وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
شخصی سوار به اسب به نهری رسید که آب کمی داشت و اسب میتوانست به راحتی از آن عبور کند ولی اسب ایستاد.صاحب اسب هرچه افسار حیوان را کشید؛اسب جلو نرفت؛به پشت او کوبید باز هم اسب نرفت.مرد حکیمی که این صحنه را مشاهده میکرد به او گفت:آب را گل آلود کن؛اسب از آب رد میشود؛او آب را گل آلود کرد؛اسب حرکت کرد و از نهر گذشت.صاحب اسب حکمت این کار را پرسید.میدونید مرد حکیم در جوابش چی گفت؟مرد حکیم گفت:آب که تمیز است؛اسب خود را در آب می بیند و حاضر نمیشود پا روی خود بگذارد؛لذا حرکت نمیکند.
متن قشنگی و مفیدی بود !
آدمها تا روی خودشون پا نگزارند ، نمی تونن به معنای واقعی پیشترفت کنن !
حداقل اینکه تا پا روی خودشون نزارند ، نمی تونن طعم عشق رو بچشند !
عجب اسبیه ها