محمدرضا نیکفر
عبدالکریم سروش، که از متفکران نامدار و تأثیرگذار اصلاحطلبی دینی است، در دورهی اخیر فکری خویش روی مسألهی «تجربهی نبوی» (یعنی آن «تجربه»ای که محمد بن عبدالله را «نبی» کرد) متمرکز شده و به دلیل اهمیت صدر اسلام برای کل تاریخ اسلام گویا این تصور را دارد که با تفسیر تازهای از تجربهی صدر میتواند آن تاریخ را بازنویسی کند. این تلاش به عنوان یک تلاش ذوقی فردی ارزشمند است، اما بعید است که به سرانجام مؤثر راهگشایی برسد.
در تفسیر دین، چه درون - دینی و چه برون - دینی، اولویت با چه موضوعی است؟ اگر اولویت، با بصیرت اخلاقی و نظر منصفانه به الزامات عصر تعیین شود، بایستی موضوع ستم و خشونت را در کانون توجه قرار داد.
نوشتهی زیر این الزام را توضیح میدهد. انگیزهی نگارش آن نکتهای دربارهی ظلم است در بحثهایی که نظر دکتر عبدالکریم سروش دربارهی «تجربهی نبوی» برپا کرد.
نوشته با ذکر نکاتی دربارهی هرمنوتیک و تاریخ آن میآغازد، در ادامه به تفسیرهای اصلاحگرانه در اسلام میپردازد، رویکرد آنها را به جامعه قدر مینهد و استدلال میکند چرا در نگاه انتقادی به دین بایستی عزیمتگاه را ستم حکومت دینی گذاشت و در ادامه موضوع ظلم را در کل تاریخ پی گرفت. نوشته در پایان برمینهد که شرط بازخوانی متن کانونی دینی به عنوان متن، گرفتن قدرت استراتژیک آن است.
انسان مدام در کار فهم جهان است، جهان را تفسیر میکند تا در آن جهتیابی کند. تفسیر جهان به بیان درآمده و زمانی فرو نوشته میشود و در کنش نوشتن تسلیم منطق نوشتن نیز میشود که فراتر از یادداشت نظر است. نوشتن، شاخ و برگ دادن است؛ این یک تجربهی همگانی است.
متن، به عنوان تفسیر جهان، خود موضوع تفسیر قرار میگیرد. متن تفسیر میشود، تا تفسیر آن از جهان بازگشوده شود. تفسیر، بدون نظریهای دربارهی تفسیر آغاز شده است. اینکه تفسیر بایستی قاعدهمند و نظاممند باشد، حکمی است که نخست در هنگام تفسیر متنهای دینی پیش گذاشته میشود.
در ادبیات نیز موضوع مطرح میشود. میان صورت و محتوا فرق میگذارند و پس از این فرقگذاری خلاق به اندیشهی نظامیافته بر هر دو وجه میپردازند. درونمایهها را به سختی میتوان دستهبندی کرد. در مورد صورت اما دستهبندی سادهتر است. حاصل کار بر صورت ادبی، شناخت صنایع بیانی است.
متن-محوری و سنت-محوری
در سنت، قاعدهی تفسیر متنهای دینی وفاداری به توجیههای آیینی با نظر به الزامهای سنتی و نیازهای دوره و لحظه است. خودِ متنِ آیینساز در زیر سیطرهی آیین قرار دارد. تمثیلوار میتوان گفت که خود آن از نخستین زندانیانِ زندانی است که خود در بنای آن نقش داشته. متنِ مقدس، دقیقتر بگوییم این تکه یا آن تکهی آن، فرصتی برای رهایی مقطعی مییابد، آنگاه که در جریان اصلی آیین انشعابی رخ دهد.
از طریق انشعاب، متن مقدس در متن دیگری از رخدادها و برداشتها و روایتها نشانده میشود و برای آن سنت دیگری اختراع و سرهمبندی میشود. بدین اعتبار برای اینکه متن دینی را بشناسیم، بایستی به نحوهی خوانش آن در دورههای انشعاب توجه ویژهای کنیم.
انشعابهای متفاوت تأکیدهای متفاوتی بر متن دارند. وجه مشترک همهی ملل و نحل اسلامی این است که سنتمحور اند، نه متنمحور، یعنی همه بر محور برداشتی از رویدادهای دوران شکلگیری دین بنا شدهاند و برای آنها موضوعهای خانوادگی و قبیلهای مهمتر از برداشتهای مختلف از متن بهعنوان متن است.
هیچ ستیز عمدهای از تفسیر ناب نظری قرآن آغاز نشده است. قرآن، اگر مطرح بوده، دعوا به حدوث و شأن نزول آیات آن برمیگشته یا مثلا به نحوهی جمعآوری قطعات آن. متن به عنوان متن، فارغ از حادثات، در کانون توجه قرار نداشته است.
متن-محوری پروتستانی
گذاشتن متن در برابر سنت مشخصهی اصلی پروتستانتیسم است. در میان فرقههای کلیسای غربی، آنهایی گرایش به متنمحوری داشتند، که بر فقر و سادهزیستی تأکید میکردند. پارسایان دینی کمتر اهل حدیثاند، کمتر اهل فقهاند، کمتر به سنت مؤسسات دینی پایبند اند؛ از ساختار قدرت که سلسلسهمراتب روحانیت بخشی از آن است، فاصله دارند.
لوتر از سنت پارسایی فرانسیسی میآمد. او بر زمینهی منشی و بینشی آمادهای، انجیل را در برابر سنت دستگاه پاپی گذاشت. پاکدینی پروتستانی زیر تأثیر انسانگرایی عصر جدید، معناگرا شد. در آن گرایش به لفظ وجود داشت، گرایشی شبیه به آنچه در جهان اسلام از وهابیت میشناسیم. پروتستانتیسم فرهنگی، یعنی پروتستانتیسم اومانتیستی معناگرا، مانع از غلبهی لفظگرایی شد.1 لفظگرایی جریان ولی تداوم یافته و خود را به صورت بنیادگرایی پروتستانی نشان داده است.
فقدان متن مطلق در اسلام
اسلام به صورتی افراطیتر از مسیحیتِ قرون وسطایی، سنتگراست. متن کانونی دین، سخت پیچیده در لفافهی سنت است. آن را با روایت و حدیث تأویل کرده و تنها در حاشیهی عرفانی آیین است که تا حدی منتزع از تاریخ جنگهای طایفهای و الزامات حکومتگری آغازین بازخوانی میکنند.
اسلام درست به دلیل نداشتن متنی فارغ از حادثات فاقد یک الهیات فلسفی است. فلسفهی اسلامی میخواست چنین الهیاتی باشد، اما متکلمان به راحتی متن محصَّل حادثاتی خود را در برابر تفسیر فلسفی آن قرار دادند و فلسفه را تحریف دین اعلام کردند. آنان به «متن» وفادارتر بودند، اما به کدام متن؟ به لفظ، به متنی که خود نمیخواست متن مطلق باشد، متنی باشد که از حادثات کنده شده و رها از الزامهای سنت، یعنی این یا آن ساختار مستقر قدرت، خوانده شود.
یکی از دلایل اینکه در اسلام جریانی چون پروتستانتیسم ظهور نکرده، این است که در آن متنی «ساده» وجود ندارد، یعنی متنی که استعداد آن را داشته باشد که بتوان آن را به سادگی از سنت پیراست و خود آن را به سادگی در برابر تاریخ آئین قرار داد. سادهگرایی وهابیت، راستآیینی لفظ بوده است، یعنی گریز از معنا. این فرقه تفسیری ممنوعکنندهی تفسیر عرضه کرده است.
ستیز بر سر تفسیر و تولد هرمنوتیک مدرن
در اروپا متنمحوری پروتستانی رویکرد تازهای را به متن موجب شد، تفسیر رونق یافت و اندیشه بر تفسیر. تلاش برای کشف متن ناب و تفسیر متعهد به آن، به هرمنوتیک الهیاتی رونق داد و تفسیرشناسی انجیلی زمینهساز هرمنوتیک بهعنوان هرمنوتیک شد، یعنی دانش تفسیر، تفسیر بهعنوان تفسیر، تفسیر هر متنی، چه مقدس چه عادی.
آغاز هرمنوتیک پایان تفسیر استاندارد است، پایان این ادعاست که متن، گوهری یگانه دارد و رواست از مجموعهی برداشتها از آن تنها یک تفسیر، حقیقی خوانده شود. حاصل دعوا بر سر متن یگانه و تفسیر یگانه در اروپا جنگهای سیساله بود. متن مقدس پس از این فاجعه دیگر متن یگانه نبود. اجتماع، بقای خود را در پذیرش جمعی از تفسیرها دید. از دلِ بینشِ پذیرای واقعیتِ کثرتِ تفسیر، هرمنوتیکِ مدرن پدید آمد.
پدیدارسازی پرسش اصلی در تفسیر
هرمنوتیک مدرن را میتوان بیان مجموعهای از الزامات شرافتمندی در تفسیر خواند. تفسیرشناسی مدرن، خود تفسیرشده است به مثابه تلاشی برای روشن کردن نیات پنهان در هر تفسیری. هرمنوتیک ابرنگاه است، نگاه است هم به متن و هم به تفسیر متن. تفسیر سنتی خود را در پس متن پنهان میکرد و با اصالتدهی ظاهری به متن، پرسشها، عزیمتگاهها، پیشداوریها و هدفهای خود را در پردازش متن میپوشاند. یک وظیفهی تفسیرشناسی مدرن، بازخوانی تفسیرهای سنتی و آشکار کردنِ این پوشیدگیهاست.
اساسِ رویکرد ساده است: هر تفسیری به مثابه پاسخ به یک مسأله یا همتافتهای از پرسشها تفسیرشدنی است. در هر مورد کوشش میشود از نحوهی نگاه به موضوع تفسیر پرسمان تفسیر کشف شود.
ما مثلاً میتوانیم تفسیر طبری از قرآن را پاسخ به مجموعهای از مسائل عصر تألیف آن بدانیم. هدف آن، تأسیسِ تفسیرِ راستآئینانه است، انطباق متن بر احادیث است، پوشاندن تناقضات آن است، توجیه ادعاهای مختلف آن و در مورد آن از جمله در مورد زبان آن است، نشاندن متن بر متن یک میراث گستردهی تمدنی و تنظیم تاریخ به گونهای است که اسلام در آن جایگاهی کانونی بیابد و از این طریق دین شکل گرفته در میان قومی بیتاریخ، در قلب تاریخ جهان قرار گیرد. تفسیر طبری تفسیری کهن است و سند پایانی دورهی تأسیس دین است.
تفسیری تازه تفسیر «المیزان» اثر سید محمد حسین طباطبایی است. این تفسیر بزرگترین تلاش دورهی اخیر برای شیعی کردن قرآن است و چون تلاشی این گونه تنها با تکیه بر آیات و روایات کماثر است، تفسیر با استدلالهای فلسفی به سیاقی محافظهکارانه نیز همراه شده است.
فلسفه برای آن تفکیکهای لفظی و رویکردی ذاتگرایانه به شیوهی معهود مدرسی قرون وسطایی است. این تفسیر طویل، چون در عصر جدید نوشته شده، با مسألهی توجیه تصویرهای و تصورهای ناهمخوان با جهانشناسی علمی مدرن نیز مواجه بوده و برای حل تناقضها در این زمینه تلاشهایی کرده است.
تفسیر متن کهن و معضل جهانشناسی جدید
در اروپا نیز موضوع ناهمخوانی «کتاب مقدس» با شناختهای علمی مدرن مطرح بوده و هنوز مطرح هست. دانش مدرن در خود اروپا پا گرفت، فرهنگ برای به رسمیتشناسی آن آمادگی داشت و میتوانست ارزش آن را دریابد، آن هم سوای سودی که از آن در کاربست عملیاش به صورت فناوری مدرن میبرد.
در آغاز دوران جدید کسی چون اسپینوزا میتوانست شناخت کتاب مقدس را تابع طبیعتشناسی کند و تا به آنجا پیش رود که طبیعتشناسی را متنشناسی الهیاتی اصلی بخواند. در جهان اسلام نه این گونه ارجگذاری به علم وجود داشت، نه چنین جسارتی ممکن بود. اسلام اما با تکنولوژی میتوانست کنار بیابد، زیرا در هر دو طرف اراده به قدرت وجود دارد.
سلطه میتواند هم دینی باشد، هم تکنولوژیک و در دورهی اخیر دینی- تکنولوژیک. مهندسان و نظامیان میتوانند راهبر دین شوند. در جایی که دین به صورت شوونیسم دینی جای ناسیونالیسم را بگیرد، قدرت دینی به سمت ایجاد کمپلکسی از وجوهی از سنت دینی، تکنولوژی مدرن و نظامیگری حرکت میکند. این ترکیب را میتوان فاشیسم اسلامی نامید.
اما تکنولوژی مدرن را نمیتوان بدون فهمی کمینه از طبیعتشناسی مدرن درک کرد. آشنایی با دانش مدرن خودبهخود موضوع همخوانی یا ناهمخوانی آن را با متنهای کانونی دینی مطرح میکند. طرح این مسأله در جهان اسلام به تلاشهایی برای تفسیر مدرن از دین راه میبرد.
نسل اول متفکران دینی اصلاحطلب درگیر این مشکل شدند. برای آنان بیشتر طبیعت مطرح بود و کمتر جامعه. تصورشان این بود که دین برای جامعه راه حل دارد، و فقط بایستی بیاموزد که با علم و تکنولوژی مدرن کنار بیاید. آنان به علوم انسانی پاگرفته در غرب بیتوجه بودند، اما با علاقهی خاصی به علوم طبیعی میپرداختند. هم تلاش میکردند تفسیری از کیهانشناسی قرآنی عرضه کنند که ناهمخوانی آن را با علوم جدید بپوشاند و هم با ماتریالیسم درمیافتادند، با این نیت که بقبولانند این نگرش ذاتی علوم نیست و برداشت ماتریالیستی از علوم تنها راهی نیست که برای تفسیر دستاوردهای علوم وجود دارد.
رویکرد به جامعه و شگرد نسبیسازی
اینک اما گروهی از متفکران مسلمان سربر آوردهاند که به تفسیر علمی دین و تفسیر دینی علم بسنده نمیکنند و نگاه خود را از طبیعت متوجه جامعه کردهاند. شگرد عموم آنان نسبی کردن است، یعنی میکوشند از سنت تاریخی تقدسزدایی کنند، بخشهایی از آموزهی دینی را به الزامهای عصر تأسیس دین و دورههای تحکیم سنن فرقههای آن نسبت دهند و از این طریق کنار گذاشتن و به بایگانی تاریخ سپردن آنها را ممکن کنند.
مشی نسبی کردن همواره موفق بوده است و در عصر جدید حکم شگرد اصلی اصلاحطلبان دینی را داشته است. این مشی در هر سه دین خویشاوند یهودیت و مسیحیت و اسلام خطوط مشابهی دارد.
فرق این تلاش با سنت اجتهاد در این است که به پارههای بزرگی از آئین نظر دارد، نه این یا آن حکم آن، و از طرف دیگر صادقانه به کهنه بودن و بیاعتبار بودن آن پارهها اذعان دارد. در سنت، اجتهاد در اصول و بازنگری دگرگونساز در تاریخ صدر آیین پذیرفته نیست و به مثابه ابداع و انشعاب و الحاد تلقی میشود.
در ایران این مشی به خوبی میتوانست جریانی بزرگ را پی ریزد، اگر مانع قدرت سیاسی دینی را در برابر خود نداشت. این قدرت خود را با ولایت مطلقه معرفی میکند، و آنچه بدین شکل صریح مطلقباور است، نسبیتباوری را برنمیتابد. در ایران هر تفسیری از دین نوعی تفسیر سیاسی است. اگر چنین باشد، آیا تفسیر مؤثر آن نیست که به قلب سیاست زند؟
مسألهی اصلی ما
این موضوع از این نظر مهم است که هرمنوتیکِ متفکران اصلاحطلب مسلمان سخت ناشفاف است. اینجا و آنجا شفاف و برا هم اگر باشد، از آن نباید انتظار داشت در این دوره مجموعهای از وظایفی را به انجام رساند که هرمنوتیک مسیحی برای انجام آن به یک دورهی سیصد ساله نیاز داشته است.
جامعهی ما بهرهی چندانی از علوم تاریخی از جمله زبانشناسی تاریخی ندارد، تازه دارد با علوم اجتماعی و روانشناسی آشنا میشود، چیزی از دینشناسی تطبیقی نمیداند. این ضعفها جبرانپذیر بودند اگر اخلاق و آموزشی وجود داشت که افراد را تا حدی به حقیقت متعهد میکرد، اگر افراد حقیقت را امری مستقل از ذهن میدانستند، در پایبندی به آن و تبیین درست آن سختگیر بودند و از تحریف آن برمیآشفتند.
زیر سایهی حکومت دینی وضع بهگونهای درآمده که مرز میان راست و دروغ سخت ناروشن شده و در مورد بدیهیات روزمره نیز میتوان به سادگی دروغ گفت. خودپیداست که در این حال دیگر نمیتوان انتظار داشت چیزی به نام تعهد و وجدان علمی وجود داشته باشد.
با وجود سقوط ارزشها درکی از ستم وجود دارد. میتوان ستم را نشان داد و وجدان همگانی را در این مورد شاهد گرفت. قلب سیاست در کشور ما ستم است. ستم، مسألهی اصلی ما در بازخوانی تاریخمان است.
اودو مارکوارد، فیلسوف معاصر آلمانی، در مقالهای با عنوان «پرسش از پی پرسشی که هرمنوتیک پاسخ به آن است»2 در معرفی هرمنوتیک به پرسمان بنیادی هرمنوتیک میپردازد و هرمنوتیک را از جمله پاسخی صلحجویانه به جنگ بر سر تفسیرهای مختلف میداند، همان ستیزی که در خطهی فرهنگی ما به «جنگ هفتاد و دو ملت» مشهور است.
به پرسش اساسی او میتوان بیانی دورانی و هنجارگذار داد: در دوران ما یک هرمنوتیک صلحآور دینی بایستی به چه پرسشی بپردازد؟ مسأله اصلی ستم است. ستمهایی هستند که از حکومت دینی برآمدهاند، ستمهایی وجود دارند که سنت دینی با آنها سازگاری کامل نشان داده، ستمهایی وجود دارند که در سنت به عنوان ستم خوانده نشده و حتا رحمت دانسته شدهاند.
تبدیل موضوع آنها به پرسش اصلی هرمنوتیک دین وظیفهی اصلی دوران ماست. محسن کدیور، با طرح موضوع بردهداری در اسلام، به عنوان جزئی از پرسمان حقوق بشر، در این جهت گام برداشته است. کسان دیگری در ایران و خارج از ایران با طرح موضوع زن در اسلام به سمت مسألهی اصلی رفتهاند.
رویکرد عملی اخلاقی
عبدالکریم سروش، که از متفکران نامدار و تأثیرگذار اصلاحطلبی دینی است، در دورهی اخیر فکری خویش روی مسألهی «تجربهی نبوی» (یعنی آن «تجربه»ای که محمد بن عبدالله را «نبی» کرد) متمرکز شده و به دلیل اهمیت صدر اسلام برای کل تاریخ اسلام گویا این تصور را دارد که با تفسیر تازهای از تجربهی صدر میتواند آن تاریخ را بازنویسی کند. این تلاش به عنوان یک تلاش ذوقی فردی ارزشمند است، اما بعید است که به سرانجام مؤثر راهگشایی برسد.
در علوم انسانی و تاریخی موضوعی چون «تجربهی نبوی» هیجان چندانی را برنمیانگیزد. در مورد آن میتوان نظروزری کرد، اما نه میتوان و نه لزومی دارد که در بحث بر سر آن به سازشی رسید. در یک حلقهی علمی نیز چنین سازشی ناممکن است تا چه برسد به جامعه.3 تجربههای فردی یا گروهی، و کلاً سائقهای ذهنی در عینیت تاریخی تأثیرشان مهم میشوند.
مهم نیست که ما تجربهای را جدی بگیریم، مهم این است که خود تجربهکننده و دیگران آن را در دوران خاص جدی گرفتهاند و چنان شده که جریانی تاریخی پدید آمده است. جریان تاریخی ممکن است پدید آید، بی آنکه آن صدری را داشته باشد که در دورههای بعدی در مورد چگونگی آن ادعا میشود. مهم، تحلیل جریان تاریخی است؛ و ایدون در کشور ما امر مهم، تحلیل جریان از زاویهی موضوع ستمگری است.
نحوهی نگاه به موضوع دین و ظلم در پهنهی درون-دینی از روشی پیروی میکند که معمولا مکمل شگرد نسبیسازی است. ادعا میشود که حکم دین ستمزدایی است، این حکم کلی در برابر احکام دینیای گذاشته میشود که آشکارا ستمگرانهاند.
آن احکام، نسبی و جزئی و عصری تلقی شده و از طریق حکم عقلی-اخلاقی کلی، نقد و نقض میشوند. قاعدتا ادعاهای کلی از منظر برون - دینی پذیرفتنی نیستند و کل این شیوهی رویکرد معمولاً با این اعتراض مواجه میشود که ماهیت دین همان تاریخ آزمودهی دین است، پس تحریف است که ذاتی را تصور کنیم که اعراض از آن بیگانه بودهاند و اکنون بتوان آن را احیا کرد و در برابر اعراض قرار داد.
موضوع اما موضوعی نظری نیست4؛ حتا اگر چنین ظاهری داشته باشد. کنه این رویکرد، عملی و اخلاقی است و به این اعتبار بایستی مغتنم و محترمش شمرد. حساسیت اخلاقی مهمتر از انسجام و استحکام نظری است.
فقدان بصیرت اخلاقی در عالمان دینی
این حساسیت به ویژه در این زمانهی غدّار مهم است که قدرت دینی ستم میکند و غالب عالمان دین تأییدکننده آناند یا در مقابل آن سکوت میکنند و هر دو گروه نان از قبل دستگاه میخورند. شاخص انحطاط اخلاق اینان همین است که جز انگشتشماریشان، بقیه دست در دست ستمگران داشتهاند یا چنان بری از فهم اخلاقیاند که ستم و رذالت را نمیبینند.
به تازگی، آیت الله جعفر سبحانی، که یکی از این عالمان است، زبان به شماتت سروش گشود به خاطر سخنانی که در باب «تجربهی نبوی» گفته بود. سروش در پاسخی که به او داد خواست که آیتالله به ظلم نیز حساسیت نشان دهد. پاسخی که آیتالله به این دعوت داد، فقط نشانهی آن بود که هیچ بصیرتی در این باب ندارد و در مقام تشخیص ستم نیست.
پاسخ او این بود که: کدام ظلم؟5 این یک تجربهی زنده است و مسألهی اصلی همانا این تجربه است، نه آنچه سروش «تجربهی نبوی»اش میخواند. اگر همین تجربه را تحلیل کنیم، به کشف بسیاری از رازهای تاریخ دین میرسیم.
اهمیت موضوع ستم در گذار به هرمنوتیک عینی
این نوع اکتشاف تا حدی میتواند نسبیتباوری هرمنوتیکی را جبران کند. زیرا تفسیر، در جایی که موضوع تفسیر نرم باشد، به سادگی میتواند زبانبازی کند و هیچ قید و بندی را نپذیرد. اما موضوع سخت ستم و خشونت را نمیتوان به سادگی با تفسیر نادیده گرفت یا معنای آن را تحریف کرد.6 خشونت، خشونت است.
هرمنوتیکی که بخواهد در هوای این عصر تنفس کند، بایستی بدین حکم اخلاقی شاخص عصر ما پایبند باشد. تنها با این حکم مطلق است که میتوانیم خشونت تاریخی را تشخیص دهیم. این حکم ایجاب میکند که در تفسیر متنهای مقدس در درجهی اول با دگرگشتهای معناییای مقابله شود که از خشونت چیز دیگری ساختهاند.
این دگرگشتهای معنایی بنیاد فرهنگ خشونت در همهی جامعهها بودهاند. تقدیس خشونتورزی به اسم کفرستیزی، مترادف کردن قصاص با زندگی، ستایش دینی از خون و شهادت و تعصب و انتقامجویی بنیادهای سنت خشونت هستند.
خشونت دردآور و مرگآور است و درد و مرگ را نمیتوان با تفسیر نمادها زدود. درد و مرگ، عینیترین پدیدههای جهاناند. همین امروز میتوان این پدیدهها را به عریانی دید و از درک امروزین به دنیای دیروز نقب زد.
کسانی که خشونت امروزین را درک نمیکنند، بیگمان از درک خشونت طول تاریخ ناتواناند. تنها آنگاه که حس اخلاقی نسبت به خشونت این روزگار بیدار شود، امید میرود توانایی شنیدن صدای قربانیان سدهها و هزارههای پیشتر پدید آید.
متن استراتژیک
قرآن یک متن استراتژیک است. منظور از متن استراتژیک متنی است که سخت تنیده به قدرت است. قدرت میدهد و به سهم خود از طریق قدرت مستقر قدرتمند میشود. هر تغییری در برداشت از آن باعث میشود به قدرت مستقر برخورد، از آن بکاهد یا بر آن بیفزاید.
متنهای استراتژیک خوانده نمیشوند؛ آنها اجرا میشوند. البته متنهای دیگری نیز وجود دارند که اجرا میشوند، مثلا نمایشنامهها یا شعرهایی که به کار بزم، زاری یا رزم میآیند.
در مورد متنهای ایدئولوژی قدرت، جنبهی اجرایی کار فراتر از جنبهی نمایشی آن است. متن هم به اجرا فرا میخواند، و هم وسیلهی اجراست. هم نمایشنامه است، هم فضاساز است و جزو تزئینات صحنه است و هم خود بازیگر است.
اجرا یک تفسیراست، بازی زندهی متن تاریخی است. بازی کنونی در ادامهی بازیهای پیشین است. هر پرده، اجرایی دوباره است. در اجراهای مختلف خطوط مشابهی دیده میشوند. از طریق آنها میتوان به اجرای نخستین اثر نزدیک شد. اگر متن ذاتی داشته باشد، همین عناصر پایدار در اجرای آن است.
در تاریخ ما مجموعهای از بازگشتها و تکرارهای امور مشابه دیده میشود و از جمله به اعتبار آنهاست که از تاریخ «ما» سخن میگوییم. «ما» یک جماعت همسرنوشت تاریخی است. در سرنوشت تاریخی ما، متن استراتژیک دینی، نقش عمدهای ایفا کرده است: در زمینههای اخلاقی، تربیتی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی.
رابطهی ما با حقیقت، عینیت، راست و ناراست و کل دانایی و دانش داشته یا نداشتهی ما متأثر از آن است. متن، وضع و حال ماست، ما در متن آن متن هستیم. تغییری در حال ما، تغییری در برداشت ما از آن است و حالیا برعکس. هر تغییری در حال ما تغییر در نظامی است که با ستم مشخص میشود. یا ستم تشدید میشود یا ما بدان سمت میرویم که بساط ظلم را برچینیم.
بر پایهی این نکته نباید امید بست به چرخش بنیادی در نظام از طریق چیرگی دیدگاهی که برداشت رحیمانهای از دین را به جای برداشت ظالمانه از آن بگذارد. برای اینکه چنین انتظاری واهی نباشد، بایستی تصور کرد که متن استراتژیک دینی بتواند جایگاه استراتژیک خود را در قدرت حفظ کند، اما به جای فرمان به ستمگری، منشأ رحمت شود. این دگردیسی ناممکن است، هم بنابر شواهد تاریخی و هم بنابر آنچه از تحلیل الزامهای قدرت و ایدئولوژی میدانیم.
هرمنوتیک متن استراتژیک
یک استدلال سادهی هرمنوتیکی برای اثبات این ناممکنی چنین است: فهمیدن روند پیچیدهای است که در آن پیش-دانستهها نقش تعیینکنندهای را ایفا میکنند. هر فهمی بر بنیاد یک پیش-فهم است.
مجموعهی پیش-فهمها افق فهم را میسازند. افق فهم مدام در حال گسترش است، مثلاً با خواندن کتاب. این گسترش را میتوان این گونه تعبیر کرد: افق فهم خوانندهی کتاب، با افق معنایی کتاب به شیوهای خاص درمیآمیزد، شیوهای که جمع مکانیکی دو افق نیست و حاصل درآمیزی آن ساختاری را ندارد که بتوان سهم خواننده و سهم کتاب را در آن از هم تفکیک کرد.
کتاب در افق فهم خواننده مینشیند و در حالی که جذب آن میشود، آن را گسترش میدهد. در اشاره به این روند از اصطلاح درهمآمیزی افقها استفاده میشود که هانس-گئورگ گادامر، از قلههای فلسفهی هرمنوتیکی سدهی بیستم، واضع آن است. مسألهی ما این است که به روی متن دینی، آنگاه که متن استراتژیک است، چه امکانهایی باز است.
تفسیر قدرتمند و نافذ آن تفسیری به حساب میآید که از درهمآمیزی افق فکر قدرت با افق فکر کتاب حاصل میشود. کتابی که در اینجا تفسیر میشود، خود یک پدیدهی تاریخی است، نه چیزی تازه و اصیل؛ یعنی خود یک تفسیر است، تفسیری مبتنی بر سنت قدرت.
به سخنی دیگر قدرت، تفسیرِ سنتِ تاریخی قدرت را بازتفسیر میکند. به دلیل بسته بودنِ حکومت دینی، هیچ شانسی وجود ندارد که به جای کتاب فعلی کتاب دیگری با همان نام و سیاق عبارات بنشاند که تفسیر آن حاصل فهمی است که افق مبنایی در فهم آن حاصل روند درهمآمیزی با شیوهی فهم مدرن دموکراتیک باشد.
برای آنکه چنین امکانی به وجود آید، بایستی نوعی «درهمآمیزی کنترلشدهی افقها» به نفع آزادی میسر شود، اما چنین چیزی در یک حکومت دینی، که پدیدهای در تداوم تاریخ استبداد است و زیر سایهی آن دستگاه روحانی به کل فاقد بصیرت برای تشخیص ظلم میشود، شانسی برای رخداد ندارد.
«درهمآمیزی کنترلشده»ی افق متن دینی با افق فکر دموکراتیک اصولا خارج از دایرهی قدرت میسر است. حاصل این درهمآمیزی، دموکراتیک میشود، اگر متن دینی زیر کنترل قرار گیرد، زیرا متن دینی است که از سمت تاریخی استبداد میآید و خودپویی آن بازگشت به این پیشینه است. متن برای اینکه زیر کنترل دموکراتیک قرار گیرد، بایستی در درجهی نخست به لحاظ سیاسی بیقدرت شود. متن استراتژیک تن به کنترل نمیدهد.
در حکومت استبدادی ایدئولوژیک، مفسران اصلی و طبیعی ایدئولوژی مجریان اصلی و طبیعی آن هستند: قاضیان، محتسبان، زندانبانان، شکنجهگران، جلادان و آمرانشان. در افق فهم این تفسیر − که آن را هم میتوان تفسیر اجرایی خواند، هم اجرای تفسیر − ادراک ظلم میسر نیست.
حکومت دینی اصلاحناپذیر است، اصلاح آن فقط به معنای فروپاشی کنترلشدهی آن است که امری غیرممکن نیست، اما آنچه آن را برمیانگیزد، نه تفسیر تازهای از کتاب، بلکه تناقضهای خود سیستم است که ممکن است به صورت اختلافهایی در تفسیر نیز نمود داشته باشد. اما این اختلاف نبایستی هیجانی برانگیزد. چنین چیزی پدیدهای آشنا در هنگام فروپاشی نظامهای ایدئولوژیک است.
گذر از متن استراتژیک
در استدلال بالا توجه نه بر «خود» متن، بلکه بر نقش استراتژیک آن متمرکز است. نکتهی اصلی این است که چیزی به نام خود متن وجود ندارد، آنچه وجود دارد نقش متن است. «خود» متن، محصول تفکیک مفهومی میان متن و سنت آن است که تفکیکی جدید است، تفکیکی که فقط در ذهن مفسران مدرن وجود دارد و هنوز در میان مسلمانان به اندیشهای نافذ تبدیل نشده است.
متن برای آن که «خود» شود، بایستی نخست به متن «من» تبدیل شود. مفسر متأثر از ذهنیت آزاد مدرن، کتاب را به کتاب «خود» تبدیل میکند، یعنی این شهامت را مییابد که بگوید من آن را این گونه میفهمم، تفسیر رسمی و سنتی هر چه میخواهد بگوید. کسی هم که به عنوان نمونه میخواهد برنهد که قرآن، کتاب محمد است، نخست باید کتاب را از آن «خود» کند.
این موضوع که «خود» کتاب تا چه حد مسئول نقش تاریخی آن است، مسألهای باز است، مسألهای است که بهترین زمان پیشبرد یک بحث منصفانه در مورد آن هنگامی است که متن دیگر خصلت استراتژیک نداشته باشد.
بنابراین کسی که میخواهد از کتاب دینی خود دفاع کند، بدین گونه که آن را در قبال کردههای حاکمیت مذهبی غیرمسئول بداند، کاری اساسی که باید کند تلاش برای گرفتن قدرت سیاسی از آن است.
مسلمانان تا کنون فرصت نداشتهاند کتاب خود را بخوانند. در راه آن خون دادهاند و خون ریختهاند، آن را تلاوت کردهاند، از صدای خویش به هیجان آمده، دچار حیرت یا وحشت شده، اما درنیافتهاند چه میخوانند. گذر از متن استراتژیک است که متن را متن کرده و برای نخستین بار در تاریخ خواندن آن را ممکن میکند.
نوروز ۱۳۸۷
پانویسها:
(۱) در این مورد بنگرید به مقالهای از من در مورد پروتستانتیسم که در سه بخش در شمارههای ۴ تا ۶ مجلهی «مدرسه» (تهران، ۱۳۸۵) چاپ شد.
(2) Oda Marquard, «Frage nach der Frage, auf die die Hermeneutik die Antwort ist», in: Ders. Zukunft braucht Herkunft. Philosophische Essays, Stuttgart 2003, S. 72-101
(۳) مثلا نظردانشمند هندی - آمریکایی راماچندران، در مورد آن همتافتهی نرونیای در مغز که به نظر او مسبب جذبهی دینی است، توجهبرانگیز میشود، اما بعید است که در آیندهای پیشبینیپذیر به صورت نظر استاندارد درآید، هر قدر هم که عینی و استوار باشد.
(۴) من ضرورت تفکیک نظر و عمل را با نظر به مسألهی حقوق بشر بازنمودهام در مقالهای با عنوان «دین و حقوق بشر» (چاپ شده در فصلنامهی «باران»، سوئد ۱۳۸۴)
(5)اسناد این بحث در سایت دکتر عبدالکریم سروش ثبت شدهاند.
(6)در این مورد بنگرید به نوشتهی زیر:
Mohammad-Reza Nikfar, "Präsenz der Gewalt", in: A. Mones u. R. Wansing (Hg.): Endlich Philosophieren, Köln 2002, S. 107-114.
دانشجو باید اول دانشگاه را حفظ کند
آقای مومنی، شما سخنگوی «سازمان ادوار تحکیم» هستید که سازمان دانشآموختگان، یا بهعبارتی فارغالتحصیلان دانشگاه هستند. اما زندگی سیاسی شما در واقع در دفتر تحکیم و در جنبش دانشجویی شکل گرفت. به این خاطر است که از شما میخواهم، که نگاهی داشته باشیم به تجربیات جنبش دانشجویی که خودتان در آن حضور داشتید؟
این جریان دانشجویی که بخش سازمانیافتهی آن در قالب دفتر تحکیم متشکل شده است، در دههی گذشته به علت نبود ساختار حزبی قدرتمند و مستقل در کشور، کارکرد شبه حزبی سیاسی داشته است. به گونهای که پس از دوم خرداد در مقطعی کارگزار جریان اصلاحطلبی محسوب میشده و پس از آن، به خصوص با آشکارشدن ظرفیت دموکراتیزهشدن نظام، به عبارتی ناتوانی سازوکارهای درون حکومتی برای تحقق اصلاحات، با نفی جریان اصلاحطلبی درون حاکمیت، ایدهی اصلاح از بیرون ساختار قدرت را به عنوان راه حلی برای برونرفت از بنبست و انسداد جریان اصلاحطلبان در تشکیل جامعه مدنی میدانستند.
یعنی به این ترتیب تنها تغییر موضع سیاسی دادند، ولی همچنان نه در نقش یک ارگان دانشجویی، بلکه در نقش یک نهاد سیاسی عمل میکردند. منظور شما همین است؟
دقیقاً. به عبارتی میشود گفت دفتر تحکیم پس از آن که از نقش ابزار حاکمیت در جناحهای درون نظام بودن، در داخل دانشگاه در دو دههی اول انقلاب فاصله گرفت، در دوران اصلاحات در یک مقطع با شرکت و حمایت از ائتلافهای سیاسی و انتخاباتها، خاصیت شبه حزبی سیاسی داشته است. و پس از آن با عدم شرکت در انتخابات و اتخاذ رویکردهای انتقادی به منتقد اصلاحطلبان تبدیل شد و در قامت جریانی مخالف و اپوزیسیون نقش ایفا میکرد.
آقای مومنی، با پایانگرفتن دورهی مجلس ششم و پایان کار دولت اصلاحات، قاعدتاً باید تغییراتی در این نوع نگاه به کار دانشجویی حاصل شده باشد.
بعد از روی کارآمدن دولت احمدینژاد تاکنون با وجود ایستادگیای که بدنهی دانشجویی در مقابل تعرض و دستاندازی دولت و نهادهای امنیتی به دانشگاه داشتند، و هزینههای زیادی هم که به بدنهی هزینهپرداز دانشجویی تحمیل شده است، اما به دلیل سرگشتگی و تعلیق استراتژی با بنبست مواجه شده است.
به نظر میرسد تلقی نادرست فعالان دانشجویی از تعیین جایگاه و کارکرد دفتر تحکیم وحدت، در اتخاذ چنین رویکردی نقش تعیینکنندهای داشته است. اینکه فعالان دانشجویی چه جایگاهی و کارکردی برای خودشان قائل هستند و نسبت خودشان را با نیروهای سیاسی و دیگر جریانات اجتماعی، تشکلهای صنفی و حاکمیت چگونه تعریف میکنند و چه رویکردی نسبت به آنها دارند، در ارزیابی گذشته و چشمانداز آتی و روشنشدن افق فعالیت این مجموعهی گسترده و متشکل دانشجویی موثر است.
به نظر شما این رویکرد باید چطور باشد که با کیفیت کار دانشجویی و آماجهای برنامهای یک سازمان دانشجویی متناسب باشد؟
به نظر من در تحلیل وضعیت فعلی جریان دانشجویی، باید اذعان داشت که این جریان از نظر تشکیلاتی دارای تواناییهای محدود و مشخصی است که براین مبنا انتظار تحمل باری بیش از این توان، موجب آسیبپذیری حاملان این جریان میشود، و ضروری است که با درک میزان واقعی، پتانسیل ها و ظرفیت این جریان، انتظار غیرواقعبینانه از امکان فعالیتهایش به وجود نیاید. با توجه به وضعیتی که جنبش دانشجویی با آن مواجه هست، یعنی اینکه از نظر تشکیلاتی توان محدود و مشخصی دارد، فعالین دانشجویی بایستی جایگاه واقعی خودشان را بپذیرند. از بزرگنمایی و زیادهپردازی دوری بکنند.
اگر جریان دانشجویی در شناخت خودش و جایگاهش دچار توهم بشود، طبیعتاً اهداف غیرقابل تحقق و کلی برای خودش تعریف میکند که دستیابی به آنها محال، و در عین حال منجر به یاس و دلزدگی هم میشود. در شرایطی که هرگونه اعتراض دانشجویی، انتقاد و مخالفت صنفی و سیاسی موجب سلب حقوق مسلم دانشجو میشود، به نظر میرسد که دانشجویان بایستی به مطالبهی حقوق صنفی خودشان بپردازند، و به فعالیتهایی بپردازند که با ماهیت دانشجوییشان بیشتر سازگار و یا حائز اهمیت است.
به باور من برمبنای چنین شناختی از جایگاه و کارکرد دانشجویی و با توجه به شرایط خاص کشور، اگر جریان دانشجویی در اولویت فعالیتهایش رویکرد صنفی و در گام بعدی، در صورت توان، رویکرد سیاسی هم داشته باشد، توان و امکان تاثیرگذاری برایش به وجود میآید و آن هم نگاه سیاسی است که با هدف رعایت و حفظ دغدغهها و مسوولیتهای همگانی باشد. براین اساس است که معتقد هستم که جنبش دانشجویی که از مسوولیت سیاسی و اجتماعی خودش آگاه هست، قائل به رفتار صرف سیاسی و حزبی نباید باشد و رویکرد انتقادی خودش را با حاکمیت داشته باشد، اما پرداختن به مسایل و مشکلات و مطالبات و خواستهای صنفی دانشجویان باید از اولویت اساسی در فعالیتهایش برخوردار باشد.
میتوانید توضیح بیشتری بدهید و بگویید که دانشجویان بیشتر نسبت به چه اموری که صنفی هستند و داعیه سیاسی معینی هم ندارند، باید واکنش بکنند؟
نسبت به برخوردهایی که جنبهی مداخلهگرایانه دارد، مثل برخوردهای مداخلهگرایانهی حراستها و کمیتههای انضباطی، نهاد رهبری، بسیج دانشجویی یا به مسایل فرهنگی حساسیت نشان بدهد و میتواند به دفاع از آزادیهای آکادمیک، استقلال دانشگاه، به مقابله با گزینشهای عقیدتی ایدئولوژیک بپردازد که قطعاً دفاع از کیان دانشگاهها، دفاع از مطالبات صنفی دانشجویان و برقراری اعتمادسازی بین دانشجویان و فعالین دانشجویی که در اصل تشکلهای دانشجویی هستند و ایجاد فضایی برای گفتوگو خودش؛ میتواند نقش زیربنایی در گذار دموکراتیک داشته باشد.
آقای مومنی شما معتقدید که دانشجو بهتر است مسایل صنفی را در اولویت قرار بدهد، و بعد از آن به سیاست بپردازد. اما سوال من این است که چرا دانشگاه و دانشجویان مبارزه برای مطالبات صنفی دانشگاه را که دقیقاً ارتباط دارد به سطح توسعهیافتگی یک جامعه، که مشکل امروز ماست؛ جدی بهعنوان یک مبارزه تلقی نمیکنند و مبارزه برای دانشجو باید همانی باشد که احزاب سیاسی میکنند؟ این طبیعیست که دانشجو میتواند عضو هر حزب سیاسی باشد، ولی در خود دانشگاه، این یک صحنه مبارزهی کلانی است که در خدمت توسعه و رشد جوامع هست.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که باید لوازم و شرایط، واقعیتها و محدودیتهای این جامعه را هم در نظر بگیریم. اگر جامعهی ما یک جامعه توسعهیافتهای میبود، خب قاعدتاً شیوه و منشی که جریان دانشجویی باید انتخاب میکرد، میباید کاملاً از طریق سازوکارهای صنفی میبود. ولی چون در جامعه ما یکسری محدودیتها و مشکلات داریم، اگر بخواهیم مسایل را بومی تعریف بکنیم، قاعدتاً نمیشود نسبت به مسایل سیاسی بیتفاوت بود.
یعنی من فکر میکنم همانطور که دانشجو به دلیل ویژگیهای خاصی که دارد، جوان است، در محیط معرفتی به نام دانشگاه هست، با حوزهی روشنفکری ارتباط وسیعی دارد، قاعدتا نقادی و انتقاد از حاکمیت جزو ویژگیها و اصلاً ذات آن محیط معرفتی به نام دانشگاه است، که دانشجو هم با آن شور و حرارت و نشاطی که دارد در آنجا فعالیت میکند.
شاید از اساتید دانشگاه انتظار نرود. ممکن است اختلاف نظر در این زمینه داشته باشیم، ولی فکر میکنم علتش برمیگردد به اینکه ما در جامعه میبینیم که واقعیت چیست. یعنی اگر ما مثلا به مسالهای به نام اصلاحات و یا دوم خرداد را بهعنوان یک نقطهی عطف در تاریخ معاصر نگاه میکنیم، خب قاعدتاً در این نقطهی عطف جنبش دانشجویی، دفتر تحکیم وحدت فارغ از اینکه آن شیوه جزو کارویژههای دانشجویی بوده یا نبوده، نقش تاثیرگذاری داشته است. مثلاً اولین گروهی که رفته آقای خاتمی را دعوت کرده و سخنرانی گذاشته است دفتر تحکیم وحدت بوده، مجلس ششم، کاندیداهای دفتر تحکیم، حمایتشان، فارغ از اینکه اصلاً این شیوه، شیوهای به اصطلاح سازگار با ماهیت و یا کارویژهی دانشجویی هست یا نیست.
بله، درست است، همین است. جنبش دانشجویی در رویکارآوردن دولت اصلاحات نقش داشته است. سوال همین است. اگر جنبش دانشجویی حامی یا به وجودآورندهی یک جریان سیاسی بشود، آیا موفق به نگاهداری و ادامهی این نقش میشود، در حالی که سیالترین ترکیب تشکیلاتی را دارد؟ همین تاریخی را که شما اشاره میکنید، همانطور که گفتید نشانهی ضعف فضای سیاسی ایران، نبود احزاب قدرتمند است که باید در آن جهت تلاش بشود.
درست است. من همین را قبول دارم، یعنی معتقد هستم که اگر ما شاهد احزاب توسعهیافتهای در داخل کشور باشیم، جنبش دانشجویی قاعدتاً اگر بخواهد کار سیاسی بکند، باید بهعنوان شاخهی دانشجویی احزاب در داخل دانشگاه دفتر بزند و فعالیت بکند.
ولی جنبش دانشجویی وظیفهاش باید این باشد، که بیاید وارد مسایلی بشود که مربوط به حقوق دانشجویی است. به قول شما از تغذیه گرفته تا مسکن و حتا مفاد آموزشی که در دانشگاه تدریس میشود، که اینها واقعاً افتضاح است!
مثلاً ما بیست واحد داریم که اصلاً چیزهای مزخرفیاند که همهی دانشجوها دارند رفع تکلیفی آنها را میگذرانند. بیاید مثلاً در جهت کارکردی کردن نظام آموزشی کشور تلاش بکند و بعد بیاید با اساتید، (یعنی به جای اینکه ـ مثلاً میگویم ـ با احزاب و گروههای سیاسی وارد بحث و گفتوگو بشود) راجع به ساختار کلان کشور نظر بدهد، مثلا خود ما راجع به رفراندوم نظر میدهیم، به جای اینها بیاید با اساتید دانشگاه، تشکلهایی که اساتید دانشگاهها در آن عضویت دارند؛ راجع به بهبود وضعیت آموزشی دانشگاهها، راجع به بهبود وضعیت فرهنگی، بهبود وضعیت صنفی در دانشگاهها وارد بحث بشود.
و قاعدتاً زمانی که جنبش دانشجویی توانست از دانشگاه دفاع بکند و توانست حق خودش را به حاکمیت تحمیل بکند و از حاکمیت مطالبه بکند؛ آنوقت میتواند مدعی باشد که مثلاً از دموکراسی به یک مفهوم عام و کلی، از استقرار دموکراسی، از انتخابات آزاد و دموکراتیک در کشور، دفاع میکند.
با عرض سلام به خوانندگان وبلاگ همکلاسی
گرچه شاید پس از مدتی زیاد دوباره در این بلاگ دارم مطلب می نویسم و از این بابت از کلیه افراد عذر خواهی می کنم خصوصاْ از آقای توکلی.
آنچه مرا بر آن داشت که به ذکر نکاتی بپردازم بحث هایی که پیرامون مواضع استاد گرامی دکتر عبدالکریم سروش صورت گرفته است گرچه این نظریات از سوی آن استاد گرانقدر بحث جدیدی نیست و به طور کامل در کتاب بسط تجربه نبوی صورت گرفته است ولی شاید این بار بسیار صریحتر صورت پذیرفته باشد .در این باره لازم می دانم بیان کنم که به هیچ وجه از این نظر نمی توان حکم به ارتداد و تکفیر دانشمند گرانقدر داد که گرچه کسانی که تن به این کار به نوعی در حکم روشنفکران فقیه پرور هستند .
بحثی که دکتر سروش مطرح می نماید همان طور که در پاسخی به آیت الله سبحانی دادند این است که قران به قلب پیامبر نازل می گشت و محمد با توجه به شرایط محیطی و زمانی مضمون آن را بیان می کرده است و در رابطه ی محمد با قران رابطه ی باغبان و درخت است و این خداوند است که با افرینش موجودی به نام محمد سبب ایجاد قران گشته است پس اینکه بگوییم قران کلام محمد یا اعجاز محمد هست تفاوتی ندارد .
نکته ی دیگر آن که در قران مواردی وجود دارد که با علم بشری تضاد دارد در ادامه لازم می دانم که خوانندگان گرامی به مطلب روشنفکری فقیهانه نوشته اکبر گنچی که در ذیل می آید ارجاع دهم
روشنفکری فقیهانه
مسأله: فردی مدعی است که خدا با او سخن گفته است و به او مأموریت داده تا پیام او را به اطلاع مردم برساند. همین فرد ادعا دارد که "کلام خدا" از طریق یک واسطه به اطلاع او رسیده است.
پرسش: آیا این ادعا قابل اثبات است؟
پاسخ: روشن است که با هیچ دلیل و برهانی نمیتوان این ادعا را اثبات کرد (به تعبیر فیلسوفان مسلمان، نبوت خاصه قابل اثبات نیست، برای اینکه بر امر خاص نمیتوان اقامه ای برهان کرد.) دینداران در طول تاریخ حتی یک دلیل برای اثبات این ادعا که خدا با شخص خاصی سخن گفته است، ارائه نکردهاند.
به تعبیر دیگر، کسی جز خود شخص واجد تجربه، امکان و حق ندارد که مدعی شود خدا با آن شخص خاص سخن گفته است. برای اینکه جز خود آن شخص هیچکس دیگری نمیتواند (امکان ندارد) از وقوع آن رویداد باخبر شود. استناد به سخن خود آن شخص، برای موجه کردن ادعایش در خصوص سخن گفتن خدا با او، موجه نیست. معقول کردن این مدعا، نیازمند اثبات چند پیشفرض است:
الف- اثبات وجود خدا.
ب ـ اثبات اینکه خدا موجودی متشخص و انسانوار است، تا سخن گفتن او معقول باشد. برای اینکه اگر خدا موجودی غیر متشخص باشد، سخن گفتن خدا معنا نخواهد داشت.
ج ـ اثبات اینکه ارتباط خدا و آدمیان، ارتباط گفت و شنودی (دیالوگی) است.
اثبات این قضایا اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. مومنان برای هیچیک از این مدعیات براهین معتبری ارائه نکردهاند که مورد تصدیق همه ی عقلا قرار گیرد1.
راسل و پوپر، دو تن از فیلسوفان تحلیلی قرن بیستماند که خداناباور بودند. کانت یکی از عقلای بزرگ جهان است. او با اینکه از راه اخلاق وجود خدا را میپذیرفت، اما تمام براهین اثبات صانع را بیاعتبار تلقی میکرد. تاریخ بشری نشان میدهد که خدا باوران و خداناباوران به تکافوی ادله رسیدهاند و هیچیک توانایی قانع کردن دیگری را ندارد.
به فرض آنکه وجود خدا با براهین معتبر اثبات شده باشد، ولی خدا باوران تصور واحد و یکسانی از چیستی خدا ندارند. بسیاری از مومنان اوصاف و افعال انسانی به خدا نسبت میدهند. اما بهنظر برخی از خداباوران، خدا "بهکلی دیگر" و بیانناپذیر (ineffable) است و تشبیه او با آدمیان ناپذیرفتنی است (به تعیر قرآن: لیس کمثله شی، شوری، 11 ـ علیبن ابیطالب هم معتقد بود که کمال توحید نفی صفات از خداوند است، نهج البلاغه، خطبه اول).
به نظر پل تیلیش، خداوند موجودی "متعالی" یا "بهکلی دیگر" است. خداوند "ورای" همهی صفات انسانی است و با محمولهای زبان ما قابل توصیف نیست. بهنظر او، اگر درباره خداوند به همان نحو سخن بگوییم که درباره مخلوقات سخن میگوییم به ورطه تشبه (anthropomorphism) فرو خواهیم افتاد. جملاتی از قبیل "یهوه با پیامبران سخن گفت" و "خداوند شبان من است" نمادین هستند. همهی اوصاف، نسبتها و فعالیتهایی که به خداوند نسبت داده میشود، نمادین (symbolic) هستند. حتی اگر اثبات وجود خدای متشخص انسانوار امکانپذیر باشد، اثبات عقلی سخن گفتن خدا با "یک شخص خاص" محال است.
اینک نوبت آن است که نگاهی دقیقتر به اصل مدعا بیندازیم. بنابر ادعای مسیحیان، خداوند در شخص عیسی مسیح تبدیل به بشر شد (اصل تجسد (The Incarnation، بهنظر آنها، عیسی در عین حال کاملاً خدا بود.
بهگمان فیلسوفان و متکلمان مسیحی، آموزهی تجسد معقول است و لاجرم آنها معقولیت اعتقاد به خدا بودن مسیح را تصدیق میکنند. بدینترتیب، سخن گفتن مسیح همانا سخن گفتن خداست.
بنابر روایت قرآن، خداوند در وادی طور و طوی بدون حجاب و واسطه با موسی سخن گفته است. (نسأ، 164 – قصص،30) مطابق روایت قرآن، سخن گفتن خدا با حضرت محمد، با واسطه بوده است. جبرئیل سخنان خدا را به پیامبر منتقل کرده است. (بقره،97 – نحل، 102) اما جبرئیل کیست و دارای چه سرشتی است؟
مطابق روایت قرآن، اولین ملاقات پیامبر با جبرئیل در غار حرا پس از مراقبهای طولانی رخ داد. جبرئیل در هیبتی عظیم و شکوهمند بر او ظاهر میگردد و کتابی پیچیده در حریر به حضرت عرضه میدارد و میگوید: بخوان. جبرئیل کلام الهی را بر وی نازل میکند.
در سوره نجم، داستان مواجهه پیامبر با جبرئیل نقل شده است. پیامبر در حالی که در کنار درخت سدر ایستاده بود، جبرئیل را مشاهده کرد. درخت سدر تنها درخت قابل رشد در منطقه عربستان بود. پیامبر وقتی در غار حرا مینشست، درختان سدر در مقابلشان بود.
مطابق روایت قرآن پیامبر جبرئیل را دید که در کنار آخرین درخت ایستاده بود. مطابق احادیث، جبرئیل بهصورت جوان خوشرویی به نام دحیه کلبی بر حضرت ظاهر میشده است: و لقد رائه انزله اخری سدره المنتهی: او را دیگر بار باز هم بدید، نزد سدره المنتهی. (نجم، 13 و 14)
مفسرین چون جبرئیل را موجودی غیر مادی میدانند، آیه را تأویل کرده و مدعی شدهاند که جبرئیل یکی از عقول مجرده است و سدره المنتهی را هم یکی از عوالم علوی فرض کردهاند.
بهگفته علامه طباطبایی، منتهی، منتهای آسمانهاست. (المیزان، ج 19، ص 49) در سوره مریم هم آمده است که جبرئیل بهصورت انسان بر مریم ظاهر شد (مریم، 17 و 18). مطابق روایت قرآن، جبرئیل موجودی است که در صورت انسانی قابل مشاهده است و با افرادی خاص وارد گفتوگو میشود. پس تمام ادعای پیامبر اسلام این است که جبرئیل کلام خدا را به اطلاع او رسانده است.
پروژه عقلانی کردن معتقدات دینی قادر به اثبات آموزههای دینی نیست. معقولسازی معتقدات، حداکثر کاری است که فیلسوفان و متکلمان انجام میدهند. بهتعبیر دیگر، معقولسازی آموزههای دینی، صورتی از "استنتاج بهترین تبیین" (Inference to the best explanation) است.
دادههای فراوانی وجود دارند که نیازمند تبیین است. مدلهای مختلفی برای تبیین دادهها ارائه میشود. هر مدلی که در میان تبیینهای بدیل، بهترین تبیین موجود از آن دادهها را به دست دهد، از منظر معرفتشناسانه بر تبیینهای رقیب رجحان خواهد داشت. بهعنوان نمونه، هر مدلی از خدا باید دادههایی چون وجود شر در عالم، مسألهی جبر و اختیار، غیبت خدا از جهان و ... را هم تبیین نماید.
از این رو باید دید کدامیک از دو مدل رقیب خدای متشخص انسانوار و خدای غیر متشخص، این گونه دادهها را بهتر تبیین میکنند. برای معقولسازی وحی هم چندین مدل رقیب وجود دارد که باید قدرت تبیینکنندگی هر یک از آنها مد نظر قرار گیرد.
2 ـ مفسران متون مقدس دینی، آموزههای متون مقدس را که با عقل (علم و فلسفه و...) تعارض داشته باشند، تأویل میکنند. موارد زیر قابل ذکر است:
دستهای خدا گشاده است (مائده، 64). دست خدا بالای دستهایشان است (فتح، 10). خدا آدم را با دو دست خود آفرید (ص،75). رنگ خدا بهترین رنگ است (بقره، 138). خدا تیراندازی کرده و کافران را کشته است (انفال، 17).
مفسران تمام این موارد را تأویل میکنند. برای اینکه با عقل فلسفی که میگوید خدا موجودی مادی نیست، تعارض دارند. از همین قبیل است این نوع آیات: خدا را چرت و خواب فرا نمیگیرد (بقره، 255). فراموشکار نیست (طه،52 – مریم،64). خرید و فروش میکند (توبه، 111). قرضالحسنه میگیرد و بهره میدهد (حدید، 11و 18).
مطابق متافیزیک فیلسوفان مسلمان، خدا صرفالوجود است، هیچ جنبهی امکانی ـ فقری در او یافت نمیشود، حرکت، خروج از قوه به فعل است. حرکت در موجوداتی امکانپذیر است که از همه جهت "بالفعل" نیستند. خدا فعلیت محض است. لذا تغییر حال نمیدهد.
مفسران فیلسوفمشرب، آیاتی که حاکی از تغییر حال خداست را،برای رفع تعارض، تأویل کردهاند. مانند:
خشمگین کردن خدا و به واکنش واداشتن او (احزاب،57 – و آیات بسیار دیگر)، دشمن داشتن خدا (بقره،98)، مکر ورزیدن خدا (آل عمران، 54 ـ اعراف،99 ـ یونس،21)، فریبکار بودن خدا (نسأ، 142)، حیلهورزی خدا (طارق،15و 16)، رعبافکنی خدا (آل عمران،151 ـ انفال، 12 ـ احزاب،26)، گمراهسازی انسانها توسط خدا (نسأ، 143 ـ انعام،39 و 125)، انتقام گرفتن خدا (مائده،95 ـ اعراف، 136 ـ دخان،16 ـ زخرف،55).
متدولوژی تفسیری مفسران چنین است که ابتدا در مباحث برون دینی اصلی را میپذیرند، آنگاه آیاتی که با آن اصل تعارض داشته باشد را تأویل میکنند. آیات قرآنی که خدا را موجودی مادی ـ جسمانی معرفی میکنند، محدود به موارد یاد شده نمی باشد، موارد بسیار دیگری هم وجود دارد که مفسران را وادار به تأویل کرده است. بهعنوان نمونه:
الرحمن علی العرش استوی:خدا روی تخت نشسته است (طه، 5).
و تری الملئکه حافین من حول العرش: و فرشتگان را میبینی که گرد عرش خدا حلقه زدهاند (زمر، 75).
در اینجا خدا موجود متشخصی است که بر روی تختی نشسته که فرشتگان به دورش حلقه زدهاند. در زبان عربی به تختی که آدمی روی آن مینشیند، عرش میگویند. در زبان عربی عرش بهمعنای عوالم فوقطبیعت بهکار نرفته است، اما فیلسوفان مسلمان برای رهایی از جسمیت یافتن خدا، ادعا کردهاند که عرش به معنای عوالم دیگر است و بر همین اساس عالم کرسی، عالم لوح، عالم قلم و ... ساختهاند.
علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد: "عرش همانطوری که مقام تدبیر عام عالم است و جمیع موجودات را در جوف خود جای داده، همچنین مقام علم نیز هست، و چون چنین است قبل از وجود این عالم در حین وجود آن و پس از رجوع مخلوقات بهسوی پروردگار نیز محفوظ هست"2.
در قرآن آمده است:
و هم الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام و کان عرشه علی الماء: اوست که آسمان و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر روی آب بود (هود، 7).
مطابق نظر علامه طباطبایی: "بر آب بودن عرش کنایه است از اینکه مالکیت خدای تعالی در آن روز مستقر بر این آب بود که گفتیم ماده حیات و زندگی است، چون عرش و تخت سلطنت هر پادشاهی عبارت است از محل ظهور سلطنت او"3.
درست است که بسیاری از مفسران خدای متشخص انسانوار سلطانی را پذیرفتهاند، اما چون او را موجودی غیر مادی میدانستند، مجبور شدهاند بسیاری از آیات قرآن را تأویل کنند.
بهعنوان مثالی دیگر، قرآن قلب را به عنوان یکی از ابزارهای شناخت معرفی میکند (حج، 46 ـ انعام،25 ـ اعراف،179 ـ توبه،87 و 93 ـ نحل،22 ـ اسرا، 36 و 46 ـ محمد،24). علامه طباطبایی و دکتر بهشتی از این معنا دفاع کردهاند.
برخلاف نظر گذشتگان، علم امروز به این معنا قائل نیست. قرآن علم به قیامت، زمان نزول باران و ذکور و اناث بودن فرزند در رحم مادر را از علوم اختصاصی خداوند معرفی میکند (لقمان، 34). طبری در جامع البیان، طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن، فخر رازی در مفاتیح الغیب و طبرسی در مجمع البیان، آیه را همینگونه معنا کردهاند. علامه طباطبایی هم در المیزان از همین معنا دفاع کرده است4.
اما دانش هواشناسی و علم پزشکی کنونی زمان بارش باران و جنسیت نوزاد در رحم مادر را دارا هستند. یکی دیگر از موارد تعارض علم و دین، راندن ابرها به وسیلهی فرشتگان است. قرآن میگوید: فالزاجرات زجرا: سوگند به آن فرشتگان که ابرها را میرانند (صافات، 2). در پارهای از روایات آمده است که "رعد" فرشتهای است که ابرها را میراند: "احمدبن حنبل و ترمذی روایتی از ابن عباس نقل کردهاند که نسائی نیز آن را صحیح دانسته است.
ابن عباس میگوید: یهود نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: به ما بگو رعد چیست؟ فرمود: یکی از فرشتگان الهی و مأمور ابرهاست. تازیانهای از آتش در دست دارد که با آن ابرها را به جایی میراند که خداوند امر کند. پرسیدند: پس این صدایی که میشنویم چیست؟ فرمود: صدای همان فرشته است. ابن مردویه از عمربن نجاد اشعری روایت کرده است که پیامبر فرمود: رعد فرشتهای است که ابرها را میراند و برق چشم فرشتهای است که روفیل نام دارد.
همو از جابربن عبدالله روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: فرشتهای بر ابر گماشتهاند که اطراف آن را جمع میکند و بلندیهایش را استوار میسازد. تازیانهای در دست دارد که چون بلند کند برق میزند، چون ابرها را باز راند، رعد بهگوش میرسد و چون بر آنها زند، صاعقه میگردد"5. در تمام این موارد چارهای جز تأویل وجود ندارد.
مفسران در صورت تعارض وحی با عقل و علم، به شیوه دیگری هم متوسل شدهاند. ادعا این است که این موارد، مصداق به لسان قوم سخن گفتن است. بهعنوان نمونه، علم و عقل امروزین وجود موجودی به نام جن را تأئید نمیکنند. از اینرو برخی مدعی شدهاند که آیات قرآن در خصوص جن، مصداق به لسان قوم سخن گفتن است.
بهگمان بهالدین خرمشاهی لسان قوم بازتاب آگاهانه و عامدانه فرهنگ زمانه در قرآن است: "راقم این سطور بر آن است که فرهنگ یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و رسوم و مناسبات و جهانبینی مردمان عصر نزول قرآن (و طبعاً مقادیری از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت) عالماً و عامداً به صلاحدید صاحب قرآن، خداوند سبحان، در کلام الله قرآن راه داده شده است، نه اینکه قهراً و طبعاً راه یافته است"6.
وی در توضیح نظر خود مینویسد:"خداوند صاحب قرآن به همانگونه که قطعه یا قطاعی از زبان مردم عربستان سده هفتم میلادی، یعنی زبانی با زمان و مکان و تاریخ و جغرافیای معین و معلوم برای بیان وحی خود استفاده برده است، به همانگونه قطعه یا قطاعی هم از کل فرهنگ آن عصر برگرفته است، تا بر مبنای آن بتوان نامتناهی را در متناهی بازگفت و دریا را در برکه انعکاس داد، لذا اگر در قرآن کریم هیئت بطلمیوسی یا طب جالینوسی منعکس باشد، نباید انکار کرد و اگر پیشرفت علم، هیئت بطلمیوسی یا طب جالینوسی را ابطال کند نباید نتیجه گرفت که احکامی از قرآن را ابطال کرده است، زیرا قرآن فرهنگ زمانه را باز یافته است، نه لزوماً و در همهی موارد، حقایق ازلی و ابدی را"7.
از نظر آقای خرمشاهی، یکی از مصادیق تعارض علم و دین، و بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن، وجود موجودی به نام جن در قرآن است: "در قرآن کریم هم سخن از وجود جن میرود و سورهای به نام جن و در شرح ایمان آوردن بعضی از آنها و در استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآن هست (سوره جن= سوره هفتاد و دوم)، حال آنکه بعید است علم یا عالم امروز قایل به وجود جن باشد"8، "چون جن و پری در ادبیات قوم عرب از رواج کاملی برخوردار بوده، که قرآن کریم سورهای به نام جن آورده و در شرح حال ایمان آوردن بعضی از آنها و استماع مجذوبانه آنان، آیاتی را نازل کرده"9.
اگر موجودی به نام جن وجود نداشته باشد و قرآن صرفاً فرهنگ زمانه را بازتاب داده باشد، موجودی به نام شیطان هم وجود نخواهد داشت، برای اینکه شیطان یکی از جنیان است:
و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه: و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید، همه جز ابلیس که از جن بود و از فرمان پروردگارش سر بتافت سجده کردند (کهف، 50). به اضافه رحمن،14 و 15 ـ ص 75و 76.
شیطان نقش عظیمی در جهان هستی دارد. شیطان آدمیان را وادار به بدی و فحشا میکند و به حرام میاندازد (بقره، 169 ـ 168). شیطان بهصورت انسان بر مشرکان قریش ظاهر شد و آنها را فریفت که من اماندهنده به شما هستم ولی در میانهی جنگ گریخت (انفال، 48 ـ حشر، 16).
در قیامت با جهنمیان گفتوگو میکند و به آنها میگوید که چگونه آنها را فریب داده است (قصص،63 ـ ابراهیم،22 ـ بقره، 167و166). ایوب را بسیار رنج داد و از سه سو باران بلا بر سر ایوب ریخت: مال و خانواده و اندامش و در نهایت از طریق همسرش (ص، 41). در خواندن وحی تمام پیامبران اخلال کرده است (حج، 52). قدرت شیطان آنقدر زیاد است که میگوید قصد دارد به دست آدمیان خلقت خداوند را دگرگون کند (نسأ،119). اگر شیطان وجود نداشته باشد، آنهمه نقش و کارکردی که قرآن برای وی در هستی و جامعه بشری در نظر گرفته چه میشود؟
اگر متدولوژی تفسیری معتبری وجود دارد که بر مبنای آن مفسر مجاز است آیاتی که با عقل و علم تعارض دارند را تأویل کند، دیگر جایی برای اعتراض به دیگر مفسرانی که در مواقع بروز تعارض از این متدلوژی برای رفع تعارض استفاده میکنند باقی نخواهد ماند.
متدولوژی همه یا هیچ است. اگر کار کند، در همهجا کار میکندو اگر ناکارا باشد، در همهی موارد ناکاراست. جسمیت داشتن خدا با یافتههای عقل فلسفی مسلمین تعارض دارد. تغییر حال خدا هم با یافتههای عقل فلسفی مسلمین تعارض دارد.
"سخن گفتن خدا" مثل "دست داشتن خدا"، "رنگ داشتن خدا"، "برتخت نشستن خدا"، "خشمگین شدن خدا" و "توطئهگری خدا"ست. اگر خدا دست و رنگ ندارد و بر تخت نمینشیند، سخن هم نمیگوید. یعنی خداوند با بیرون راندن هوا از میان تارهای صوتی "سخن" نمیگوید. اگر خدا موجودی غیر متشخص باشد، وحی را کلام خدا قلمداد کردن، بیمعنا خواهد شد.
معمولاً گفته میشود خدا سخن میگوید، اما به نحوی متفاوت از ما. سخن گفتن خدا با سخن گفتن آدمیان تفاوت ماهوی دارد. اگر اینطور است، ممکن است خدا دارای جسم هم باشد، منتها جسمی ماهیتاً متفاوت از جسم آدمیان. اینکه فردی مدعی شود من عینیت یا اتحاد تام با همهی موجودات یا با واقعیتی متعالی را تجربه کردم و در "همه" بهنحوی مستغرق شدم که جدایی فاعل شناسایی از متعلق شناسایی محو شد و میان خود و حق تغایری ندیدم، یک حرف است، و اینکه فرد مدعی شود خداوند به من فرمان داده تا کلیه کسانی که فلان کار را میکنند، سنگسار کنیم، همهی افرادی که فلان کار را انجام میدهند، در حضور مومنین تازیانه بزنیم، دست همهی کسانی که اقدام به فلان کار کردهاند را قطع کنیم، دست و پای کسانی را که فلان کار را کردهاند، بهطور معکوس قطع کنیم و...، یکحرف دیگر.
این تجربه دوم را چگونه باید فهمید؟ اگر متدلوژیی وجود دارد که اجازه میدهد وقتی همان فرد از جن و شیطان سخن میگوید، سخناش را مصداق به لسان قوم سخن گفتن محسوب کنیم، آیا همان متدلوژی اجازه نمیدهد که تمام این موارد (یعنی سخن گفتن خدا با وی و جعل قوانین) را هم مصداق به لسان قوم سخن گفتن محسوب کنیم و بگوئیم در واقع شارع خود پیامبر است و این احکام هم حکم خود اوست، منتها چون به لسان قوم سخن میگفته، سخن و حکم خود را، سخن و حکم خدا معرفی کرده است.
3 ـ کلام خدا را چگونه میتوان فهمید و معقول کرد؟ برای تبیین پدیدهی وحی حداقل چند مدل رقیب وجود دارد.
الف ـ باور رسمی این است که قرآن با تمام الفاظش سخن خداست که از طریق جبرئیل به پیامبر تحویل داده شده و پیامبر هم عیناً آن را به اطلاع مردم رسانده است.
ب- مدل دوم مدعی است که محتوای قرآن به وسیله جبرئیل به پیامبر الهام شده است، ولی تمام الفاظ قرآن از آن پیامبر است (مدل نصر ابوحامد زید در کتاب مفهوم نص).
ج- مدل سوم مدعی است که تمام قرآن سخن پیامبر است، اما چون شخصیت او شخصیت خدایی است، سخن او سخن خدا تلقی می شود (مدل سروش).
د- مدل چهارم قرآن را محصول نگاه موحدانه پیامبر به عالم میداند. نبوت و وحی به معنای موحدانه نگریستن به عالم و آدم است و دستاوردهای پیامبر (فرآورده های وحی)، مدعیات صدق و کذببردار نیستند. لذا تمام قرآن کلام پیامبر است (مدل محمد مجتهد شبستری).
ه- قرآن محصول فهم و دریافت پیامبر از هستی است (مصطفی ملکیان).
بهگمان من با استفادهی از نظریه فریتیوف شووان (Frithjof Schuon) در خصوص ساحات چهارگانهی آدمی میتوان مدل سروش را توضیح داد.
بر این مبنا، پیامبر، از طریق درونبینی، از ساحت اول (بدن که جنبه سطحی و روئین اوست) و دوم (ذهنmind که همان سیالهی آگاهی است) و سوم (نفسsoul که فاعل آگاهی است) وجود خویش میگذرد و وارد ساحت چهارم وجودی خویش (روح spirit ساحت عدم تفرد است) میشود.
در این ساحت، انسان حصار فردیت را در هم میشکند و با خدا یکی میشود. روح فاقد تشخص و تفرد است. روح ساحتی است که با خدای غیر متشخص وحدت و عینیت دارد. روح و خدای فراشخصی از یکدیگر تمابزی ندارند. روح به تعبیر هندوان، همان آتمن (Atman)ی است که برهمن (Brahman) است، همان ساحتی از انسان است که، بهتعبیر بودائیان، بودا ـ سرشت است، همان است که حسین بن منصور حلاج در اشاره به آن می گوید: انا الحق.
خود واقعی و حقیقی آدمی همان روح اوست که با خدا یکی است. سخن گفتن با ساحت چهارم وجودی خویش، سخن گفتن با خدا نام میگیرد. وحی، مطابق این تلقی، "حدیث نفس" است.
برخی از احادیث را میتوان در جهت تحکیم این مدل به کار گرفت. مانند: "من عرف نفسه عرف ربه: کسی که خود را بشناسد پروردگارش را میشناسد" و "عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه: در شگفتم که کسی که خود را نمیشناسد چگونه پروردگار خود را میتواند شناخت".
این کلام صریح سروش موید مدعای ماست:" [مولوی] روحالقدس را از مراتب وجود صد توی آدمی میشناسد و میشناساند و آدمی را چون دریایی عمیق میبیند که لایهها دارد، و لایهیی در گوش لایه دیگر راز میگوید و این را عین رازگویی روحالقدس میشمارد. و حتی گفتوگو با دیگری در خواب را سخن خود با خود میداند و از این راه پنجرهای به روی درک مکانیزم وحی و الهام میگشاید. گویی در تلقی وحی تلاطمی و جوششی در شخصیت پیامبر رخ میدهد و خود برتر پیامبر با خود فروتر او سخن میگوید و البته همه اینها به اذنالله و به عینالله صورت میگیرد که او همهجا حاضر و به همه چیز محیط است".
بهنظر سروش، متافیزیک بعد و فراق متکای نظریهای است که قرآن را کلام خدا میداند، ولی متافیزیک قرب و وصال متکای نظریهای است که قرآن را کلام محمد میداند. در اولی، خدای متشخص انسانوار جدای از عالم، خطیب است و پیامبر بلندگو، اما در دومی خدای فراشخصی عین جهان و پیامبر است و سخن گفتن خدا معنایی جز این ندارد "که پیامبر سخن بگوید و سخنش سخن خدا شمرده شود... خدایی که بحر وجود خود را در کوزه کوچک شخصیتی به نام محمد بن عبدالله (ص) میریزد و لذا همه چیز یکسره محمدی میشود".
این کلمات یاد آور نظریه وحدت وجود عرفای مسلمان است. خدای برهان صدیقین ملاصدرا هم خدای غیر متشخصی است که غیر از او چیزی وجود ندارد. سروش مینویسد:
"اگر من گفتهام در پدیده وحی "درون و برون پیامبر" تفاوتی ندارند از این روست. خدایی که موحدان راستین میشناسند، در برون و درون پیامبر به یک اندازه حاضر است و چه فرقی میکند که بگوئیم وحی خدا از بیرون به او میرسد یا از درون و جبرئیل از برون فرا میرسد یا از درون؟
مگر خدا بیرون پیامبر است و مگر پیامبر دور از خداست؟ نمیدانم چرا قرب حق با عبد و اندکاک ممکن در واجب فراموش شده و تصویر سلطان و پیک و رعیت به جای آنها نشسته است".
4- آیا این نوع سخنان، که بازسازی سخنان و مدعیات عرفا و فلاسفهی مسلمان است و در مقابل خدا شناسی فقیهان و متکلمین قرار میگیرد، دینستیزانه و ارتدادآمیز است؟
دو سنت تاریخی ستبر در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند: یکی سنت فقیهان و متکلمین ودیگری سنت عرفا و فلاسفه. در اولی خدا سلطان جهان است، اما در دومی عین جهان و تمام هستی است. با اولی میتوان رابطهای شخصی برقرار کرد، اما در دومی هیچ تمایزی میان شخص و خدا وجود ندارد و شخص خود را از احدیت غیر متشخص غیر قابل تمیز میبیند.
بهفرض آنکه تکفیر در دنیای جدید (دوران مدرن) معنا و کارکرد داشته باشد و حافظ دیانت باشد. تکفیر کار فقیه است، نه روشنفکر. حادثهای تاریخی و عبرتآموز را یادآور میشوم تا روشنفکریای که جامه فقاهت بر تن میکند را به کار آید.
در عصر مشروطه افراد بسیاری بهدلیل اقدامات تقیزاده به دوتن از مراجع تقلید، آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی و محمدکاظم خراسانی، نامه نوشته و خواهان حکم تکفیر او شدند. آن دو تن طی حکمی صریحاً بر "ضدیت مسلک سیدحسن تقیزاده ... با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه" انگشت مینهند و مینویسند "لذا از عضویت مجلس مقدس ملی ... خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است". علاوهی بر اخراج از مجلس، خواهان تبعید وی میشوند:" و تبعیدش از مملکت ایران فوراً لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت (ع)" است.
پس از ترور سید عبدالله بهبهانی و متهم شدن تقیزاده به دست داشتن در قتل بهبهانی، عدهای با پخش حکم آیات یاد شده، آن را حکم "تکفیر" جلوه دادند. تقیزاده در دست داشتن در دو قتل سیاسی، یا اطلاع داشتن از مقدمات این قتلها، متهم بود و است.
در حالی که تقیزاده هنوز در تبریز بود و ایران را ترک نکرده بود، فضای سیاسی پس از ترور بهبهانی کاملاً به زیان وی بود، حاجی محمدعلی بادامچی و حاجی میرزا ابوالحسن انگجی از آیتالله شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی استفتا میکنند که آیا حکمی که دربارهی تقیزاده صادر کردهاید، حکم به تکفیر بوده است؟ آن دو پاسخ میدهند که حکم آنها حکم تکفیر نبوده است. آیتالله خراسانی تصریح میکند که : "نسبت تکفیر بیاصل است. فقط حکم به عدم جواز مداخله در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت مجلس محترم ملی و لزوم خروجش بوده، لاغیر".
مازندرانی هم مینویسد: حکم او حکم تکفیر نبوده است بلکه حکم "به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت" بوده است، "این هم نه مطلبی بود که به گفتن یا نوشتن یکی دو نفر باشد، بلکه اشخاصی که ... به ماها نوشتند از اعضای صحیحه مجلس و غیر هم کسانی هستند که ملت خواهی ... و مسلمانی آنها قطعی ...[و] مسلم است... خلافهای صادر از او [تقیزاده] کاشف از فساد مسلک است و همه با سند [است] و اساس دارد. قطعاً و محققاً اصل انجمن سری طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است".
در دوران مشروطه، برخی از روشنفکران لائیک و لامذهب معتقد بودند در مبارزهی سیاسی باید از نفوذ روحانیت در میان تودههای مردم، برای رسیدن به مقصود، استفاده کرد. پس از صدور حکم تحریم تنباکو و موفقیت این حکم، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا ملکمخان طی نامهای به میرزای شیرازی از او خواستند که به پیروزیای که در لغو امتیاز تنباکو نصیب او و ملت شده است، قانع نشود و "امور را تا نقطهی آخر اصلاح" کند، یعنی به کار سلطنت ناصرالدینشاه خاتمه دهد.
در این نامه از او خواستند که: "دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظالم را ... تکفیر نمایند" و در توجیه این امر نوشتند که "احیای دین و دولت اسلام موقوف یک فتوای ربانی است"1.
روشنفکر لامذهب برای مبارزه با استبداد میخواست از ابزار تکفیر استفاده کند. ملکم در توضیحی راجع به نخستین فعالیتهایش برای شاعر و سیاح انگلیسی، ویلفرد بلانت، اقرار میکند که تنها میخواسته است بر اصلاحات مادی خود جامهای بپوشاند که برای مردم قابل فهم و پذیرش باشد، و آن جامهی مذهب بود2.
شاید اسفادهی از حربهی تکفیر علیه استبداد را بتوان به نحوی توجیه کرد، اما استفادهی از حربهی تکفیر علیه خرد ورزی آزادانه به هیچوجه توجیهشدنی نیست.
جلال آلاحمد یکی از روشنفکران بنام و تأثیرگذار دههی چهل و پنجاه است. نگاه او به روحانیت و شریعت، مشابه نگاه ملکم متأخر است. آلاحمد هم در مبارزه با شاه به روحانیت محتاج بود. از روشنفکران بهشدت تمام انتقاد میکرد و روحانیت را تنها امید در برابر غربزدگی قلمداد میکرد.
جلال آلاحمد میگفت روحانیت "آخرین سنگر دفاع در مقابل غربزدگی" است و "گوهر گرانبهایی" برای مبارزه با ظالمان و فاسقان در اختیار دارد3. وحدت با روحانیت را تنها راه مبارزه با استبداد و استعمار قلمداد میکرد. میگفت: "همهی حکام زمان به اعتقاد شیعه غاصبند و به اینترتیب شیعه هیچ الزامی یا اجباری در اطاعت از حکومت ندارد... روحانیت تشیع، امر حکومت و دخالت در سیاست را امری دور از صلاحیت ذاتی خود نمیداند"4. همه چیز را به مبارزه سیاسی فرو میکاست و در وقت مقتضی فتوای تکفیر هم صادر میکرد.
مینویسد: "حوزهی عرفان و تصوف در سراسر تاریخ اسلامی ایران تا اوایل صفویه، حوزهی ارتداد و روشنفکری است... همهی عرفا و صوفیان بزرگ نوعی چون و چرا کنندگان بودهاند در قبال سلطهی تحجر فقهای قشری، و سرنسپارندگان بودهاند به مراجع قدرت شرع، اما در مقابل مراجع قدرت عرف، اغلب ایشان ساکت بودهاند، و فوراً بپرسیم که آیا روشنفکران معاصر همان راه عرفا را نمیروند؟... سراسر اسرار التوحید، در عینحال که کوچکترین معارضهای با حکومتها ندارد، پر است از اشارات زندقهآمیز شخص بوسعید ابیالخیر در تسهیل و امهال مذهبی و... آیا چنین نمینماید که عرفای بزرگ ایرانی از طرفی اولین فراموشکنندگان قدرت حکومتهایند یا رضایتدهندگان به آن"5.
اینکه تقیزاده متهم به ترور یک مجتهد و یکی از مهمترین رهبران مشروطه بوده، باز هم مراجع تقلید حاضر نمیشوند حکم به تکفیر او دهند. این نحوهی واکنش مراجعی است که اگر حکم تکفیر صادر کنند، به وظیفهی فقهی خود عمل کردهاند. اما مگر روشنفکر هم فقیه است که حکم ارتداد و کفر صادر میکند؟
سروش مسلمانی است که برمبنای سنت عرفانی ـ فلسفی مسلمین سخن میگوید. این سنت ابن عربی، حلاج، مولوی و صدرالمتألهین و... را در انبان دارد. امروز دیگر فقیهان هم نمیتوانند به تکفیر اینان حکم دهند، چه رسد به روشنفکران. آیا در تاریخ روشنفکری ایران هیچ روشنفکری علیه روشنفکر دیگری چنین احکامی صادر کرده است:
بهدنبال انتشار گفتوگوی عبدالکریم سروش درباره "کلام محمد"، بهاالدین خرمشاهی طی مقالهای زیر عنوان "پاسخی به قرآن ستیزان"، نوشت که سروش دو عقیدهی ضروری اسلامی، یعنی "حقانیت و وحیانیت قرآن کریم و بههمراه آن نبوت پیامبراسلام"، را انکار کرده است. به گفتهی وی، سروش "اساس و اصول اعتقادی اسلامی...را خدشهدار ساخته" است. تأویل سروش "حقانیت و وحیانیت کل قرآن را به نحوی غیر مجاز... انکار میکند".
خرمشاهی تا آنجا پیش میرود که سروش را به قرآننشناسی، ارتداد، بیایمانی و بیعلمی متهم میکند: "این گروه اندکشمار تجددگرایان قرآننشناس و خارق اجماع، حتی به قیمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارجشدن از اسلام) این تأویلات بنیانکن را که مشکل افزاست نه مشکلگشا، برهم بافتهاند... شما (تجددگرایان) نه علم دارید، نه ایمان (یعنی ایمان بر وفق ارتدکسی اسلامی)".
از سوی دیگر، مجید مجیدی هم طی سخنانی اعلام کرد: "اندیشهورزان دنیاطلب شاعر و نادانش میخوانند و چون جاهلیت پیشین قرآن را "اساطیر الاولین" میدانند... انزجار خود را از آنچه بهاصطلاح روشنفکر گفته است اعلام میکنم و از همهی آنان که در مقابل این جفای بینظیر سکوت کردهاند، گلهمندم... اگر آنروز که روشنفکران مذهبی عصمت و علم غیب ائمه را زیر سئوال بردند و نفی کردند یا مسلمات تاریخی چون غدیر و شهادت حضرت زهرا (س) را افسانه خواندند یا مانند همین قلم منحرف زیارت جامعه کبیره را "مرامنامه شیعه غالی" برشمردند سکوت نمیکردیم، امروز جسارت را به مرحله پیامبر و قرآن نمیرساندند تا علناً پیامبر را فردی عامی و همسنگ افراد جاهلی بدانند و قرآن، کلام الهی را، محصول بشری بخوانند... کسی که ادعای مولویشناسی میکند و برای او بیش از معصومان ارج و اعتبار قائل است، بداند که به حکم مرادش کافر است".
ارتداد و تکفیر جزء مهمی از سنت فقهی بوده است. اما اینک با این خطر روبرو هستیم که سنت روشنفکری ما نیز با تکفیر و ارتداد پیوند یابد و "روشنفکری فقیهانه" پا به عرصهی هستی بگذارد. ایران به اندازهی کافی فقیه برای تکفیر در اختیار دارد، مشکل ما کمبود "روشنفکر حوزه عمومی" است تا با آرای نو، گفتوگوی انتقادی مستدل، ارائهی مدلهای بدیل و رقیب، یک قلمرو عمومی رها از سلطهی ایدئولوژی و دولت و سرمایه پدید آورد.
اگر نگران حفظ دین هستیم، باید بدانیم که صاحب این دین وعده داده است که دینش را برای همیشه حفظ خواهد کرد. اما اگر نگران ایمان دیندارانیم و بر این باوریم که آدمیان میتوانند با سخنان و اعمال خود باعث زوال دینداری دینداران شوند، منصفانه از خود بپرسیم در ایران امروز سخنان و اعمال چه کسانی باعث دینگریزی و دینستیزی شده است؟ سخنان نواندیشانی چون عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان که قرائتی اخلاقی ـ معنوی ـ عرفانی از دین ارائه میکنند؟ یا سخنان و اعمال آنان که قرائتی فاشیستی ـ توتالیتر از دین ارائه میکنند6؟ سخن را با کلام عمیق محی الدین عربی پایان می برم:
"بدان که رعایت شفقت بر بندگان خدا سزاوارتر است از غیرت در راه خدا. داوود میخواست که بیتالمقدس را بسازد. آنرا چند بار ساخت و هر بار ویران شد. به خداوند شکایت کرد. خداوند به او وحی نمود که خانهی من به دست کسی که خونریزی کرده برپا نمیشود. داوود در جواب گفت مگر خونریزی ما در راه تو نبود؟ خداوند فرمود بلی، ولی مگر آنان بندگان من نبودند؟... غرض از این حکایت این است که باید عالم انسان را پاس داشت و برپا داشتنش بهتر از ویران کردن آن است"7
.
بیانیه ی شورای مرکزی انجمن اسلامی
دانشجویان دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
به مناسبت روز دانشجو
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود زجان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفان زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
یاد سه آذر اهورایی 16 آذر 1332 را در حالی گرامی می داریم که ستارگانی همچون علی عزیزی ، علی نیکو نسبتی ، احسان منصوری ، احمد قصابان و مجید توکلی به جرم آزادی خواهی و انتقاد در زندان به سر می برند . و این ستارگان در شرایطی زندان را مأمن خود می یابند که مجیزگویان به عنوان منتقدینی منصف از رئیس دولت نهم پاداش مجیزگویی خود را دریافت می کنند و این است آزادترین کشور دنیا !! که در آن منتقدین در زندان به سر برند و مجیزگویان عنوان منتقد یابند .
اکنون بر همگان مشخص است که دولت نهم درباره دانشگاه ها سیاست « مشت آهنین » و تبدیل دانشگاه به محیطی ساکت و بله قربان گو را دارد . چه آنکه حضور مداوم نیروهای امنیتی در دانشگاه ها ، منحل کردن تشکل های مستقل دانشجویی ، احکام سنگین کمیته های انضباطی ، اخراج و بازنشسته کردن اجباری اساتید مستقل و دگراندیش و بازداشت و حبس دانشجویان منتقد و آزادی خواه نشان دهنده ی اجرای این پروژه است . و در این راستا به نقض مکرر استقلال دانشگاه و آزادی های آکادمیک آن که در سراسر جهان برقرار است می پردازد که بی شک چنین سیاستی سبب اتلاف سرمایه های انسانی بسیار می گردد جای هیچ گونه تردیدی نیست که استقلال دانشگاه مانعی جدی بر سر حضور نیروهای نظامی و امنیتی در دانشگاه است.
این اعمال در شرایطی صورت می گیرد که تمامی احزاب اصلاح طلب نیز برای کسب صلاحیت خود از شورای نگهبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی عملاً با سکوت و انفعال خود مهر تأییدی بر آن زده اند . و آیا این است معنای شعار « ایران برای همه ی ایرانیان » !!
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی آخر آمد دوستداران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
متأسفانه در روزهای اخیر نیز شاهد افزایش برخوردهای غیرقانونی با فعالین دانشجویی هستیم که از آن جمله می توان به بازداشت جمعی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اشاره کرد و مگر قرار نبود در این کشور مارکسیست ها نیز به صورت آزادانه به فعالیت بپردازند. گرچه در این دوران دیندارانی با قرائت متفاوت از قرائت رسمی نیز از حق فعالیت محروم گشته اند .
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی بر خود لازم می داند که از حقوق قانونی و شهروندی این دوستان ضمن داشتن عقیده ای متفاوت دفاع کند و مراتب اعترض شدید خود را نسبت به این حرکت غیر قانونی اعلام می نماید وخواستار آزادی بی قید و شرط تمامی دانشجویان بازداشت شده ، احترام به آزادی های آکادمیک و استقلال دانشگاه می باشد که بی شک استقلال آن از نهاد های غیر آکادمیک سبب رشد و پیشرفت کشور خواهد گشت .
اقتدارگرایان باید بدانند تا زمانی که دانشگاه زنده است هیچگاه نخواهند توانست دانشگاه را ساکت و دانشجو را به بله قربان گو تبدیل نمایند و دانشگاه ، این آخرین سنگر آزادی را فتح نمایند .
میزگرد « 16 آذرـ رسالت دانشجو» با حضور دبیر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علومپزشکی تهران، قائم مقام جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در محل خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) برگزار شد.
تشکلها اجازه ندهند از دانشجویان به صورت ابزاری استفاده شود
دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، گفت: یکی از ابعاد مطرح در بحث رسالت جنبش دانشجویی در موقعیت فعلی مسالهی 16 آذر است و مطابق عرف، قشر دانشجویی هر سال برنامهای در این زمینه برگزار میشود.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، کرمینیا، در این میزگرد اظهار کرد:هر دانشجو سعی دارد دانشجو بودن خود را با فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نشان دهد و این موضوع ، با رویکردهای متفاوت در فضای دانشگاههای کشور نمود پیدا میکند.
وی با بیان این عقیده که در سالهای اخیر درون جنبش دانشجویی در زمینهی 16 آذر ناخالصی به وجود آمده است، گفت: رسالت دانشجویان این است که اصل کلی 16 آذر را حفظ کنند؛ از طرفی دانشجو بودن صرف و وابسته نبودن به حرکات و جریانات بیرون از دانشگاه از اهمیت بالایی برخوردار است.
این فعال دانشجویی اظهار کرد: وابستگی به احزاب خاص که در چند سال اخیر شاهد آن بودیم به اصل جنبش دانشجویی ضرر میرساند و استقلال آن را زیر سوال میبرد. مهمترین وظیفهی تشکلها این است که اجازه ندهند از دانشجویان به صورت ابزاری استفاده شود.
دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، افزود: دانشجو مطابق فرمایش مقام معظم رهبری باید آگاهانه و با دید باز سیاسی، عمل کند ، در برگزاری 16 آذر مشخص نماید که چه اهدافی را دنبال میکند و چه مطالباتی دارد؛ اوضاع را در ید قدرت خود گیرد و اجازه ندهد کسی از این فضا استفاده کند.
وی در خصوص محیط ضد امپریالیستی و ضد سلطهی داخلی و خارجی، توضیح داد: با توجه به جسارت و شجاعت دانشجویان، آنها در کل کشور پرچمداران اعتراضات هستند.
کرمینیا با تاکید بر فرموده مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه دانشجو باید دید باز سیاسی داشته باشد و به دنبال سیاسیبازی نرود، گفت: در برخوردها و مشکلاتی که میان دانشجویان و مسوولان دانشگاه اتفاق میافتد باید منصفانه قضاوت کرد؛ چرا که به طور قطع اشتباه تنها مربوط به یکی از این طرفین نخواهد بود.
دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، همچنین در خصوص علت اینکه جو ضد امپریالیستی کاهش یافته است، به شرایط بینالمللی اشاره کرد و توضیح داد: با توجه به قدرت کشورما ، برهم خوردن توازن قوا، بالا رفتن قدرت چانهزنی جمهوری اسلامی ایران با خدماتی که بعد از انقلاب صورت گرفته است ، بحث ضد امپریالیستی به اندازهی 16 آذر 32 مطرح نمی شود . اینکه بخواهیم موضوع را به سطح داخلی تسری دهیم، بیانصافی است. باید پرسید منظور از سلطهی داخلی و یا حرکات ضد امپریالیستی چیست؟
وی افزود: با وجود تشتت تشکلهای دانشجویی در دانشگاهها باید بتوان روشها را در چارچوبی خاص، دستهبندی کرد و تعریف درستی از آرمانخواهی ، عدالتخواهی و آزادی ارایه داد. 16 آذر نقطهی عطف حرکات ضد امپریالیستی است؛ باید بدانیم که در این راه بهای زیادی پرداختهایم. شهید، زندانی کشیده و مجروح دادهایم، تا جنبش دانشجویی امروز بتواند مطالبات خود را به راحتی مطرح کند و در سطح بالا به آنها پاسخ داده شود. چنین برخوردهایی نشان از سلطهی داخلی نخواهد بود. باید انصاف به خرج داد و تفاوت جنبش دانشجویی امروز را با سالهای گذشته، در مورد این که تا چه اندازه به جنبش دانشجویی بها داده میشود و به آن توجه میشود را در نظر گرفت.
کرمینیا با تاکید بر اینکه اختلاف در اهداف و اصول نیست، تنها بر سر روشها است، تصریح کرد: باید فضایی ایجاد شود که نظرات همهی دانشجویان مطرح شود و بتوان از میان آنها به نتیجهی درست رسید. امروز برخی معتقدند فعالیتهای دانشجویی در رکود است. باید پرسید چه باید کرد تا به اهداف رسید؟
دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، افزود: در چند سال اخیر روشهایی که در سالروز برگزاری 16 آذر استفاده شده به سمتی سوق یافته است که نشان میدهد جنبش دانشجویی از فضای هیجانی و تهییجآمیز فاصله گرفته است.
وی با بیان این که واقعهی 18 تیر از سوی دانشجویان آغاز شد اما توسط دانشجویان ادامه نیافت، گفت: باید بررسی صورت گیرد تا بتوانیم به نتیجه برسیم که چه باید کرد تا از رکود فعلی فاصله بگیریم. دانشجو باید از پتانسیل دانشجو بودن خود استفاده کند. دانشجویان باید با در نظر گرفتن فضای سیاسی کشور روش مناسب را اتخاذ کنند و در مورد اتفاقات داخلی و خارجی تصمیمات درست را بگیرند. دانشجویان پرچمدار گفتمان جدیدی در دانشگاه هستند و باید آرمانخواهی و عدالتخواهی خود را به اثبات برسانند.
کرمینیا در پایان با اشاره به صحبت صالحی دیگر میهمان این میزگرد مبنی بر اینکه در شرایط فعلی تشکلها به حفظ وضع موجود بسنده کردهاند، ادامه داد: به نظر من چنین شرایطی وجود ندارد. فکر نمیکنم تشکلهای دانشجویی تا این اندازه تنزل کردهاند و به حفظ وضع موجود بسنده میکنند. نباید بیانصافی کرد.
دانشجو باید در جهت پیگیری عدالتطلبی تلاش کند
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، صالحی، عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در این میزگرد با بیان این که امیدوارم 16 آذر مصادف با آزادی دوستان ما ،احسان منصوری، مجید توکلی، احمد قصابان، علی نیکونسبتی و علی عزیزی همراه شود، ضمن اینکه 24 اسفند را نیز یکی دیگر از ابعاد رسالت جنبش دانشجویی دانست، اظهار کرد: به طور معمول دانشجو با دو صفت آرمانخواهی و عدالتخواهی شناخته میشود. عدالتطلبی عنصری وسیع است که آزادیخواهی نیز شامل آن میشود. دانشجو باید در جهت پیگیری عدالتطلبی تلاش کند.
وی افزود: عنصر مهمی که دانشجویان باید برای آن موضعگیری کنند، مشی صلحطلبی و کمک به ایجاد فضای عاری از جنگ خانمانسوز است. دانشجویان باید از تمام پتانسیل خود برای انجام این امر استفاده کنند. در این خصوص میتوان به رویکرد دموکراسی در خانه و صلح در جهان که چندین سال در حال پیگیری آن بودیم، اشاره کرد.
این فعال دانشجویی در ادامه تصریح کرد: با بررسی تاریخی، شاهدیم که همیشه کسانی با فعالیتهای سیاسی دانشجویان مخالف بودهاند که تمامیتخواه هستند. این قشر نه تنها با فعالیتهای سیاسی دانشجویان بلکه با فعالیت هر قشری غیر از خودشان مخالف هستند.
صالحی افزود: تشکلهای دانشجویی میتوانند بر اساس قاعده و قانون عمل کنند، اما این خصوصیت در مورد جنبش دانشجویی صدق نمیکند. تشکلی دانشجویی است که بر اصولی پایبند باشد و براساس آنها رفتار کند. در مقابل مسوولان نیز مطابق با قانون با آنها برخورد کرده و همه را در برابر قانون یکسان بدانند. به طور مثال تشکلی به جرم تریبون آزاد یک ساعته به دو ماه توقف تریبون آزاد محکوم میشود در حالی که تشکل دیگری در همان دانشگاه از ساعت 9 صبح الی 17 مقابل دفتر ریاست دانشگاه تحصن میکند و در نهایت ادعا میشود تحصن نیاز به مجوز ندارد؛ بنابراین هیچگونه منع قانونی وجود نخواهد داشت. اگر قرار است قانون اجرا شود مسوولان باید قانون را برای همه به صورت برابر اجرا کنند.
عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی، اظهار کرد: علت اصلی واقعهی 16 آذر در سال 32 احساس تحقیر جامعهی ایرانی از سوی دولت آمریکا و دخالت آمریکاییها در امور داخلی کشور است. خصوصیت مبارزه با دخالت بیگانه هنوز در دانشجویان وجود دارد، تنها موضوع آن عوض شده است. زمانی دخالت علنی و بارز بود اما هماکنون با واسطه صورت میگیرد. بسیاری از دانشجویان به نقش دول غربی اعتراض دارند. نمیتوان گفت جو ضد امپریالیستی دانشجویی و عدالتخواهی فراموش شده است، تنها رویکرد و مدل آن تغییر کرده است.
وی در ادامهی این جلسه در پاسخ به صحبت کمالخانی ،عضو جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، مبنی بر اینکه احمدینژاد در جلسهای با دانشجویان ، آبان ماه را ماه دانشجویی دانسته است، گفت: علت گرامی داشتن 16 آذر ویژگی دانشجویی بودن آن و اینکه خود دانشجویان میخواهند آن را گرامی بدارند، است و توسط حکم و دستوری از بالا ابلاغ نشده است. اگر بخواهیم روز دانشجو را از دانشجویی بودن خود جدا کنیم و به آن خصلت حکومتی بدهیم ، پسندیده نخواهد بود.
این فعال دانشجویی با اشاره به علی افشاری گفت که با زدن انگهایی مثل بیگانهپرست و عامل خارجی به وی موافق نیست و ادامه داد:قبل از خروج افشاری از کشور نیز انگ عامل خارجی بودن در مورد ما وجود داشته است.
صالحی دربارهی علت کاهش فعالیت دانشجویی در زمان فعلی، توضیح داد: اگر بخواهیم اوج فعالیت دانشجویی در زمان انقلاب را با دورهی رخوت مقایسه کنیم، پسندیده نیست. یکی از علل این رخوت را میتوان ناامیدی و یاس بعد از شکست جنبش اصلاحات دانست.
وی دربارهی واقعهی 18 تیر که در کوی دانشگاه اتفاق افتاد، گفت: درنهایت تنها کسی که محکوم شد، یک ریشتراش دزد بود. گویی تمام دعوا بر سر یک ریشتراشدزدی بوده است. دانشجویان مقصر شناخته شدند. احمد باطبی، منوچهر و اکبر محمدی محکوم شدند. دانشجویی که نتیجهی حرکت سیاسی را تا این اندازه هزینهدار میبیند به سمت فعالیتهای دانشجویی گرایش پیدا نخواهد کرد.
عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی، در ادامه یکی دیگر از علل رخوت دانشجویی را از سوی مدیریتهای بعد از دورهی اصلاحات و بعضا در دورهی اصلاحات خواند و ابراز عقیده کرد که مدیریتهای این دوره را میتوان به مدیریت داسی تشبیه کرد که ابزار آن کمیتهی انضباطی، احکام سنگین و ... است. اینها باعث میشود میل دانشجو به سمت فعالیتهای دانشجویی کاهش یابد.
صالحی پس از بررسی 16 آذر، 18 تیر و خرداد 82، افزود: به این نتیجه میرسیم تا زمانی که استقلال دانشگاه به معنای واقعی به رسمیت شناخته نشود، امکان وقوع چنین وقایعی وجود دارد و تا زمانی که مانع ورود نیروهای امنیتی به دانشگاه نشویم و آزادی آکادمیک در دانشگاه را به رسمیت نشناسیم وقوع چنین وقایعی دور از ذهن نخواهد بود.
وی استقلال دانشگاه، آزادی آکادمیک، عدم ورود نیروهای امنیتی به دانشگاه را درسهایی دانست که میتوان از 16 آذر گرفت و افزود: دانشگاه را باید به دانشجویان و اعضای هیات علمی سپرد؛ چرا که دانشجویان بهتر میدانند محیط خود را چگونه اداره کنند. اینکه اجازهی انتخاب ریاست دانشگاه به دانشجویان داده نشود یک توهین است ، و این در حالی است که انتظار انجام کارهای بزرگتری از دانشجویان وجود دارد.
این فعال دانشجویی یکی از راههای فعالیت دانشجویی را برگزاری سخنرانی دانست و ابراز عقیده کرد که متاسفانه برخی هیاتهای نظارت دانشگاهها در این زمینه عملکرد سلیقهای دارند؛ به طور مثال فرزندان چگوآرا در دانشگاه به بیان اندیشههای مارکسیستی میپردازند اما اجازهی سخنرانی به برخی از روشنفکران دینی در بعضی از دانشگاهها داده نمیشود.
عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی، برطرف شدن فضای رخوت دانشجویی را با مذاکره امکانپذیر دانست و توضیح داد: لازم است که طرفین میز گفتوگو یکدیگر را به رسمیت بشناسند. گفتوگو باید میان تشکلهای واقعی دانشجویی انجام شود و تشکلی دانشجویی است که از پایین شکل بگیرد نه از بالا توسط حکم و فرمان.
وی دربارهی اینکه به علت اخلالگر بودن به برخی اجازهی سخنرانی داده نمیشود، گفت: راحت نمیتوان تشخیص داد که فردی اخلالگر است یا خیر؟ باید مطابق قانون عمل کرد. دخالت سلیقهای افراد در قانون به حاکمیت قانون لطمه میزند. در زمان انقلاب، مطهری اعلام کرد مارکسیستها میتوانند در دانشگاه تدریس کنند اما امروز به برخی از روشنفکران دینی اجازهی سخنرانی داده نمیشود، به این علت که احتمال اختلال در جلسه وجود دارد. در حالی که در هر برنامهای امکان به وجود آمدن اختلال وجود دارد. 28 سال پیش انقلاب شد که در کشور حاکمیت قانون اجرا شود نه حاکمیت سلیقه.
این فعال دانشجویی با اشاره به مناظرههای دانشجویی، تصریح کرد: اینکه در مناظره دانشجویان از نتیجهی بحث و گفتوگو حقیقت را پیدا میکنند، درست نیست؛ چرا که اصولا در مناظرات بیشتر از اینکه بحث علمی صورت گیرد جدل علمی انجام میشود.
صالحی در پایان ابراز عقیده کرد که با در نظر گرفتن جوانی و روحیهی آرمانخواهی دانشجویان متاسفانه برخی رفتارهای مدیریتی باعث شده که تشکلها تنها به حفظ وضع موجود و حفظ تشکل خود قانع باشند و آرمانها را رها کرده تا زمانی که فرصتی پیدا کنند و بتوانند به دنبال آنها روند.
آرمانخواهی و مصلحتطلب نبودن از ویژگیهای دانشجویی است
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این میزگرد، کمال خانی، قائم مقام دبیر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، اظهار کرد: یکی از شاخصههای جنبش دانشجویی این است که مشکلات را میبیند و ضعفها را در سطح جامعه رصد میکند و برای اینکه آنها به گوش مسوولان برساند یا آن را حل کند، موضوع را در جنبش یا همان تشکل خودش مطرح میکند.
وی معتقد است که اگر فعالیت سیاسی و مطالبات دانشجویی را قاعدهمند کنند این دیگر از حالت جنبش درمیآید و تبدیل به یک حزب سیاسی میشود که برای رسیدن به اهداف، وسیلهای برای خودش تعریف کرده و از دانشجو استفاده میکند.
کمالخانی خصوصیت جنبش را این دانست که برنامهریزی از قبل نداشته و چندان چارت و نمودار سازمانی ندارد و افزود: دانشجو اگر بخواهد مشکل سیاسی یا صنفی را حل کند باید در این قالب حرکت کند.
قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، به دیدار برخی از دانشجویان با دکتر احمدینژاد اشاره کرد و با بیان این که در آن دیدار ایشان گفتند که با توجه به واقعهی 13 آبان، آبان ماه دانشجویی استآ ابراز عقیده کرد که اینکه تاکید میشود به خاطر فلان اتفاق در 16 آذر، بیاییم آذر را ماه دانشجویی قرار دهیم، صحیح نیست.
وی تصریح کرد: جامعهی اسلامی دانشجویان با توجه به آن سخنان این طور عمل میکند که تاکید خود برای حرکتهای دانشجویی را در ماه آبان و با محوریت 13 آبان قرار دهد.
کمالخانی ابراز عقیده کرد: اگر در گذشته جنبش دانشجویی در تجمع، تحصن، اعتراض، آتش زدن عکس و ... بوده است هماکنون از آن جهت در رکود است، اما هماکنون خیلی از تشکلها هستند که گاهی با زیر پا گذاشتن برخی از چارچوبها، در نشریات، برنامهها و سخنرانیهای خود، مواضعشان را اعلام میکنند.
قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، با بیان این که خیلی از برنامهها در دانشگاه تهران بوده که برگزار شده و برخورد جبری با آنها نشده است، ابراز عقیده کرد که اما اینکه شیشهای شکسته نمیشود، استادی کتک نمیخورد و نیروی انتظامی هم با دانشجویی برخورد نمیکند در رکود است و یکی از علتهایش این است که نوع ابراز مواضع و نظرات عوض شده و از آن حالت زدن و شکستن تغییر کرده و به قول معروف دموکراتیکتر شده است به طوری که در نشریات و برنامهها بروز پیدا میکند.
کمالخانی اظهار کرد: اینکه دوستان اینطور اظهار میکنند که الان فضای دانشگاه طوری بسته شده که هیچ کاری نمیشود کرد و این باعث رکود در دانشگاه شده است، صحیح نیست.
وی افزود: اگر ریشهایتر نگاه کنیم یک قشر در جامعه هستند به نام دانشجو و چند ویژگی دارند که آرمانخواه است و مصلحتطلب و عافیتاندیش نیست و با توجه به برههی خاص سنیاش، به جایی وابستگی ندارد. این آرمانخواهی به صورت جنبش دانشجویی در میآید که نمودش در تشکلهای دانشجویی است.
وی به ابزارهای دستیابی به هدف اشاره کرد و گفت: یکی از ابزارها، طرح پرسش است اما متاسفانه با توجه به مسایلی که دیده شده در 10 سال گذشته در برخی تشکلها، پرسشهایی با هدف غیر از رسیدن به پاسخ مطرح بوده است و بسیاری از تشکلها پرسشهایی را برای تخریب و تخطئه یک حکومت، دولت یا فرد و مسوول مطرح میکنند.
به اعتقاد قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، خیلی از سخنرانانی که به دانشگاهها دعوت میشوند تنها جنبهی ژورنالیستی سخنران در نظر گرفته میشود تا بتواند مخاطب را به هیجان در آورد و اخلال و تشنجی ایجاد کنند که بعضی از تشکلها نیز از آن برداشت خودشان را داشته باشند.
کمالخانی به برگزاری مراسم روز آزادی بیان از سوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران اشاره و تصریح کرد: این مراسم در سالهای گذشته مخاطبان گستردهای داشت و همیشه شور ایجاد میشود و سرانجامش اخلال و تشنج بود، اما امسال شاهد چیز دیگری بودیم و تشنج و اخلال هر ساله را ندیدیم.
قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، به آنچه سخنرانی دورهای برخی افراد میخواند نیز اشاره کرد و گفت: به نظرم هدف آنها طرح پرسش و رسیدن به پاسخ نیست و برای جای دیگری خیز برداشتهاند که احتمالا برای انتخابات مجلس است.
کمالخانی اظهار کرد: دلیل اینکه چرا باید با برخی از سخنرانیها برخورد شود این است که طبق عقل و قانون شرع باید با اخلالگر مقابله کرد و جلویش را گرفت تا بیش از این به جامعه صدمه نزند.
قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، با بیان اینکه ما این نظر را نداریم که تشکلها نقش پدر را برای دانشجو دارند که بگویند کجا اخلال میشود و کجا ایجاد نمیشود و تصمیمگیری کنند، گفت: اما اینکه برخی برای رسیدن به اهدافشان برنامهای را برای اخلال در دانشگاه ترتیب دهند بحث دیگری است.
به عقیدهی وی، در برنامه خیلی از تشکلها این محرز است که در این تاریخ و این سالن، این برنامه برگزار میشود برای اینکه یک نمایش قدرتی باشد برای بقیهی تشکلها و مسوولان دانشگاه.
کمالخانی افزود: در عین حال برنامههایی هم هر چند به اخلال کشیده شده اما هدف اصلیاش این نبوده است.
قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، در پاسخ به اظهارات پدرام قدرتی، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران مبنی بر جلوگیری از سخنرانی برخی استادان دانشگاه، اظهار عقیده کرد: این یک چیز عقلی است که از چاقو یک زمان میشود استفادهی خیلی مثبت و یا استفاده خیلی منفی داشته باشیم و یک استاد نیز میتواند در کلاس درس عملش را ارایه دهد و تبادل علم شود اما اینکه برای سخنرانی دعوت شود تا فضا در اختیارش قرار گیرد و مطالبی را بیان کند و کسی هم در مقابلش قرار نگیرد تا به او پاسخ دهد به نظر من هدفی جز اخلال ندارد.
کمالخانی به برنامه «و اینکه مذاکره» که از سوی جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران برگزار شد اشاره کرد و گفت: در آن برنامه از افراد مختلف دعوت شده بود و حتی به ما هم اعتراض شد که کسی که مواضعش خیلی تفاوت دارد دعوت کردهاید و تریبون دادهاید اما ما به هر کسی تریبون میدهیم در قبال اینکه کسی در مقابلش بنشیند تا بتواند جواب سوال و صحبتهایش را بدهد.
وی در مورد سخنرانیهای هاشم آقاجری و صحبتهای پدرام قدرتی مبنی بر اعمال سلیقه در دادن مجوز برای سخنرانی وی در برخی دانشگاهها، با بیان این که کلاسهای آقاجری تاکنون به اخلال کشیده نشده است، ادعا کرد که به طور حیرتآوری دیدهایم، هر سخنرانیای که آقاجری در آن بوده به اخلال کشیده شده است.
بیداری دانشجویی اولین درس 16 آذر است
دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران وعلوم پزشکی تهران، با بیان اینکه وقتی از جنبش دانشجویی صحبت میکنیم ابتدا باید تعریف جنبش را بدانیم، جنبش را یک حرکت جمعی عنوان کرد که برای ایجاد تغییر صورت میگیرد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پدرام قدرتی نیز در این میزگرد گفت: جنبش میتواند به اشکال مختلف صورت گیرد و کسانی که جنبشی را انجام میدهند اسم آن را برای خودشان اختیار میکنند.
قدرتی با بیان اینکه دانشجو در طبقهبندیها در گروه روشنفکران قرار میگیرد، تصریح کرد: روشنفکران، تحصیلکردههایی هستند که دغدغه اجتماعی دارند و احساس مسوولیت میکنند.
به گفتهی دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران گفت: دانشجو به تبع قرار گرفتن در گروه روشنفکران، جنبش روشنفکری شکل میدهد که این جنبش تاریخچه تقریبا طولانی دارد و از حدود سال 1320 به نحوهای مختلف آغاز شد.
قدرتی افزود: در آن زمان دانشجویان نمایندگی احزاب را در دانشگاهها داشتند، تأثیرگذاربودند؛ جو غالب جنبش دانشجویی "چپ" بود و در کنار آن هم تشکلهای دانشجویی مستقلی تأسیس شدند.
وی تأسیس این تشکلهای مستقل را بر اساس دغدغهای اسلامی و گفتمان اسلام دانست و گفت: این دانشجویان تعلقی به احزاب نداشتند و انجمنهای اسلامی دانشجویان - که در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شکل گرفت - نیز برای مقابله با تفکر چپ غالب به دانشگاهها تأسیس شدند؛ این جنبش به گونهای ادامه یافت که تشکلهای مستقل اسلامی تقریبا نتوانستند قدرت چندانی در مقابل شرایط غالب پیدا کنند و در آن فضا که حتی نماز خواندن مورد تمسخر قرار میگرفت توانستند با تلاش مؤثر، عضوهای زیادی در دانشگاه جمع کنند.
قدرتی ادامه داد: انجمنهای اسلامی و تشکلهای مستقل دیگر که با دغدغههای اسلامی وارد شدند توانستند فضا را بشکنند و تبلیغ اسلام را بکنند و این روند ادامه داشت.
وی به واقعه 16 آذر 1332 اشاره و خاطرنشان کرد: پس از کودتای 28 مرداد یک جو ضدامپریالیستی در دانشگاهها و جامعه غالب شد و جنبش دانشجویی بر این اساس به سمت مقابله با امپریالیسم و سرمایهداری پیش رفت. 16 آذر در مخالفت با سفر نیکسون به ایران و دخالت آمریکا در ایران رخ داد.
قدرتی در تعریف کلی، جنبش دانشجویی را دارای یک هدف اصلی سلطهستیزی دانست که میتواند خارجی و داخلی باشد و گفت: از آنجا که دانشجو با هر سلطهای مقابله میکند، پس از 16 آذر مبارزات با سلطه خارجی ادامه پیدا کرد و در کنار آن نیز مبارزه با سلطه داخلی صورت میگرفت.
وی با بیان اینکه دانشجو باید در مقابل سلطه داخلی بیدار باشد، برخی برخوردها را نشانه سلطه خواند و گفت: هماکنون مبارزه با سلطه که یکی از فعالیتهای اصلی جنبش دانشجویی است باید در عرصه داخلی و خارجی انجام شود.
وی با بیان این عقیده که افرادی مثل علی افشاری به دلیل آنچه آن را سلطه داخلی خواند به سلطه خارجی روی بردند، گفت: به نظر من این از چاله به چاه افتادن است. باید تعادلی در این قضیه وجود داشته باشد که نه از چاله به چاه بیفتیم و نه اینکه محدود به یک بخش باشیم.
دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران اظهار کرد: این طور نیست که مبارزه با امپریالیسم فراموش شده باشد؛ روشها، عملکردها و نحوه برخوردها تغییر کرده، اما فضای مبارزه با امپریالیست همچنان وجود دارد.
قدرتی با اشاره به اینکه در زمان اصلاحات دانشجویان حس میکردند که میتوانند تأثیرگذار باشند، ادعا کرد که پس از اصلاحات نه تنها تأثیرگذار نیستند؛ بلکه به نوعی سرکوب میشوند.
وی ابراز عقیده کرد که هزینه فضای دانشگاهها و هزینهی فعالیت دانشجویی و عملکرد دولتهای قبلی در تأثیرگذاری دانشجویان نقش دارند و فضای رکود فعلی نیز با یک مقدار باز شدن فضای دانشگاهها شکسته میشود. این طبیعی و واضح است که اگر هزینه فعالیت کم شود، دانشجو فعالتر میشود و راحتتر میتواند فعالیت کند.
وی در رابطه با فعالیتهای دانشجویی در برخورد با آنچه «سلطه داخلی» مینامید به اتفاقات 18 تیر اشاره کرد و گفت: در آن زمان یک عده از دانشجویان در اعتراض به تعطیلی یک روزنامه تحصن کردند و دیدید که با چه فجایعی روبرو شد.
وی با اشاره به اینکه در آن اتفاق دانشجویان در صحنه بودند، خاطرنشان کرد: هرچند که برخی میگفتند این سمپات احزاب بود و دانشجو هزینه اصلاحات را داد و از بالا به آنها دستور داده بودند که چنین کاری بکنند اما واقعا چنین چیزی نبود.
قدرتی یادآور شد: روزنامه سلام پرمخاطبترین روزنامه در دانشگاه تهران بود و پس از بسته شدن آن دانشجویان عکسالعمل نشان دادند.
این فعال دانشجویی در رابطه با علی افشاری در پاسخ به دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر، اظهارداشت: هیچوقت نگفتم که او مقصر صرف بوده است چراکه اگر شرایط و فشارهایی که برای وی به وجود آوردند نبود شاید او هماکنون آنجا نبود و بخش بیشتری که باعث شد برود حبسها و فشارهایی بود که کشید و باعث شد که به عقیدهی من در واقع به سلطه خارجی پناه ببرد؛ اما هزینهای که علی افشاری برای فعالیتهای دانشجویی ایجاد کرد را نمیشود انکار کرد. ایشان هماکنون هم هفتهای یکی، دو بار در صدای آمریکایی که سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا است و به نظر من نماد امپریالیسم است، بر ضدانقلاب و مباحث دیگر صحبت میکند. او کسی است که در جنبش دانشجویی فعال بود اما توجیه منطقی ندارد که حرکتی انجام شود که هزینه زیادی ایجاد کنند به طوریکه هنوز هم تاوانش را شاید باید پس بدهیم و هنوز هم به خاطر امثال او به ما انگ اینکه که شما منسوب آمریکا هستید و با آمریکا کار میکنید میزنند.
دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به اهمیت 16 آذر به عنوان روز دانشجو اشاره کرد و گفت: اولین درسی که از 16 آذر میتوانیم بگیریم این است که دانشجو بیدار است و متوجه است که در پیرامونش چه اتفاقاتی میافتد و خودش را در مقابل این اتفاقات مسوول میداند.
قدرتی ویژگی دانشجویان 16 آذر 32 را وابسته نبودن عنوان کرد و ادامه داد: درس دیگر از 16 آذر توان دانشجو است که دانشجو چهقدر میتواند تأثیرگذار باشد که پس از 56 سال هنوز ما یادمان آن روز را برگزار میکنیم و نقش دانشجویان آنقدر تأثیرگذار بوده که در تاریخ ثبت شده و مانده است.
وی درمورد برنامههای سالروز 16 آذر با بیان این که تشکلهایی که پیشتر تأثیرگذار بودهاند به طور معمول به دنبال برنامههای آکادمیک، سخنرانی و برنامههایی از این دست بودهاند، ابرازعقیده کردکه این تشکلها همواره با مشکلات و موانعی روبرو شدهاند که این موانع باعث برخی حرکات غیرآکادمیک و رادیکال میشود که البته حرکتهای رادیکال همواره غیرآکادمیک نیستند و به عنوان یک روش سیاسی، کاملا پذیرفته شدهاند.
وی یادآور شد: اینکه با موانعی روبرو شدند و به برگزاری تجمع و تریبون آزاد دست زدند قصد تخریب وجود نداشت اما عدهای هدفدار و عدهای از روی احساسات برای تخریب وارد میشدند.
دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به تشکیل پارلمان دانشجویی اشاره کرد و پیشنهاد داد: میتوان روی تشکیل این پارلمان بحث شود که تشکلهای واقعی دانشجویی در آن حضور داشته باشند که در این صورت میتوانند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند؛ البته باید مکانیزمی فراهم شود که همه به طور یکسان حضور داشته باشند.
وی با بیان این که پیش از این فضای دانشجویی دارای یکسری آزادیهای آکادمیک بود و با بیان این عقیده که هماکنون در دانشگاه این آزادیها نقض میشود، ادعا کرد که اعضای هیأت علمی دانشگاه در مواقعی نمیتوانند سخنرانی کنند و این هیچ توجیهی ندارد که اگر کسی در یک سخنرانی افراد را منحرف کند پس وقتی در دانشگاه تدریس میکند سالانه خیلیها را منحرف میکند! این مکانیزم باید طراحی شود که کسی که عضو هیأت علمی دانشگاه است بتواند در دانشگاه سخنرانی کند و فکر نمیکنم که این خواستهی غیرمعقولی باشد.
وی خاطرنشان کرد: اگر فضای گفتوگو باز باشد و با خواستههای حداقلی دانشجویان برخوردهای سلبی صورت نگیرد جو رخوت هم به زودی از بین خواهد رفت و اگر هم شرایط تغییر نکند سرانجام این جو از بین میرود؛ چراکه دانشجو تا یک جایی سکوت میکند و طاقت میآورد و سرانجام سکوت را میشکند و امیدواریم فضایی ایجاد شود که شکستن سکوت باعث هزینهی سنگینتری نشود.
دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با اشاره به سخنان قائم مقام دبیر جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران دیگر میهمان این میزگرد مبنی بر اینکه هدف اصلی برگزاری برخی از برنامهها رسیدن به پاسخ نیست، گفت: در رابطه با برنامههایی که به پاسخ نمیرسیم باید بگویم شاید هدف خیلی از برنامهها، بیان موضوع است و سخنران دعوت نمیکنیم که پاسخ بگیریم؛ بلکه دعوت میکنیم که دغدغههایی که دارد و شاید با دغدغههای ما یکی باشد را بیان کند و به گوش مسوولان برساند.
قدرتی در رابطه با روز آزادی بیان، نیز که کمالخانی قائم مقام جامعهی اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران یکی دیگر از میهمانان این میزگرد آن را مطرح کرد، گفت: حرکتی که در برنامههای ما صورت میگرفت مختص 18 آبان نبود و در چندین برنامهی ما در دو، سه سال گذشته این اتفاق افتاده به طوریکه برنامه به تشنج کشیده شده است.
دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در رابطه با اینکه شخصی که اخلالگر است نباید به دانشگاه بیاید، گفت: ما بر چه اساسی میگوییم که یک فرد اخلالگر است و نباید به دانشگاه بیاید؟ من هم خیلیها را اخلالگر میدانم و دلیل نمیشود که سلیقهای عمل کنیم.
وی با طرح این پرسش که اخلال یعنی چه؟ تصریح کرد: شخصی که استاد دانشگاه است و تدریس میکند و یا حتی عضو هیأت علمی دانشگاه است اگر اخلالگر است که باید از دانشگاه بیرونش کنند، اما اگر برای دانشجویان شعور قائلیم و معتقدیم که اخلالگر را میشناسند بگذاریم خودشان تصمیم بگیرند.
انتهای پیام
جنبش منتقد یا بله قربان گو؟
عباس سلیمینمین مدیر مرکز مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران با گرامی داشتن روزهای 13 آبان و 16 آذر اظهار کرد: در ارتباط با جنبش دانشجویی باید دقت کنیم که تعریف جنبش دانشجویی با کارکرد دانشگاه خلط نشود.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) وی با حضور در مناظرهای با عنوان « کدام جنبش، کدام دانشجو» که از سوی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی برگزار شد، افزود: جنبش دانشجویی به عنوان یک حرکت پیشتاز که دارای خصوصیاتی مثل پویایی و پرسشگر بودن است، میتواند در روند جامعه بسیار تاثیرگذار باشد.
سلیمینمین خاطرنشان کرد: پس از کودتای 28 مرداد در حالی که بیشتر سیاستمداران و تشکیلات سیاسی ترجیح دادند سکوت کنند، تنها جایی که همچنان ترجیح داد حرکت کند دانشگاه بود.
مدیر مرکز مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران اظهار عقیده کرد: بنابراین شناخت دقیق مسایل کشور و جهان موجب میشد که جنبش دانشجویی، سایر احزاب سیاسی را به دنبال خود بکشاند. اما من تفاوتی بین مسایل پیش از انقلاب و پس از انقلاب میبینم؛ به طوری که جنبش دانشجویی تا پیش از سال 57 یا حتی 58 دارای شناخت دقیقی از مسایل داخلی و بینالمللی بود و به تبع آن میتوانست تاثیرگذاری زیادی داشته باشد.
به عقیدهی وی، پس از سال 58 به میزانی که مسایل جامعهی ما دچار پیچیدگیهایی شد، جنبش دانشجویی به استراتژی جدیدی برای خود نرسید و نتوانست کارکرد خودش را تنظیم کند.
سلیمینمین تصریح کرد: جنبش دانشجویی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن تخصص و توانمندی را میتوانست حفظ کند. اما در شرایطی که باید جریانات را بشناسد و نقش اصلاحیاش را به خوبی ایفا کند، میبینیم که نمیتواند این کار را انجام دهد.
وی خاطرنشان کرد: زمانی که استعمار از ایران رفت باید جنبش دانشجویی تاثیرگذار میبود اما تاثیرگذاریاش را از دست داد و دیگر پیشتاز نبود و برخی تشکلهای دانشجویی ترجیح دادند که کاستی اشرافشان به مسایل را از طریق پیروی صرف از یک حزب جبران کنند.
مدیر مرکز مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران با بیان اینکه برخی معتقدند دانشجو ضمن درس خواندن نمیتواند اشراف کامل نسبت به مسایل تخصصی داشته باشد، گفت: در ارتباط با روابط بینالملل، جنبش دانشجویی میتواند ضمن درس خواندن، آن اشراف به مسایل را نیز پیدا کند و جنبش دانشجویی زمانی موفق بوده که اثبات کرده از درک بالایی برخوردار است و دقیقتر مسایل را پیگیری میکند.
وی با بیان این که جنبش دانشجویی آن قدرت خود را از دست داد، ابراز عقیده کرد که این جنبش در شرایطی نتوانست وظیفهی اصلیاش را که اصلاح است انجام دهد که حزب متبوعش به قدرت رسید که این کارکرد جنبش را محدود به پیروی از قدرت میکرد.
سلیمینمین با تاکید بر اینکه جنبش دانشجویی باید خودش سرچشمهی فکر و اندیشه باشد، تصریح کرد: حتی در شرایط پیچیدهی کنونی جنبش دانشجویی میتواند شرایطی را ایجاد کند و انتخاب را به عهدهی افراد بگذارد اما این کار را نکرد؛ چرا که مسایل حزبی را یک عده خواسته و ناخواسته وارد دانشگاه کردند.
به عقیدهی وی، جنبش دانشجویی حتی اگر با یک حزب نیز بود باید بالاتر از آن حزب قرار بگیرد تا تاثیرگذار باشد و اگر چنین نباشد مقبولیتش را نیز از دست خواهد داد.
وی تصریح کرد: هدایت قدرت در کشور که گاهی یک حزب قدرتمند است و گاهی یک حزب دیگر، چهطور ممکن است؟
سلیمینمین تاکید کرد: تعریف جنبش دانشجویی تغییر نکرده اما با تغییر شرایط، جنبش دانشجویی باید استراتژیاش را تبیین میکرد که پس از انقلاب نتوانست استراتژی داشته باشد.
وی این پرسش را مطرح کرد که آیا جنبش دانشجویی میتواند در همهی عرصهها خودش مطالعه کند و به یک جمعبندی برسد آنگونه که پیش از انقلاب میتوانست؟ و گفت: قطعا پاسخ منفی است.
مدیر مرکز مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران با بیان اینکه اگر امروز دولت سیاستی را اتخاذ میکند بر اساس یک پشتوانهی کارشناسی است، افزود: شما با تطبیق آن سیاست با یک نظر کارشناسی دیگر به این نتیجه میرسید که آن سیاست غلط است.
وی یادآور شد: در این شرایط که جنبش دانشجویی نمیتواند به یک جمعبندی در مسایل برسد نمیتواند تاثیرگذار نیز باشد و گروههای سیاسی و احزاب را به دنبال خود بکشاند.
سلیمینمین خاطرنشان کرد: هماکنون اگر بگوییم یک مدل برای توسعه غلط است، آیا مدلی را دارید که بگویید این مدل درست است؟
وی به این موضوع نیز تاکید کرد که جنبش اگر تابع باشد هرگز جنبش نخواهد بود و گفت: حرکت تابع نمیتواند اصلاحگر باشد.
وی در ادامه با بیان این که امروز دولتی سر کار است که میتواند بسیاری از کارکردهایش خطا و خیلی از کارکردهایش نیز درست باشد، ابراز عقیده کرد که ما باید با استدلال به اصلاح بپردازیم و اگر استدلال ما را نپذیرفت افکار عمومی را وارد کنیم و باز نیز اگر نشد، اصلاحات باید با یک انتخابات صورت گیرد.
سلیمینمین تاکید کرد: امروز اگر میخواهید بگویید راهی که دولت میرود خطا است دلیل و منطق داشته باشید.
مدیر مرکز مطالعه و تدوین تاریخ معاصر ایران تصریح کرد: هماکنون به محض اینکه دو نفر در یک تشکل گرایشهایشان با هم نمیخواند بلافاصله از هم جدا میشوند و این باید بحث شود که آیا این جدایی به نفع جنبش دانشجویی است؟
وی تاکید کرد: اهل اندیشه هرگز با هم دشمنی پیدا نمیکنند و افرادی که بی فرهنگ سیاسی هستند و میخواهند به قدرت برسند شاید با هم دشمنی پیدا کنند.
وی این قابلیت را در دانشجویان دانست که مسایل حاد جامعه را مطرح کنند و گفت: اگر جنبش دانشجویی میخواهد تاثیرگذار باشد باید بر توانمندیهایش بیافزاید و این چیزی است که در دو دههی اخیر شاهد آن نبودهایم و جنبش دانشجویی جنبشی است که بتواند اصلاحگر باشد.
به گزارش ایسنا در ادامهی این جلسه، صالحی دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر، پرسشهایی را از سلیمینمین مطرح کرد.
صالحی با بیان این عقیده که آقای سلیمینمین! شما طوری صحبت کردید که گویی در یک فضای گل و بلبل به سر میبریم مدعی شد که یکی از کسانی که در 13 آبان 58 حضور داشته هماکنون از تسخیر لانه جاسوسی اظهار پشیمانی میکند.
وی در ادامه سوالش خاطرنشان کرد: دانشجویان به این نتیجه رسیدند که عملکرد اصلاحات غلط بود اما آیا هماکنون اجازهی فعالیت به آنها داده میشود؟
وی یادآور شد: هماکنون چند سال است که نشست دفتر تحکیم وحدت(طیف علامه) با مشکلات زیادی برگزار میشود و در حال حاضر کدامیک از رسانههای کشور این امکان را دارند که بخواهند به مسایل دانشجویان بپردازند؟
دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر افزود: شما به برگزاری انتخابات اشاره کردید اما انتخابات در صورتی کارکرد دارد که آزاد و موثر باشد؛ در صورتی که اینچنین نیست.
وی همچنین پرسش کرد که آیا ما در مورد یک جامعهی دموکراتیک صحبت میکنیم؟ و آیا شما عملکرد دولت در رابطه با آزادی را مثبت میدانید؟
سلیمینمین در پاسخ به صالحی گفت: مگر کسی که شما از آن نام میبرید ملاک صحت بشریت است که بگوییم ایشان در مورد اقدامی که کرده نظرش عوض شده است و آیا ایشان مبنای درست یا غلط بودن چیزی است؟
سلیمینمین خاطرنشان کرد: شما توانایی جنبش دانشجویی را زمانی میتوانید بالا ببرید که بگویید جنبش دانشجویی به این دلیل ضعیف و به این دلیل خوب عمل کرده است.
وی افزود: بعید میدانم آقایی که آمدند و صحبت کردند همهی نظرات در مورد 13 آبان را مطالعه کرده باشند و اسنادی که در سفارت به دست آمد نیز موید تصور دانشجویان بود.
به گزارش ایسنا، سلیمینمین در پاسخ به گفته دانشجوی دیگری که تا کی باید از برخی دانشجویان بشنویم که فضا بسته است، ادامه داد: چیزی میتواند در بین مردم نفوذ کند که سنخیتی با اعتقادات مردم داشته باشد.
وی تصریح کرد: جنبش دانشجویی باید کسانی باشند که بتوانند اصلاح کنند.
وی ابراز عقیده کرد که رفتار و منش دولت را در دانشگاه به طور قطع نمیپسندم و معتقدم باید سعه صدر بیشتری داشته و بزرگواری بیشتری به خرج دهد.
به عقیدهی سلیمینمین، این بزرگواری در دولتهای قبل نیز نبود.
در ادامهی این جلسه، یکی از دانشجویان دیگر نیز گفت: هماکنون افرادی از جناح راست میآیند و میگویند که ما وابسته به حزب و گروه و جناح نیستیم و رفتارهایی که در دانشگاه میشود نیز رفتارهای مناسبی نیست. ما این پرسش را داریم که پس بالاخره مسوول کیست و چه کسی باید در مقابل اتفاقاتی که در دانشگاه میافتد پاسخگو باشد؟
سلیمینمین در پاسخ به این پرسش اظهار کرد: نگاه شما به من زیاد تعیینکننده نیست و حق دارید هر تعبیر و تفسیری نسبت به من داشته باشید.
وی افزود: جنبش دانشجویی باید ویژگیهایی داشته باشد که بتواند تودهها را بسیج کند و باید خصلتهایی بالاتر از شخصیتهای سیاسی پیدا کند.
الهه کولایی و عباس سلیمینمین با حضور در مناظرهای با عنوان « کدام جنبش، کدام دانشجو» که از سوی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی برگزار شد، به بیان نظرات خود در رابطه با جنبش دانشجویی پرداختند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، الهه کولایی عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی، با بزرگداشت یاد شهدای دانشگاه به ویژه شهدای دانشگاه تهران در 16 آذر 32، اظهار کرد: یکی از مشکلاتی که در جامعهی ما وجود دارد این است که تاریخ نمیخوانیم.
وی تصریح کرد: ما باید با مطالعهی تاریخ و توجه به آن به تحولات امروزی نیز توجه داشته باشیم و در تاریخ متوقف نشویم.
کولایی جنبش را انباشت خواستهها و تقاضاهای متراکم دانست و افزود: جریان نوگرایی و تحولخواهی در جوامع باید با نگاه به کشورهای دیگر صورت گیرد.
عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی، تاکید کرد که در عین حال به تفاوتها و شباهتهای موجود باید توجه کنیم.
وی با اشاره به سخنی از سید جمالالدین اسدآبادی، گفت: او اظهار کرد که در کشورهای غربی اسلام را ندیدم اما مسلمانی را دیدم و در جوامع اسلامی اسلام را دیدم اما مسلمانی را ندیدم.
کولایی این وضعیت را شرایطی دانست که بسیاری از کشورهای مسلمان هماکنون به آن دچار هستند.
عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی، خاطر نشان کرد: دانشجو و دانشگاه مکان و هویتی است که در ارتباط مستقیم با جامعه قرار میگیرد و اگر سالها پیش، این سوال از سوی افراد نخبه مطرح میشد که چرا عقب ماندهایم؟ و میخواستند پاسخ این پرسش را بدانند امروز نیز باز، دانشجویان کسانی هستند که با توجه به تعامل با پیشرفتهای سریع جامعهی جهانی طالب پاسخ یافتن به این پرسش هستند.
وی تجربهی انقلاب مشروطه را تجربهای ارزشمند عنوان کرد و گفت: دانشجو به این دلیل در خط مقدم تلاشها قرار میگیرد که در راس ارتباط با جامعهی جهانی است.
کولایی افزود: دانشجویان به دلیل ارتباطشان با جامعهی جهانی خواستار توسعه هستند و از فاصلهها آگاهی دارند و از اینرو تقاضای بیشتری برای تحول دارند.
عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی، رویکرد جنبش دانشجویی در کشور ما را به طور عمده رویکردی سیاسی دانست و گفت: دلیل این رویکرد این است که در سیاست، فعالیتها خیلی زود نتیجه میدهد.
وی تاکید کرد: جنبش دانشجویی در کشور ما خواستار دگرگونیهای مثبت، رفع بیعدالتی و ستم، استثمار و هر گونه زشتی است و بسیار به خیر و حقیقت نزدیک است.
به گفتهی کولایی توسعهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در واقع به هم تنیده هستند.
عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی، تاکید کرد: ماهیت جنبش دانشجویی قبل و پس از انقلاب تغییر نکرده و اتفاقا دانشجویان آگاهتر و دقیقتر شدهاند که این به دلیل شرایط موجود و دسترسیهای بیشتر آنها به اطلاعات بوده است و دانشجویان با قدرت و شناخت بیشتری به مسائل داخلی و بینالمللی پرداختهاند.
وی تصریح کرد: جنبش دانشجویی به رسالت حقطلب بودن و همهی ارزشها در تاریخ پیوند خورده است و آنچه به جنبش هویت میدهد بیپروایی و وابسته نبودن است که این عشق و اشتیاق برای برابریخواهی سعی کرده ستم و ظلم را از بین ببرد.
کولایی با تاکید بر اینکه همه چیز را نمیتوان به سیاست تقلیل داد، یادآور شد: ما با جامعهای مواجهیم که یک لایه نیست؛ بلکه با مسائل مختلفی روبرو است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در ادامهی این جلسه، کولایی به پرسش کتبی یکی از دانشجویان مبنی بر اینکه چرا فضای جنبش دانشجویی جهتدار شده و همچنین چرا از ورود برخی افراد به دانشگاه جلوگیری شد؟ با بیان اینکه مگر نشاط دانشجویی در گرو تضارب افکار نبود، پاسخ داد.
کولایی اظهار کرد: جامعه و دانشگاه باید مسایلش در روابط تنگاتنگ قرار بگیرد و طبیعی است که وقتی انقلاب رخ داد، آثار استقرار نظام جدید در دانشگاه انعکاس پیدا کرد و وقتی بازیهای قدرت شکل میگیرد این بازیها وارد دانشگاه نیز میشود و دیدیم که پس از انقلاب اتاقهای درس به صحنهی تعامل، تقابل و یا حتی درگیریهای مسلحانهی گروههای سیاسی تبدیل شد.
به گفتهی عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، در شرایطی که کشور در جنگ قرار میگیرد فضای دموکراتیک شدن نیز تحت تاثیر قرار میگیرد. به همین دلیل در دههی 70 شرایط دانشگاهها بهویژه از خرداد 76 دگرگون شد.
وی تاکید کرد: آنچه که در دانشگاه اتفاق میافتد رابطهی مستقیمی با جامعه پیدا میکند.
کولایی یادآور شد: دانشجویان به عنوان آحاد این جامعه حق دارند که گرایش سیاسی داشته باشند اما اینکه دانشگاه بخواهد اهرم تعامل سیاسی بشود، با ماهیت دانشجویی تفاوت دارد.
به گزارش ایسنا در ادامه، پرسش کتبی یکی از دانشجویان از سوی اخوان مسوول سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر که مجری مناظره نیز بود خوانده شد. در این سوال آمده بود که درست است که رسانهها بیشتر شدهاند اما بهتر است بدانیم رسانهها را چه کسی هدایت میکند و بدانیم که 90 درصد این رسانهها مرتبط با صهیونیستهایی هستند که خواستار مقابله با کشور ما هستند.
کولایی در پاسخ به این سوال تصریح کرد: ما یک مقدار مسایلی که پیرامونمان وجود دارد را به طور افراطی ساده میکنیم.
وی به وجوه صحبت کردن از دموکراسی اشاره کرد و گفت: ما اصولا دوست داریم به دیگران بپردازیم اما چهقدر حاضریم که به خودمان نیز بپردازیم.
وی ابراز عقیده کرد که هماکنون هرگاه به کسی میپردازیم و انتقادی میکنیم حمل بر براندازی میشود. در شرایطی که ما در انقلاب گفتهایم که انسانها برای فکرشان آزادند. اما ما چهقدر این آزادی را ترویج میکنیم و چهقدر حقوق یکدیگر را به رسمیت میشناسیم و چهقدر در کتابهای درسی، توجه به حقوق دیگران را یاد دادهایم؟
کولایی با اشاره به اینکه ما گاهی به جای نقد، نفی میکنیم، افزود: ما در تلاشهایمان چهقدر بر اساس پذیرش کرامت انسانی رفتار میکنیم؟ و ما اگر زورمان رسید و زور نگفتیم هنر کردهایم.
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی خاطرنشان کرد: ما باید در همهی رفتارهایمان سود و زیان را در نظر داشته باشیم و از محاسبهی عقلانی استفاده کنیم.
وی با تاکید بر برخورد با سعه صدر تصریح کرد: قشر نخبه و دانشگاهی ما باید رفتارهای مناسب را مبنایی برای اصلاح خودش قرار دهد.
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی گفت: وقتی رفتار ما با کردارمان هماهنگ نیست، بچهها رفتار ما را میبینند نه گفتارمان را. اما این شکاف بین رفتار و گفتار، ریشهی تاریخی دارد و ما بسیاری از مشکلات را باید در رفتارهایمان جستوجو کنیم.
کولایی به نشستی در ترکیه اشاره کرد که در آن حضور داشته و گفت: در آنجا وقتی موضوع ردصلاحیت مطرح شد همه تعجب میکردند که من ردصلاحیت شدهام و ردصلاحیت را برابر با دزدی، جنایت و موجب محرومیت از حقوق اجتماعی و سیاسی میدانستند.
وی اظهار عقیده کرد: من حرف زدم و ظاهرا این جرم بزرگی است و بچههای ما همه این موضوع را میبینند. اگر ما ایرادی به دیگران میگیریم باید ابتدا آن ایراد را از خودمان رفع کنیم.
کولایی در ادامه، صرف حرکت داشتن را برابر با جنبش ندانست و گفت: جنبش باید فکر و هدف داشته باشد و تصورم این است که قانون اساسی تکلیف ما را روشن کرده و به همهی شهروندان ایرانی این حق داده شده که مقید یا غیرمقید و با هر اعتقادی که به خودشان مربوط است و من و شما نمیتوانیم به عقیدهای مجبورشان کنیم اجازهی بیان عقیده داده شده است. اما هماکنون شاهدیم که در خیابانها میخواهند چهرهی افراد را آنطور بسازند که خودشان میخواهند.
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی تاکید کرد: تا زمانی که کسی طبق رای دادگاه حقوقش محدود نشده حق دارد از همهی امکانات استفاده کند.
وی در ادامه ابراز عقیده کرد: اما هماکنون مشکل کشور این است که افراد میگویند چون من دوست دارم آدمها باید به این شکل باشند و مجبورشان میکنم که اینطور باشند.
وی خاطرنشان کرد: خواهش من این است که حقوق ملت در فصل 3 قانون اساسی را بخوانید و ما حق نداریم افراد را اگر نماز نمیخوانند یا عقیدهی دیگری دارند با قضاوت شخصیمان برایشان محدودیت ایجاد کنیم.
وی افزود: همهی گروهها هرچند که نتوانند تاثیرگذار باشند اما حق دارند که فعالیت کنند.
ریاست محترم قوه قضاییه، جناب آقای هاشمی شاهرودی؛
با سلام
احتراما همان گونه مستحضرید اردیبهشت ماه سال جاری ۴ نشریه دانشجویی که حاوی مطالب توهین آمیزی نسبت به مقدسات و مقامات بود به طرز مشکوکی در دانشگاه امیرکبیر پخش شد. علیرغم آن که مدیران مسئول این نشریات از لحظه پخش این نشریات دخالت در انتشار آن ها را تکذیب و نشریات را جعلی می خواندند، همان زمان ۸ نفر از دانشجویان در ارتباط با این مسئله دستگیر شدند. پس از گذشت دو ماه از بازداشت این دانشجویان اخباری مربوط به اعتراف دانشجویان دستگیر شده مبنی بر دست داشتن در انتشار این نشریات منتشر شد. هم زمان با این مسئله و آغاز ملاقات خانواده ها با فرزندانشان در زندان این دانشجویان بار دیگر دست داشتن در انتشار ۴ نشریه موهن را تکذیب کرده و به خانواده های خود اعلام کردند در طول بازداشت تحت شدیدترین شکنجه ها جهت اعتراف به کار ناکرده قرار گرفته اند. اندکی از انتشار این گونه اخبار نگذشته بود که ۵ دانشجوی دانشگاه امیرکبیر که با قرار وثیقه از زندان آزاد شدند نیز با صحه گذاشتن بر اعمال شکنجه های غیرانسانی بر ایشان، پیگیر این مسئله از طریق قوه قضاییه و مجلس شورای اسلامی شدند. در پی این مسئله جنابعالی جناب آقای آوایی، رئیس دادگستری استان تهران، را مسئول رسیدگی به این مسئله کردید. اما آن گونه آقای آوایی چندی پیش اعلام کردند پس از گذشت نزدیک به ۵ ماه از اتمام بازجویی دانشجویان کلیه آثار شکنجه از بین رفته و از مدارک پزشکی و درمانی دانشجویان، موجود در بهداری بند ۲۰۹ زندان اوین، هیچ گونه مدرکی به ایشان ارائه نشده است.
هفته گذشته اخبار نگران کننده ای مبنی بر ادامه بدرفتاری با دانشجویان در بند، آقایان علی عزیزی و علی نیکونسبتی، در بند ۲۰۹ به گوش رسید. همچنین هفته گذشته فردی به نام بزرگ نیا، رئیس اندرزگاه ۸، و ضیائی، معاون وی، به کمک جمعی دیگر از مسئولین این اندرزگاه دو نفر از دانشجویان، آقایان مجید توکلی و احمد قصابان، را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. شورای تهران دفتر تحکیم وحدت، متشکل از انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های تهران، نگرانی عمیق خود را نسبت به سلامت دانشجویان بازداشت شده ابراز داشته و اعلام می نماید با توجه به اخبار منتشره، دانشجویان در زندان امنیت جانی ندارند. از آن جا که رئیس دادگستری استان تهران اعلام کردند به هیئت نظارت بر حقوق شهروندی اجازه بازدید از بند ۲۰۹ زندان اوین داده شده است، شورای تهران دفتر تحکیم وحدت از حضرتعالی درخواست می کند جهت بررسی سلامت دانشجویانی که هم اکنون در این بند نگه داری می شوند و اطمینان از رعایت حقوق شهروندی در برخورد با ایشان، هم اکنون که این دانشجویان مراحل بازجویی را می گذرانند اقدام عاجلی را در نظارت از این بند و بازدید از دانشجویان توسط هیئت محترم نظارت بر حقوق شهروندی به انجام رسانید. چرا که در صورت تاخیر در این اقدام و شکایت این دانشجویان در هنگام آزادی مانند نوبت پیشین حقوق مسلم ایشان ضایع خواهد شد.
علاوه بر این با توجه به این که ۳ دانشجوی دانشگاه امیرکبیر، مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری، چندین بار از سوی عوامل زندان و برخی زندانیان مورد حمله قرار گرفته اند و هر بار این حملات از سوی مسئولین قوه قضاییه تکذیب شده است، لطفا ترتیبی اتخاذ فرمایید این دانشجویان نیز در اسرع وقت توسط پزشکی قانونی مورد معاینه قرار گرفته و شکایت آن ها از مسئولین زندان به همراه گزارش پزشکی قانونی به مراجع ذی صلاح ارائه شود تا همان طور که به کلیه اتهامات دانشجویان در اسرع وقت رسیدگی شد به شکایت و دادخواهی این دانشجویان نیز رسیدگی شود. همچنین با توجه به این که هم اکنون به کلیه اتهامات آقایان مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری در دو شعبه جداگانه در دادگاه انقلاب و دادگاه عمومی رسیدگی شده است و هیچ گونه بیم تبانی یا فرار متهمین نیز نمی رود، دستور فرمایید با تبدیل قرار بازداشت این سه دانشجو به قراری مناسب، مقدمات آزادی این سه دانشجو که اکنون بیش از ۶ ماه از بازداشت ایشان می گذرد، فراهم آید.
والسلام علی من اتبع الهدی
شورای تهران دفتر تحکیم وحدت
۹ آذرماه ۱۳۸۶