمدیان درباره نحوه آشنایی خود با شاپور بزرگر
می گوید :
((
من در بسیج خواهران که آن موقع تشکیلات گسترده ای نداشت با برادر زاده ایشان آشنا شدم واز این طریق به خانواده بزرگر معرفی شدم روزی که به خواستگاری آمدند تمام صحبتهای شاپور حال وهوایی الهی داشت از من خواستند که در زندگی جدید حضرت زهرا (س) را الگوی خود قرار دهم وبا هم به قرآن قسم خوردیم تا نسبت به هم وفادار باشیم مراسم عروسی بسیار ساده وبدون هیچگونه تجملی برگزار شد .
بیش از آنکه آشنایی ما به ازدواج بیانجامد در نامه ای به من نوشته بود ای کاش زمینه مساعد بود باهم به جبهه حق علیه باطل می رفتیم ودر کنار جوانان مسلمان جشن عروسی را برپا می کردیم ، حدود 2سال اول زندگی را در خانه پدی شان زندگی کردیم تا توانست خانه مستقلی بسازد در مسایل سیاسی بسیار حساس بود روزی کتابی برایم آورد وگفت چون وقت ندارم این کتاب را بخوان وخلاصه کن تامن خلاصه آن را بخوانم گفتم بگذار برای وقت دیگر گفت همانطوی که در مقابل دشمنان از نظر نظامی آماده هستیم باید در مقابل منافقین هم که در سطح شهر هستند از لحاظ عقیدتی نیز بایستیم ومقابله کنیم .
شاپور در جریان مقابله با منافقین فعالیت بسیار داشت وگاه شبها تا صبح در سطح شهر گشت می زد واعلامیه آنها را جمع آوری می کرد .
با شروع جنگ تحمیلی وپیشروی دشمن به سوی آبادان وخرمشهر ،راهی جبهه شد وبه اتفاق دوستانش به دفاع از آبادان پرداخت ودر طی یک عملیات محدود مجروح شد او پس از بهبودب در سپاه پاسداران اردبیل به سمت معاون فرماندهی مشغول خدمت شد وبعد از مدتی ،مسئولیت واحد آموزش را برعهده گرفت.
در تاریخ 11/2/1361 چند روز قبل از شروع عملیات فتح المبین به جبهه اعزام شد ودر منطقه حسینیه بین اهواز وخرمشهر توان فرماندهی وشجاعت خود را نشان داد در این عملیات همراه نفرات گروهان شهید باهنر که فرماندهی آن رابه عهده داشت با پاتک دشمن به مقابله برخاست ودشمن رابه عقب نشینی وادار کرد استعداد نیروهای دشمن در این پاتک سه تیپ بود مدتی بعد به جبهه رود نیسان واز آنجا به خرمشهر (شلمچه )رفت شاپور در اولین مرحله از عملیات بیت المقدس به همراه دوست ویار صمیمی خود جعفر جهازی نیز شرکت داشت در این عملیات جعفر به شهادت رسید واواز ناحیه کتف مجروح شد وپس از مداوا وارائه گزارش عملیات به شلمچه رفت ودر ضمن یک نبرد سخت به اتفاق چند نفر از همرزمانش موفق شد جنازه شهید جعفر جهازی راه به عقب بیاورد در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت داشت پس از خاتمه عملیات شاپور به اردبیل بازگشت اما در اردبیل به علت اینکه زنده برگشته است هدف اتهام برخی از بستگان شهدا قرار گرفت.
بعداز عملیات بیت المقدس به خاطر شهادت عده ای از دوستانش بسیار متأثربود ومدام یاد آنها را مرور می کرد وبه زبان می آورد اوبرای خود درخانه اتاقی کوچک ساخته واسم آن را حجله گاه شهدا گذاشته بود وتصاویر شهدا را بر دیوار آن نصب کرده ودر آنجا با خود خلوت می کرد وبه عبادت می پرداخت این حوادث زمینه تحولی درونی را برای او فراهم کرد ودر تاریخ 11/8/1361 دوباره عازم جبهه گردید ودر سمت مسئول آموزش لشکر 31 عاشورا به کار مشغول شد اما به دلیل بروز تأخیر در عملیات به اردبیل بازگشت در عملیات والفجر مقدماتی بهمن سال 1361 مسئول آموزش نظامی تیپ 9 بود در عملیات والفجر 1،فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را به عهده داشت پس از این عملیات به فرماندهی پادگان آموزشی شهید پیرزاده اردبیل منصوب شد در تاریخ 14/2/1362 در اثر انفجار نارنجک در پادگان آموزشی دست راستش از مچ قطع شد بعداز ترخیص از بیمارستان شهید مصطفی خمینی تبریز به مدت سه ماه مسئولیت واحد آموزش نظامی منطقه پنج کشوری را عهده دار بود.
شاپورابتدا صاحب دختری به نام عذارشد ومحمد بعداز او به دنیا آمد رابطه پدر با دختر عاطفی بود در همین حال نمی خواست که فرزندانش دلبسته حضور او باشند به این دلیل به همسرش می گفت ((بعد از شهادتم سعی کن جای خالی مرا پرکنی ونگذاری فرزندانم نبود پدر را احساس کنند))
در مرحله سوم عملیات وافجر 4ودر ارتفاعات شیخ گزنشین در سمت مسئول محور لشکر 31عاشورا در خاک عراق (پنجوین)به تاریخ 13/8/1362 د اثر تیر دوشکا واصابت ترکش به پشت به شهادت رسید.
مدفن او در گورستان غریبان شهرستان اردبیل واقع است.عذرا به هنگام شهادت پدر دوساله ومحمد چهار ماهه بود پس از شهادت شاپور ،برادرش علیرضا در سال 1363 به شهادت رسید چندی بعد برادر همسرش عارف احمدیان نیز به صف شهدا پیوست.

 

منبع
پی نوشته:
فرهنگنامه جاودانه های تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان اردبیل)مولف:یعقوب توکلی

http://darolershad.blogsky.com/

متون گذشته در مورد لاله های آسمانی ایران

http://kntu.blogsky.com/?PostID=1993

نظرات 11 + ارسال نظر

بسمه تعالی
سلام برشهدا وسلام بر امام شهدا خمینی کبیر وسلام بر نایب برحق ولایت آیت اله .. خامنه ای تنها امید محرومان.
بنده به عنوان یک فرهنگی خودم را و ارزشهایم را وامیدم را مدیون این بزرگواران میدانم وچون معلولیت جسمی حرکتی شدید دارم خدارا شاهد میگیرم همیشه به یاد شهدا بوده ام وفرزندانم را به تعالی روحی این بزرگواران رهنمون گشته ام تا شاید به تلافی کار نکرده من روزی انشائاله آنها آرزوی شهادت بنده را محقق کنند.انشائاله..
منتها به عنوان یک فرهنگی معلول توصیه ام این است که هیچوقت به ارزشهای شهدا خیانت نکنیم وخونهای گرانقدر آنها را با اعمال مغرورانه که فقط در خور نااهلان است به هدر ندهیم ودست ضعفا را بگیریم نه اینکه طرد کنیم .شهدا برای ارزشها ومحرومین جانفشانی کردندوحیف است ونوعی خیانت است که راه آنها را ادامه ندهیم وبا ژرداختن به امور دنیوی تنها به انتساب خود بدانها افتخار کنیم.

رضایی یکشنبه 6 بهمن 1387 ساعت 22:53

خدارفته گان را بیامرزد وحیایی نیز به ماندگان دهد تا حرمت رفتگان را نگه دارند

رضا زاده جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 16:01

خدای متعال تقدیرش امتحان است یکی میرود افتخار می آفریند یکی هم قدررفته گانش را پاس نمیدارد وازش سوء استفاده می کند مهم این است که دنیا میگذرد وچهره ها معلوم میشود ودیگر آنجا پارتی ونفوذ هم نیست که ازش سوء استفاده کنیم شهیدباکری این مسائل را قبل شهادتش فهمیده بوده وبرای این تووصیتنامه خودش بدان میپردازد

ایمانی جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 16:03

احترام رفتگان برهمه واجب است ولی برای خانواده شهدا واجبتر وگرنه شاهد چنین مسائلی خواهیم بود

عباسی یکشنبه 6 اردیبهشت 1388 ساعت 00:08

درسته احترام یادگاران شهدا واجب است ولی برخی ازاینها کارهایی می کنند عجیب که مطمئنم شهدا ازشون متنفرند ن فرزند شهیدی می شناسم معتاداست یکی است خلاف کاراست وبرخیشون هم به جون مردم افتاده اند بالاخره باید حداقل بنیادشهید تذکراتی به این جور افرادبدهد وگرنه کار عجیب بدتر وبدتر خواهدشد

توکلی پنج‌شنبه 10 اردیبهشت 1388 ساعت 17:13

شقا این خانوم مشکل اساسی دارد باخودش مشکل دارد باورکنید نیازمند به درمان است تاچه برسد مدیرکل بهزیستی باشد

شهریار یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 ساعت 09:47

دیگران کاشتندوماخوردیم**مابکاریم دیگران بخورند
یادمانباشدبکاریم نه اینکه کاشته هاراویران کنیم
متاسفانه فداکاریهای شاپورتحت شعاع جاه طلبیهای سرکارخانم احمدیان درآستانه فراموشی ویاحتی نوعی تنفرقرارگرفته وخداکند عمر به این خانم کفاف ندهد تا لااقل آبروی شهیدان را زیر سئوال نبرد

علیزاده یکشنبه 10 خرداد 1388 ساعت 05:48

باسلام
من تصادفی بااین مصاحبه آشناشدم وچون نظراتودیدم ناچار مصاحبه را بادقت خوندم به نظرمن اگه ما مصاحبه را نگاه دقیق بیندازیم این خواهر محترم ازنحوه بیانشمعلومه شهادت شوهرشو نپذیرفته وبجای تکیه برمعنویات به تمجید شرایط فیزیکی شهیدپرداخته وازطرفی حتی شهادت وی راناخودآگاه مکانیسم اجباری واکنشبه اعتراضات دیگر خانواده شهدا تلقی کرده است وبنابراین ایشان خودرا طلبکار ودیگران را بدهکار میداند واین درست نیست وواگذاری مشاغل مدیریتی به چنین اشخاصی به نوعی زیر سئوال بردن ارمانهای شهداست چون اینها بعلت عدم تعادل روحی کارهای خطرناکی می نمایند

محسن زاده سه‌شنبه 26 خرداد 1388 ساعت 00:54

واسه این دیکتاتوریهای امثال خانم احمدیان است که ایران دراستانه انفجاراست!! ازاینها بژرسی مهم نیست-ارزشی ندارد- اغتشاشگرندو...ولی همه اینها ازظلم امثال این خانم ومدیران احمدی نژاداست

حسن فاتحی دوشنبه 4 آبان 1388 ساعت 16:11 http://omidwary.blogfa.com

باسلام
شعرحاضرغزلی فی البداهه از غرور له شده معلول تحصیل کرده ای است که با رفتارهای ضدارزشی ورابطه گرایانه همسرشهیدی بزرگوار درقالب زبانحال شهدا سروده شده وچقدرشایسته است مدعیان ارزش حداقل حریم شهدارا پاس داشته باشند/.

فریادشهدا از انحراف درارزشها
من شهیدم برگزیدم راه سرخ کربلا // آرمانم برگرفتم ازدم روح خدا
جان خویشم هدیه کردم برنهال سبز دین // تا نگرددمنحرف ازره مسیرانبیاء
بی تمنا بی تظاهرخون بدادم راه حق // تا شود فرزند من درمسلک دین وحیا
همسرم را گفته بودم صبروتمکین پیشه کن//خون من راپاس داروکن به فرزندم وفا
من نرفتم همسرم خون مراارزان دهد //بادودستی برگزیند میزوپست آشنا
من زفرزندم به ارزشها نوایی داشتم//پس چرا درراه منکر گشته درباندجفا؟
بارها من گفته بودم آرمانم کربلاست// خط سرخم خون من هم درمسیرکبریا
پس چرافرزندمن درمسند ظلم وجفاست؟//می کند محروم ملت را به حقش ازریا؟
پس چراآن همسرباارزش و زیبای من//گشته ابزار فراموشی خط سرخ ما؟
من نرفتم کبررا بازور ارزش برکنم//من به خونم برگزیدم ارزش ناب ولا
فکرمن اندیشه ناب مطهر بود وبس//من بنالم ازنفاق و ازریا وازجفا
من نگفتم یادگارم راه مکری دررود// یابسازدخون بخواهی را طریق ناروا
من نگفتم مردم محروم را رسواکنید//یا به تحقیر وبدی فخری فروشید ازریا
همسرم بیعت شکستی بازماندی ازخدا//لاجرم راهت زراه حق نمودی هم جدا
برگزیدی شهرت وآوازه جاه ومقام//درقصوری ظلم کردی بررگ وریشم چرا؟
فاتح ار اندیشه کبرخسی فخرت فروخت//لیک این انگیزه شدتا خودبگویی ازجفا
گرشهادت لایق جسم ضعیف تونگشت//لیک درخیل شهیدان شد به تقدیرت دعا
باقلم بافکر وباطرح مصادیق جفا//مطمئنا" میشوی شایسته درراه خدا


فیروز یکشنبه 24 آبان 1388 ساعت 18:54

مرحبا آقای فاتحی
امیدوارم خدای متعال بخاطر نغمه های دل ژاک توهم شده روزی چهره ازنقاب مدعیان ارزش بردارد ورسوایشان نماید ومن آنروز را نزدیک می بینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد