چرا رفتید!!!!!!!!!!!!!!!! مگه قرارمون تا صبح نبووووووووووووووووود رفیق نیمه راه نباشید تورو خدا نرید منو تنها نذارید می ترسم من بدم میاد از تنهایی چرا رفتیییییییییییییییییییییییییییییییییید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همه رفتند کسی دور و برم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست همه رفتند کسی با ما نموندش کسی خط دل ما رو نخوندش همه رفتند ولی این دل ما رو همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن زندگی رو باختی دل من مردمُ وشناختی دل من تا به کی سراپا حقیقتی تا به کی خراب مُحبّتی هم نشین این و اون میشی خسته و پریشون و خون میشی دشت وقتی تو کویر میشه مرغ آرزوت اسیر میشه روبروت سراب پشت سر خراب ساکت و صبوری دل من مثل بوفِ کوری دل من زندگی رو باختی دل من مردمُ شناختی دل من دل من دیگه خطا نکن با غریبه ها وفا نکن زندگی رو باختی دل من مردمُ شناختی دل من توی خون نشستی دل من بی صدا شکستی دل من زندگی رو باختی دل من مردمُ شناختی دل من ساکت و صبوری دل من مثل بوفِ کوری دل من زندگی رو باختی دل من مردمُ شناختی دل من ….
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده انگار از اون بالاها گریههام رو ندیده یاد تو هرجا که هستم با منه داره عمر من رو آتیش میزنه تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونههای خیسم رو دستهای تو پاک میکرد حالا اون دستها کجاست اون دوتا دستهای خوب چرا بیصدا شده لب قصههای خوب من که باور ندارم اونهمه خاطره مرد عاشق آسمونها پشت یک پنجره مرد آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده انگار از اون بالاها گریههام رو ندیده ای که بی تو خودم رو تک و تنها میبینم هرجا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم یادمه چشمهای تو پر درد و غصه بود قصه غربت تو قد صد تا قصه بود من که باور ندارم اونهمه خاطره مرد عاشق آسمونها پشت یک پنجره مرد
با همه سنگینی ات دروازه را می گشایی مرا ورانداز می کنی و میگوئی بفرما این گوشه بنشین و من در تب و تاب ِ گوش ِچشمی ِ تو عاشق میشوم چشمانت را از من مگیر که بی پناه میشوم
ممنون از همه عزیزانی که امشب با حضور سبزشان محفل مارا گرما بخشیدند
سیاوش بهترین ها را برایت آرزومندم
در آستان جانان از آسمان بیندیش
کز اوج سر بلندی افتی به خاک پستی
یار مردان خدا باش
که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
ای پرنده مهاجر ای همه شوق پریدن
خستگی یه کوله باره روی رخوت تن من
چرا رفتید!!!!!!!!!!!!!!!!
مگه قرارمون تا صبح نبووووووووووووووووود
رفیق نیمه راه نباشید
تورو خدا نرید
منو تنها نذارید
می ترسم
من بدم میاد از تنهایی
چرا رفتیییییییییییییییییییییییییییییییییید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچکس نیست؟<؟؟؟؟؟
همه رفتید؟
همه رفتند کسی دور و برم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
آره عزیزم تهایی باز هم تنها
همه رفتند کسی دور و برم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
همه رفتند کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش
همه رفتند ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
شب که میشه به عشق تو غزل غزل صدا میشم
ترانه خون قصه تموم عاشقا می شم
گفتی که دلتنگی نکن آخ مگه می شه نازنین
حال پریشون منو ندیدی و بیا ببین
نفس نفس تو سینه ام عطر نفس های شماست
اگر که قابل بدونین خونه دل جای شماست
تنها ماندم
تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
بچه ها من حالم بد شده
سه فنجون اسپرسو غلیظ زدم اوردوز کردم
بد جوری طبش قلب گرفتم
چیزی هست اثرشو خنثی کنه؟
مسمومیت با کافیین!
من سرم داره گیج میره
ضعف کردم
کسی نیست به داد من برسه؟؟؟؟؟؟؟سیمگگثقح هعلضرجدخشحجفشحثجشثعدقجفلخشث۱هعقکذشثقخعغعذقجخلض۷۸فضشحثقعاغفلکشثخقع شذرثمقهیعلکشخهعذجضچش۰گ۹ذف
مبتلا گشتم
مبتلا گشتم
درین بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دست از طلب ندارم
یا جان رسد به جانان یا جان زتن بر آید
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمو شناختی دل من
نه فقط عاشقت هستم
مرهمی رو قلب خسته ام
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم
من در این دنیا پی چیزی می گشتم
پی خوابی نوری ریگی لبخندی...
یاد یاران یار را میمون بود خاصه کان لیلی و آن جنون بود
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمُ وشناختی دل من
تا به کی سراپا حقیقتی
تا به کی خراب مُحبّتی
هم نشین این و اون میشی
خسته و پریشون و خون میشی
دشت وقتی تو کویر میشه
مرغ آرزوت اسیر میشه
روبروت سراب
پشت سر خراب
ساکت و صبوری دل من
مثل بوفِ کوری دل من
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
توی خون نشستی دل من
بی صدا شکستی دل من
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من
ساکت و صبوری دل من
مثل بوفِ کوری دل من
زندگی رو باختی دل من
مردمُ شناختی دل من ….
نباید مثل یه سایه زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریههام رو ندیده
یاد تو هرجا که هستم با منه
داره عمر من رو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونههای خیسم رو دستهای تو پاک میکرد
حالا اون دستها کجاست اون دوتا دستهای خوب
چرا بیصدا شده لب قصههای خوب
من که باور ندارم اونهمه خاطره مرد
عاشق آسمونها پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریههام رو ندیده
ای که بی تو خودم رو تک و تنها میبینم
هرجا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم
یادمه چشمهای تو پر درد و غصه بود
قصه غربت تو قد صد تا قصه بود
من که باور ندارم اونهمه خاطره مرد
عاشق آسمونها پشت یک پنجره مرد
دنیای تو بینهایت همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور
من دارم تو آدمکها میمیرم تو برام از پریها قصه میگی
من توی پیله وحشت میپوسم برام از خنده چرا قصه میگی
کوچه پس کوچه خاکی در و دیوار شکسته
آدمهای روستایی با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه است واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی
WWOoooOOOOoW
؟!!!
پسر ابنجا رو نیگا!!!!
خب کی برد آخرش؟ آقای رودسرابی
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش *** که یک کرشمه تلافی صد جفا کند
آفرین به رودسرابی!
کف کردیم
و هم کیف کردیم
دوستان عزیز امشب نیز مشاعره ادامه خواهد داشت و دعوت می کنم از همه همکلاسی های عزیز که شرکت کنند



البته سیاوش جان نیز امشب حضوری گرمتر خواهند داشت و من نیز همچنان در محضر ایشان به شاگردی خواهم پرداخت
با همه سنگینی ات
دروازه را می گشایی
مرا ورانداز می کنی
و میگوئی بفرما
این گوشه بنشین
و من در تب و تاب ِ گوش ِچشمی ِ تو عاشق میشوم
چشمانت را از من مگیر که بی پناه میشوم
سلام!
متن ادبی شما با تعداد 330 نظر، به عنوان پرنظرترین متن وبلاگ گروهی همکلاسی ثبت گردید...
کی شروع میشه؟
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم***شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
شروع شد
من مست و تو دیوانه*کا را که برد خانه
ما *
هر دم از این باغ بری میرسد*تازه تر از تازه تری میرسد
هر چیز جز او که آید اندر نظرت*** نقش دومین چشم احول باشد
دل گفت وصلش به دعا باز توان یافت *** عمریست که عمرم همه در کارو دعا رفت
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود* تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری***وفای عهد من از خاطرت به در نرود
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند* نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
درد عشقی کشیده ام که مپرس *** زهر هجری چشیده ام که مپرس
در ازل بست دلم با سر طلفت پیوند*** تا باذ سر نکشد و ز سر پیمان نرود
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند* همدم گل نمی شود یاد سمن نمیکند
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس *** که چنان زو شده ام بیسرو سامان که مپرس
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد* تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
ساقیا بده جامی زان شراب بردباری* تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
در الف ثلاثین دو قران می بینم*** از مهدی و دجال نشان می بینم
دوست عزیز ph خواهشمندم در صورت تمایل به ادامه مشاعره درست مشاعره بفرمایید!
تو فاصله ای که تایپ کنم یه شعر دیگه اومده که آخرش با اول شعری که من مینویسم یکی نیست
شرمنده :">:">
یا ملک شود خراب یا گردد دین*** سر سیت نهان و من عیان می بینم