آی بایتدی صبح آچیلدی زینب نوایه گلدی
زهرا دئدی حسین وای عالم صدایه گلدی
چون ییخلار آتیندان سلطان تشنه کامی
دنیایه اولدی اعلان قٌتَل حسین پیامی
دامن ختم نبی عرش زینب است
شهپر روح الامین فرش زمین زینب است
ساطع از رخساره اش اشراق نور پنج تن
جلوه زهرای اطهر در جبین زینب است
سنه ای مدعی گر عشق حسیندی پیشه
قورخما محشرده اماندی ایلمه اندیشه
دوت حسین دامنینی خاتمه وئر تشویشه
عاشقون بیلم قبرده کچر آسان گجه سی
وبلاگ دارالارشاد: http://darolershad.blogsky.com/
شهید عقیل عرش نشین :
بار پروردگارا!
معصومان وپاکان تو از چه می نالند وما خود باختگان از چه می نالیم ای قادر بی همتا اگر به تو روی نیاوریم واز تو یاری نجوییم پس به چه کسی درد بی درمانمان را بازگو کنیم.
الهی!
با عظمت بی پایان وبا بزرگواری خودت ،همچنان آزرده لان را می پذیری وخواهی پذیرفت چون تو مهربان ترین مهربانانی
متون قبلی منتشر شده در همسن موضوع:
http://kntu.blogsky.com/?PostID=2020
http://kntu.blogsky.com/?PostID=2012
http://kntu.blogsky.com/?PostID=1993
وبلاگ دارالارشاد: http://darolershad.blogsky.com/
بسم الله الرحمن الرحیم
خوب دعا کردن هنر است و این هنر با تمام زیباییهایش در تخاطب معصومین با حضرت حق،جل و علا تجلی یافته است و هیچکس چون آنها با خدا زیبا حرف نزده است.ادب مخاطبه با خدا را باید از آنها یاد گرفت و شقی کسی است که این گنجینه را دراختیارش داشته باشد و آن را نگشاید.این سخنان چنان سفته شده که معنی غبطه لفظ را می خورد و لفظ قبطه معنی را و احس الشعر آن است که تتعشقه الاذان قبل ان تتعشقه الاذهاب ! طرفه سخن آنکه الفاظ زائتات المعانی باشد.
ذیلاً قطعه هایی از این گنجینه که می توان با آن در خلوت
خانه ها در قنوت در سجده و ... اسرار دل را ه صاحب اسرار عرضه کرد تقدیم است :
1- اَللّهُمَ احمِلنی عَلی عَفوِکَ وَ لا تَحمِلنی عَلی عَدلِکَ یا کَریم.
خدایا مرا به عفو خودت حواله بده نه بر عدالتت ای خدای کریم.
2- اِلهی ظَلَمتُ نَفسی وَ تَجَرَّاتُ بِجَهلی وَ سَکَنتُ اِلی قَدیم اِحسانِکَ لی وَمَنِّکَ عَلَیَّ یارَبَّ .
خدایا بر خود ستم کردم و از سر جهل بر مخالفت با تو جرات پیدا کردم و با یاد آوری نیکی هایی که از قدیم بر من عطا نموده ای آرامش پیدا کردم.
3- اَحیِنی یا ربِّ سَیعداً وَ تَوَفَّنی شَهیداً.
خدایا مرا با سعادت زنده بدار و با شهادت بمیران.
4- اِلهی اَدعُوکَ کَما اَمَرتَ فَاَستَجِب لی کَما وَعَدتَ اِنَّکَ لا تُخلِفُ المیعاد .
خدا یا تو را می خوانم که دعوتم کردی، پس اجابت کن که وعده ام دادی، بدرستیکه خلف وعده تو را نسزد.
5- اَللّهُمَ اَجعَل نَفسی مُطمَئِنَّةً بِقَدَرکَ راضیةً بِقَضاکَ مُولَعَةً بِذِکرِکَ وَ دُعائِک
خدایا، مرا آن چنان قرار بده که از تقدیرات تو آرام و از حکم تو راضی و به یاد و نیایش تو حریص باشم
منبع:مناجات های دکتر سید حسن عاملی
امام جمعه محبوب اردبیل و نماینده مقام معظم رهبری در استان
شهید سلطانعلی ابراهیم پور :
خدایا بارالها
بسوی در گاهت شتافته ودر راهت قدم گذاشته ام تا خودم را به تو برسانم امام این بنده گنهکار با دست خالی برگشته واحساس کرده ام که عاشقت را نپذیرفته ای می دانم که بنده خالصی نبوده ام می دانم که لیاقت نداشته ام اما معبود بپذیر بپذیر این رو سیاه را که دیگر توان وتحمل دوری ندارم
شهید هادی قرآن نویس:
خدایا با!
دلم را متوجه خود کن وبسوی خود هدایت فرما پروردگارا به من شناختی بده تا به تو برسم وعلمی ده که بندگی تو رابکنم وبس ،ودر راه وفای به تو فقط تو در نظرم باشی وبس
لیاقتی عطا کن تا دربند تو باشم واز بندهای بندگانت بگریزم وبسوی تو پرواز کنم.
شهید اکبر بضاعت پور :
از این که بعد از سال ها انتظار ،شبی را که پیوسته در عشق او پرواز می کردم دریافتم ،خدای منان را حمد وثنا می گویم واز پروردگار بی همتا می خواهم که دراین شب که حشمان ملائکه الله ومسلمانان جهان در انتظار آن است برا مت اسلامی مبارک قرار دهد وگناهان این بنده مذنب وذلیل وعصیان گر را بهلطف ورحمت خود عفو نماید واین دل خونین ومحزون را به هدف دیرینه اش که یعنی شهادت فی سبیل الله وپرواز به سوی لقاءالله است برساند.
پروردگارا!
من تورا ستایش می کنم وبا جان ودل تو را می پرستم چون تو شایسته ستایشی وپرستشی
متون قبلی منتشر شده در موضوع لاله های آسمانی
http://kntu.blogsky.com/?PostID=1993
http://kntu.blogsky.com/?PostID=2012
و وبلاگ دارالارشاد : http://darolershad.blogsky.com/
قصری از یاقوت قرمز!!
هنگامى که شهادت امام حسن مجتبى (ع) نزدیک شد و اثرات زهر در بدن شریفش ظاهر گشته بود، برادرش حسین (ع) کنار بستر او آمد و نشست ؛ و سپس اظهار داشت :
چرا چهره ات به رنگ سبز متمایل گشته است ؟
امام حسن علیه السّلام گریست و فرمود:
برادرم ، سخن جدّم درباره من عملى شد، وبعد از آن یکدیگر را در بغل گرفته ؛ و هر دو گریان شدند.
و پس از لحظاتى فرمود:
جدّم مرا خبر داد: موقعى که در شب معراج در یکى از باغ هاى بهشت وارد شدم و بر منازل مؤ منین عبور کردم ، دو قصر و آپارتمان بسیار مجلّل کنار هم ، مرا جلب توجّه کرد که یکى از زبرجد سبز و دیگرى یاقوت قرمز بود.
به جبرئیل گفتم : این دو قصر مربوط به کیست ؟
پاسخ داد: مربوط به حسن و حسین است .
گفتم : چرا یک رنگ نیستند؟
پاسخى نداد و ساکت ماند، گفتم : چرا سخن نمى گوئى ؟
گفت : از تو خجالت دارم و شرمنده ام!
گفتم : تو را به خدا سوگند مى دهم ، مرا از علّت آن خبر دهى ، که چرا داراى دو رنگ مى باشند؟
اظهار داشت : آن قصری که سبز رنگ است مربوط به حسن (ع) خواهد بود، چون که او را مسموم مى کنند و موقع مرگ ، رنگش سبز خواهد شد!
و قصری که قرمز مى باشد مربوط به حسین (ع) است ، چون که او را خواهند کشت و رنگش از خون ، قرمز خواهد شد!!
منبع: کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (ع )
مؤ لف : عبداللّه صالحى
شاپور برزگر گلمغانی
:
منبع
http://darolershad.blogsky.com/
متون گذشته در مورد لاله های آسمانی ایران
لاله های آسمانی
شهید محمد علی آل جعفر:آیا می دانید؟!
۱.آیا می دانید اولین مترجم قرآن که بود؟
سلمان فارسی!
۲.آیا می دانید وسیله ی معراج پیامبر چه بود؟
اسبی به نام براق
۳. آیا می دانید اولین اسمی که خدا برای خود انتخاب کرد چه بود؟
علی عظیم
۴. آیا می دانید چند بهشت داریم و نام آنها چیست؟
بهشت اول دارالسلام که از یاقوت سرخ است.
بهشت دوم دار القرار٫ بهشت سوم دارالخلد٫
بهشت چهارم جنت الهاوی٫ بهشت پنجم جنات عدن٫
بهشت ششم جنات نعیم که از زمرد است٫
بهشت هفتم جنات و
بهشت هشتم فردوس که از نور آفریده شده است!
۵.آیا می دانید میوه های بهشتی کدام ها هستند؟
انار ملس٫ به٫ سیب شامی٫ رطب مشان٫ و انگور رازقی!
۶.آیا می دانید حضرت محمد در معراج خود در مقام قرب از چند حجاب عبور کرد؟
۱۲ حجاب!
حجاب عزت٫ قدرت٫ قوت٫ هیبت٫ جبروت٫ ملکوت٫ رحمت٫ مغفرت٫ مملکت٫ کرامت٫ سعادت و رفعت!
۷.آیا جنیان می خوابند؟
بله! طبق آیه ۲۵۵ سوره بقره همه می خوابند جز خدا!
۸.آیا می دانید محل نزول جنیان کجاست؟
در مسجد الجن که یکی از معروف ترین مساجد مکه است در غرب شهر مکه!
۹.آیا می دانید اولین کسی که وارد بهشت می شود چه کسی است؟
حضرت آسیه و بعد حضرت فاطمه
۱۰.آیا می دانید حضرت آدم در کدام نقطه از زمین فرود آمد؟
بر کوه سراندیب!!
(منبع : مجله نگاه اول)
امام حسین (ع) :
و با گذشت ترین مردم ، کسی است که در جایی که قدرت بر انتقام دارد ، گذشت کند
و در پیوند دوستی آن کسی برتر است که با کسی که ارتباطش را با او قطع کرده است ، ارتباط برقرار کند .
و بدانید که حاجت مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست ، پس مبادا از آنها خسته و ملول شوید که نعمت تبدیل به نقمت و عذاب گردد .
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به همان مردم وا می گذارد.
طرح مساله خواستگاری دختر از پسر
خواستگاری به طور معمولی از سوی مرد یا خانواده او صورت می گیرد، آیات قرآنی هم مساله خواستگاری را به مرد نسبت می دهد ولی این بدان معنا نیست که زنی نتواند از مردی خواستگاری کند. البته درباره خواستگاری دختران نمی توان به این قاطعیت سخن گفت.
برنا در گزارشی با طرح مسأله خواستگاری دختر از پسر نوشت: خواستگاری به طور معمول از سوی مرد یا خانواده او صورت میگیرد و آیات قرآن نیز مسأله خواستگاری را به مرد نسبت میدهد، ولی این بدان معنا نیست که زنی نتواند از مردی خواستگاری کند. البته درباره خواستگاری دختران نمیتوان به این قاطعیت سخن گفت. در آیات قرآنی به این نکته توجه داده شده است که در عقد زناشویی، اصلیترین مرجع تصمیم گیرنده زن و شوهر هستند و این مطلب به رغم محدودیتهایی که برای زنان مطرح بوده، جالب توجه است. آیه 230 سوره بقره نکاح را به زن نسبت میدهد و تحقق آن را به اراده او میداند. از داستان حضرت شعیب(ع) و موسی(ع) در قرآن استفاده میشود که خواستگاری از سوی خانواده دختر (و نه صرفا دختر) نیز صورت میپذیرد.
گزینش و انتخاب همسر در همه جوامع بر پایه آداب و رسوم خاصی انجام میگیرد. همین آداب و رسوم است که ازدواج را به شکلی قانونی و بیرون از دایره غیر شرع قرار میدهد. زناشویی زمانی معنا و مفهومی سالم و درست مییابد که اشخاص هر فرهنگ و جامعه در محدوده آداب و سنتهای فرهنگی خویش چه ساده و چه پیچیده، عمل کنند.
در روایتی آمده است که شخصی از یاران و اصحاب امام صادق (ع) با وی همراه میشود. در میانه راه، شخصی را میبیند و به عللی نسبت زنازادگی به وی میدهد. حضرت امام صادق (ع) از رفتار همراه خویش شگفتزده میشود و از وی میخواهد دلیل خویش را در نسبت ناروایی که به شخص داده، بیان کند. وی میگوید: این شخص بیرون از دایره اهل کتاب و اسلام است؛ بنابراین، بر پایه قوانین الهی و آموزههای آن ازدواجی میان پدر و مادرش انجام نشده است، پس میتوان او را زنازاده دانست. آن حضرت (ع) توضیح میدهد که هر کسی بر پایه قوانین و آداب و رسومی که در جامعه ایشان رواج دارد، ازدواج کند در دایره زناشویی قرار میگیرد و از زنازادگی بیرون میرود.
خواستگاری یعنی؟
این امر با فرهنگ خاصی در اسلام انجام میشود، زیرا زندگی با فرد و تشکیل خانواده و تولید نسل از اموری است که نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت، ولی با این همه برای دسترسی آسان شخص به همسر مطلوب راهکارهایی نیز بیان داشته است تا شخص بتواند همسری خوب برگزیند.
از این رو به شخص این اجازه را داده است تا همسر خویش را بنگرد تا با بصیرت کامل همسر خود را برگزیند. البته این نگاه باید در محدوده مجازی انجام شود که بیرون از چهارچوبها نباشد. برخی گمان کردهاند که آیه 52 سوره احزاب که سخن از اعجاب و شگفتنی زیبایی دختر و زن به میان میآورد، این را مجاز دانسته است که شخص برای ازدواج به فراتر از حالت عادی و مجاز نگاه برود و برای او مجاز باشد که به اندام زن و دختر به گونهای دیگر بنگرد. اینان با توجه به آیه 27 سوره قصص که سخن ازهایتن به میان میآورد، بر این باورند که حضرت (ع) دختران شعیب را دیده و از این رو شناخت کاملی از دختران داشته است.
باید توجه داشت که اعجاب حسن و ایجاد شگفتی در برابر زن، میتواند به شکل عادی و معمولی نیز اتفاق افتد. به این معنا که نیاز نیست تا زن خود را بیحجاب نماید و یا موها و اندامش را به نمایش گذارد تا محل شگفتی قرار گیرد. به سخن دیگر، دیدنی که به طور عادی و معمولی انجام میشود نیز ممکن است شگفتانگیز باشد. با دیدن چهره و اندام این معنا دست دهد و شناختی که مطلوب است پدید آید؛ بنابراین لازم نیست که برای نگاه ازدواج به حکمی فراتر از حکم زنان دیگر عدول شود. البته در زمان انتخاب، میتواند نگاه متعدد باشد و از نگاه واحد و مباح تجاوز کند؛ بنابراین، زن باید خود را به گونهای نشان دهد که شناخت اجمالی به دست آید و نیازی نیست تا فراتر از آن عمل کند.
این را میتوان مقدمه خواستگاری دانست. به این معنا که نیازی نیست که این عمل هنگام خواستگاری انجام شود، زیرا میتواند پیش از خواستگاری به راههایی این دیدار انجام پذیرد، بی آن که دختر از آن آگاه باشد. چنان که در دو آیه پیش گفته هدف از دیدار و دیدن انتخاب همسر نبوده است، ولی پس از آن که دیداری انجام شد، خواستگاری صورت گرفته است.
خواستگاری مقدمه ازدواج است؛ به این معنا که شخص میخواهد رسما علاقهمندی خویش را به وصلت بیان دارد. در این هنگام است که مسأله خطبه به میان میآید. قرآن از خواستگاری به خطبه یاد میکند. در حقیقت خواستگاری و خطبه به معنای پیشنهاد تشکیل خانواده مشترک با دختر و یا زنی است که برگزیده شده است. از نظر اسلام خواستگاری و خطبه، امری مستحب است.
از چه کسانی خواستگاری کنید؟
خواستگاری به طور معمولی از سوی مرد یا خانواده او صورت میگیرد. آیات قرآنی مسأله خواستگاری را به مرد نسبت میدهد ولی این بدان معنا نیست که زنی نتواند از مردی خواستگاری کند. البته درباره خواستگاری دختران نمیتوان به این قاطعیت سخن گفت. هر مردی میتواند از هر دختری خواستگاری کند.
در آیات قرآنی به این نکته توجه داده شده است که در عقد زناشویی، اصلیترین مرجع تصمیم گیرنده زن و شوهر هستند و این مطلب به رغم محدودیتهایی که برای زنان مطرح بوده است، جالب توجه است. آیه 230 سوره بقره، نکاح را به زن نسبت میدهد و تحقق آن را به اراده او میداند. حتی تنکح زوجا غیره و در ادامه آیه، حق بازگشت با عقد جدید پس از طلاق محلل را بر عهده خود زن و شوهر پیشین قرار میدهد، اما درباره خواستگاری از دختران، قرآن بیان میداد که این خواستگاری باید از سوی مرد به ولی دختر عرضه شود و نمیتوان از خود دختر مستقیم خواستگاری کرد، زیرا در آیات قرآنی خواستگاری و ازدواج دختران به ولی واگذار شده است. این مطلب را میتوان از مفهوم مخالف آیات 232 و 234 سوره بقره به دست آورد، زیرا در این آیه به زنان مطلقه اجازه داده شده است تا با هر خواستگاری که به آنان رجوع میشود، ازدواج کنند و دیگر نیازی به موافقت ولی ندارند. از این جا دانسته میشود که غیر زنان مطلقه؛ یعنی دختران نمیتوانند خودسرانه وعده ازدواج دهند و با شخصی ازدواج کنند و ازدواج آنان مشروط به اجازه ولی آنان است.
واگذاری حق بخشش مهر به زن و یا اولیای عقد (پدر و جد پدری و وصی و حاکم و مولا) نوعی ولایت برای آنان اثبات میکند که باید به آن توجه داشت. تأکید بر اولیای عقد، بیانگر آن است که نوعی ولایت از سوی آنان دست کم درباره دختران مطرح است. هرچند که زنان مطلقه و یا زنان شوهردار از ولایت خاصی برخوردار میشوند که نیازی به ولایت نخست نیست که از سوی اولیای عقد صورت میگرفت (بقره آیه 237).
اما خواستگاری از زنان چه زنانی که مطلقه هستند و یا زنانی که شوهر مرده و بیوه هستند، حکم خاصی دارد. از برخی آیات استفاده میشود که خواستگاری از هر زنی تحت هر شرایطی روا نیست. از این رو گفته شده است که آیه 235 سوره بقره که میفرماید: لاجناح علیکم فیما عرضتم به من خطبه النسا؛ قدر مسلم از این آیه جواز خواستگاری با کنایه و غیر مستقیم از زنانی است که در عده وفات هستند، زیرا آیه پیشین آن درباره زنان شوهر مرده است البته گروهی بر این باورند که این حکم شامل هر زنی که در عده طلاق بائن باشد، نیز میشود (الحدایق ج 24 ص91).
اسلام دستور حساب شدهای درباره خواستگاری این گونه زنان داده که همه جوانب در آن مراعات شده است. از طرفی به طور طبیعی زن با فوت شوهر یا جدا شدن از او درباره آینده خویش دغدغه دارد و از سویی باید حریم زوجیت پیشین نیز حفظ شود. بدین سبب از خواستگاری صریح یا ملاقات و وعده پنهانی با آنان نهی شده است. ولکن لاتواعدهن سرا الا ان تقولوا قولا معروفا؛ در این آیه سخن از قول معروف به میان آمده است که همان خواستگاری با رمز و کنایه است (تفسیر تبیان ج 2 ص 267).
البته اگر انسان در دل به ازدواج با این گونه زنان تصمیم داشته باشد، این تصمیم همانند اظهار یا کنایه جایز است (بقره آیه 235).
خواستگاری صریح یا غیر صریح از زن شوهردار یا زنی که در عده طلاق رجعی است و نیز خواستگاری صریح مرد از زنی که او را سه بار طلاق داده یا در عده وفات است، جایز نیست، زیرا با این کار، موجبات فروپاشی خانوادهای تشدید میشود و جامعه از سلامت روانی بیرون رفته و هرکس به خود اجازه میدهد که خانوادهای را از هم بگسلد و نابود سازد.
به هر حال، در این آیات به خوبی روشن شد که چه زنانی را میتوان خواستگاری کرد و چه زنانی را نمیتوان و این که خواستگاری میتواند به دو شکل صریح و یا کنایی انجام گیرد و گاه شکل کنایی را لازم و ضروری میشود و شخص نمیتواند به طور صریح از زنی خواستگاری کند.
ظرفیت نه شنیدن! داشته باشید
چنان که گفته شد خواستگاری معمولا از سوی مرد یا خانواده او انجام میشود و زن به این کار اقدام نمیکند چنان که در آیه 235 سوره بقره خواستگاری به مردان نسبت داده شده است. این بدان معناست که پاسخ رد شنیدن زن از مرد به نوعی شکست عاطفی در زندگی زن است که اثر آن هنگام تشکیل خانواده و اداره آن و نیز در تربیت فرزندان ظاهر میشود. در حالی که خواستگاری از سوی مرد و شنیدن پاسخ رد شکست در زندگی به شمار نمیرود.
بنابراین، اگر در موردی زن و خانواده او با قاطعیت بدانند که از مرد پاسخ رد نخواهد شنید خواستگاری آنها امری معقول و روا خواهد بود. از داستان حضرت شعیب(ع) و موسی(ع) در قرآن استفاده میشود که خواستگاری از طرف خانواده دختر (نه دختر) نیز صورت میپذیرد.
برخی از آیه 13 سوره حجرات که «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» را بیان میکند، بر این باورند که اگر شخص شایستهای توان تأمین نفقه را دارد و از دختری خواستگاری کرد اجابت خواسته او واجب است. نویسنده کتاب کنز العرفان مینویسد که استفاده این مطلب از این آیه مشکل است، مگر با کمک روایت پیامبر (ص) که فرمود: دخترانتان همانند میوه هستند که اگر هنگام رسیدن چیده نشوند فاسد میشود. (کافی ج5 ص237) آن حضرت در جایی دیگر میفرماید: دختران را به ازدواج کسانی درآورید که از نظر ایمانی به آنان اطمینان دارید تا فتنه و فسادی بزرگ در زمین پدید نیاید. غیر از این روایت، میتوان به آیه 32 سوره نور ذکر میفرماید: وانکحوا الایامی منکم، بر این مطلب استدلال کرد، زیرا با اجابت خواستگاری، زمینه ازدواج فراهم میشود.
یک روز هزار سال
دو روز مانده به پایان جهان
تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز
تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی
نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد
جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت
خدا سکوت کرد
آسمان و زمین را به هم ریخت
خدا سکوت کرد
به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید
خدا سکوت کرد
کفر گفت و سجاده دور انداخت
خدا سکوت کرد
دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد
خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم
اما یک روز دیگر هم رفت
تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی
تنها یک روز دیگر باقی است
بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن
لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ؟
با یک روز چه کار می توان کرد ؟
خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است
و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید
و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت
حالا برو و زندگی کن
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید
اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد
قدری ایستاد
بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد
بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم
آن وقت شروع به دویدن کرد
زندگی را به سر و رویش پاشید
زندگی را نوشید و زندگی را بویید
و چنان به وجد آمد
که دید می تواند تا ته دنیا بدود
می تواند بال بزند
می تواند
او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد
اما
اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید
کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید
و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد
و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد
لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد
او در همان یک روز زندگی کرد
اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند
امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود
صدهزار نفر از سراسر ایران امسال برای شرکت در آئینهای ماه محرم به اردبیل سفر میکنند
مراسم تشتگزاری، گروههای تعزیه و نظم خاص هیاتها و دستههای عزاداری از جمله جاذبههایی هستند که هر ساله صدها هزارنفر را در دهه اول ماه محرم برای سفر به اردبیل ترغیب میکنند.
بیوک جامعی ،رئیس هیاتهای عزاداری اردبیل، با تاکید بر اینکه مراسم تشت گزاری از آئینهای ویژه شهر اردبیل است که به شهرهای دیگر نیز گسترش یافته است، میگوید: «این مراسم هر ساله 27 ذی الحجه در مسجد جامع اردبیل با حضور تمامی هیاتهای عزاداری شهر آغاز میشود و پس از آن هر مسجدی به طور جداگانه این مراسم را در طول دهه محرم برگزار می کند.»
مراسم تشتگزاری تداعی کننده تشنگی امام حسین و یارانش در صحرای کربلا است و با ریختن آب در تشت و اجرای یک مراسم نمادین توسط هیاتهای عزاداری برگزار میشود.
نظم خاص و منحصر به فرد دستههای عزاداری اردبیل از دیگر ویژگیهای عزادارای این شهر است.
جامعی میگوید: «در اردبیل شهر به شش محله جداگانه برای عزادارای ایام محرم و صفر تقسیم شده است و عزاداری در هر یک از روزهای دهه اول محرم بر عهده یکی از این محلات است.»
این شش محله تمامی 200 هیات عزاداری اردبیل را پوشش میدهند و شیوه عزاداری در اردبیل به این گونه است که: «در روز اول محرم هیچ دستهای در شهر حرکت نمیکند و همه هیاتها در داخل مساجد و تکایا عزاداری میکنند و سایر روزها بر طبق یک برنامه مشخص بین محلات شش گانه گازاران، سرچشمه، عالیقاپو، پیر عبدالملک، اوچ دکان و طوای تقسیم شده است. دستههای عزاداری بنا به یک سنت قدیمی جمعهها به خیابان نمیآیند و در روزهای نهم و دهم محرم به صورت یکپارچه در خیابانهای شهر عزاداری میکنند.»
به گفته رئیس محلات شش گانه اردبیل هر کدام از دستههای عزاداری در مسیر مخصوص خود حرکت میکنند که تمامی این مسیرها از بازار اصلی شهر میگذرد.
وی اضافه میکند: «نظم و ترتیب عزاداری در اردبیل به گونهای است که ما از الان میدانیم به عنوان مثال در روز سوم محرم، ساعت 10 صبح کدام دسته از کدام خیابان عبور میکند.»
بسیاری از افراد نیز با انگیزه تماشای تعزیه و شبیه خوانیهایی که در ایام محرم این شهر اجرا میشود، به اردبیل سفر میکنند. برخی از اردبیلیهای مقیم شهرهای دیگر نقشهای ثابتی در مراسم تعزیه دارند و هر ساله برای ایفای نقش خود در دهه محرم به اردبیل سفر میکنند.
بیوک جامعی با بیان اینکه 30 گروه تعزیه در اردبیل فعال هستند، میگوید: «در حال حاضر برنامه اصلی تعزیه در ظهر عاشورا اجرا میشود، اما در گذشته تا روز اربعین گروههای مختلف به اجرای تعزیه میپرداختند.»
جامعی با اشاره به اینکه در فصلهای گرم که از نظر آب و هوا مناسب هستند در حدود پانصد هزار نفر در ایام محرم به اردبیل سفر میکنند، میگوید: «بیشتر این مهمانان با نذوراتی که به طور گسترده در شهر ادا میشود، پذیرایی میشوند.»
او در رابطه با نحوه اسکان این مهمانان میگوید: «تعداد زیادی از این مهمانان اردبیلیهای مقیم شهرهای دیگر و کسانی هستند که به واسطه اقوام و دوستان با آئینهای اردبیل در ماه محرم آشنا شدهاند و مشکلی برای اسکان ندارند. بقیه مهمانان نیز در هتلهای شهر اقامت میکنند.»
نظم در مراسم عزاداری حسینی اردبیلیها باید برای خیلی از ایرانی های عزیز دیگه الگو بشه !
خلاصهای از رسومات محرم در اردبیل
در فصل دوم از جلد دوم کتاب معظم "اردبیل در گذرگاه تاریخ" میرسیم به مراسمات
کهن عزاداری و ریشههای احتمالی آنها. [عزاداری اردبیل، بیش از هرچیزی نظم و ترتیب
و قاعده دارد، سعی میشود تشریفاتی باشد، حداکثر احترام به این سیستم که در محل
"دستگاه حسین" (ع) نامیده میشود برقرار است، تا آنجا که برخی از محلات بعد از
ماجراهای پخش شدن فیلمهای قمهزنی از شبکههای تلویزیونی اروپایی، اجازهی
فیلمبرداری از حتی سادهترین تجمعاتشان را نمیدهند، شاید به این دلیل که جلوی هر
نوع بیاحترامی احتمالی را بگیرند.]
اصولاً عزاداری در اردبیل در تمام طول سال برگزار میشود. معمولاً صبحهای جمعه
یا عصر جمعه به هیاتهایی که هر هفته در منزل یکیشان [که معمولاً از کسبهی بازار
یا افرادی از هر محله هستند] جمع میشوند و نوحهخوانی میکنند و سینهزنی. [معمولا
صبح خیلی زود و با عزاداران با صبحانه پذیرایی میشوند.] هر هیاتی پرچمها و علائم
خاصی دارد. [جدیداً از تابلوهای نئوندار برای مشخص کردن محل برگزاری استفاده
میکنند.] این عزاداریها با مناسبتهای روز هم تناسب دارد و بسته به حال و هوای آن
زمان ادعیهها و نوحهها خوانده میشوند. [اصولاً و شاید اردبیل تنها شهری باشد که
در آن "نوحهخوانی" شغل محسوب میشود و فقط بعضی از این نوحهخوانان رضای للهی
اینکار رو میکنند و اکثراً دستمزد دریافت میکنند، بعضیهایشان خیلی کلان، در واقع
مثل فوتبال روز دنیا، نوحهخوانی اینجا هم "حاشیه" دارد]
با فرارسیدن ایام حج و معمولاً بلافاصله بعد از روز قربان، هیاتهای شور بیشتری
مییابند و نزدیکی محرم در پرچمهای سبز سردر دکانها و [شالگردانهایی که نوحهخوانان
به سر و صورت میبندند] و کلاههای سبزی که اولاد پیغمبر بر سر میگذارند کمکم هویدا میشود. در قدیم مراسمی به نام "شاخسهی" Shakh-Seyh
که تبدیل شدهی "شاه حسین" بوده وجود داشته، که این روزها در اردبیل زیاد دیده
نمیشود ولی در اکثر شهرها و روستاهای آذربایجان اجرا میشود.
مهمترین و پایهی نظم و ترتیب عزاداریهای اردبیل تقسیم بندی محلات آن
است، به این ترتیب که: شهر اردبیل، از قدیم به شش محله تقسیم میشد. که سه محله
حیدری بود و سه محله نعمتی. در هر یک از دو طرف یک محله نقش بزرگتر را داشت ویکی
نقش میانه و دیگری نقش کوچکتر. به منزلهی سه برادر ارشد، میانی و کوچک. در قسمت
حیدری محلات عبارت بودند از طوی (تابار) که برادر بزرگتر است، اوچدکان برادر متوسط
و پیرعبدالملک برادر کوچکتر. در قسمت نعمتی گازران (اونچی میدان) برادر بزرگتر است
و سرچشمه برادر متوسط و عالیقاپو برادر کوچکتر. [دیگر مساجد و محلات شهر به عنوان
زیرشاخهی این 6 مسجد و محله طبقهبندی میشوند و هرکدام دستهشان مشخص است هر کدام
از این 6 مسجد را "محله" و هر کدام از زیرشاخههایشان را "خولا" مینامند. که به
ترکی بمعنای شاخهی درخت است.].
طشتگذاری، سنتی کهن است، شاید تمثیلی از رفع تشنگی عزاداران حسین (ع) در مقابل
تشنگی او. سه روز مانده به محرم طشتگذاری شروع میشود. روز اول دو محلهی بزرگتر
یعنی تابار و اونچی میدان طشتگذاری میکنند. و روز دوم و سوم به ترتیب کوچکترها.
طشتهای استفاده شده معمولاً بسیار قدیمی و [بیشتر موقوفه] از جنس مس یا برنج و
بعضیهایشان بسیار بزرگ هستند. طشتها را از چند روز قبل در محلی آماده میکنند و
ریشسفیدان محل طشتها را به دوش میگیرند و علما و سالخوردگان و بزرگان در جلو و
مردم در پشت سر سینهزنان یا زنجیرزنان [هر محلهای ابزار عزاداری خودش را دارد] به
سمت مسجد حرکت میکنند.
ورود طشت به مسجد با احترام بسیار زیادی انجام میشود و دستهی حامل چندباری در
داخل مسجد دور میزنند و نوحهخوانی میکنند و طشتها را در قسمت مخصوصی که در
ساختمان مسجد در نظر گرفته شده، قرار میدهند و پر از آب میکنند. روی طشتها
تختهی تمییزی قرارداده و روی تختهها شمعدانها را میگذاشتند و هنگام غروب کنار
طشت صف کشیده و فاتحه میخوانند. [اصولاً صف کشیدن و رعایت ترتیب بزرگتری و کوچکتری
در همهی عزاها از الزامات شهر اردبیل است]. بعضی از مساجد فاتحهی مخصوصی
داشتهاند و خانوادهی خاصی هم وارث اجرای آن فاتحه بوده. به طوریکه مثلاً فاتحهی
مسجد جامع، بویژه در شب عاشورا، معروف بوده و توسط خانوادهی مرحوم سید احمد و
پدرانش خوانده میشده.
این طشتهای آب در نظر مردم، جلوهی مظلومیت و معصومیت حضرت امام حسین (ع) بوده و
برخی بر این عقیدهاند که این طشتها شفا دهندهاند و گاهی دخل میبندند و دعا
میکنند و شمعی روشن میکنند. از گذشته نیز حکایات زیادی از شفا یافتگان این زمانها
در بین مردم رواج دارد. [متاسفانه این امر گاهی، بخصوص چند سال پیش در مورد مسجد
ائمه (ع) موجب سوءاستفاده افرادی قرار گرفت و صورت خوشی پیدا نکرد، مرحوم
پدرم بعد از اون تجمعات وحشتناک و هجوم مردم از شهرهای مختلف ایران، برای دخل بستن
در آن مسجد، نقل میکرد که مردی شبهنگام در کوچهی کناری مسجد معرکه گرفته بوده و
چراغ کمسوی تیربرقی را نشان مردم میداده میگفته که نور حضرت را میبینید؟!]
طشتگذاری به منزلهی اعلام رسمی سوگواری ماه محرم است. عروسیها و جشنها تعطیل
میشود و تفریحات معمولی کمتر میشود. مغازهها وبخصوص مغازههای داخل بازار سنتی
سیاه پوش میشوند و مساجد و تکایا برای برگزاری مراسم آماده میشوند.
علاوه بر روضهخوانیهای معمول در طول سال، که در منازل و مساجد برگزار
میشود، دههی اول محرم عزاداریهای دیگری هم دارد. این عزاداری خاص، توسط دستههای
زنجیرزنی یا سینهزنی انجام میشود، به این ترتیب که در ده روز اول محرم هر روز
دستهی یکی از محلات ششگانه و شعبههایش به بازار و خیابان میآیند و عزاداری
میکنند. به دلیل اینکه سابقاً اختلافات نعمتی حیدری وجود داشته، برای همین در
دهههای اخیر نظمی به این حضور دادهاند و چون شهر شش محله دارد، روز اول محرم و
نهم محرم و یک روز جمعه، که مابین این ده حتماً واقع میشود، تعطیل است. [البته
الانه آن روز جمعه (و یا یکی از روزهایی که دستهی خاصی ندارد) معمولاً
دستهی دانشجویان دانشگاه و با حضور چهرههای علمی شهر به شهر میآیند و عزاداری
میکنند، چون در بین این دسته اهالی شهرهای مختلفی وجود دارند، نوع مراسمات بسیار
متفاوت میشود، نمیدانم شاید به ابتکار استاد جابر عناصری، چون در این روزها
معمولاً خیلی فعال هستند] این دستهها روزی که قرار است به صورت کامل و با تمام شعب
به بازار بیایند، تشریفات خاصی دارند و سعی تمام در برگزاری وظیفهشان به صورت کامل
را دارند، [اصطلاحاً میگویند امروز "بازارا چیخاجیوگ"] از صبح تدارک حرکت آماده
میشود و وقتی بزرگان محله آماده شدند، اول بیرق بزرگ محله در پیش حرکت میکند، این
بیرقها بعضاً بسیار قدیمی و عمر بیش از چند قرن را دارند و با دقت و وسواس نگهداری
شدهاند، برای مثال بیرق مسجد عالیقاپو را نادر شاه اهدا کرده و هنوز موجود است.
[البته خود مسجد عالیقاپو پارسال در طرح جامع شهری قرار گرفت و خرابش کردند
تا از نو بسازند و امسال به صورت یک چادر بزرگ در مقابل بقعهی شیخصفی قرار
گرفتهاست.] پشت بیرق بزرگان محله و علما با احترام و رعایت ردیف و ترتیب حرکت
میکنند، و بعدش طبالها و دستههای سینهزنها یا دستهی زنجیرزنها.
پیراهنهای سینهزنی و زنجیرزنی مخصوص است و طبل و شیپور-زنان هم لباسهای مخصوصی
دارند، نوحههای زنجیرزنی و نوحهخوانی هم متفاوت است و هر دسته هم نوحهخوان خودش
را دارد. [اصطلاحاً میگویند فلانی "زنجیر دی" یعنی فلانی برای زنجیرزنان نوحه
میخواند] منهای سوز و گدازی که در نوحهها و شاهبیتها نهفته است، ترتیب عجیب و
زیبایی صفوف که گاه به بیش از 300 نفر هم میرسد، تاثیرگذار است. سینهزنان دست چپ
را بر سینه گذاشته و با دست راست ضربات آهنگین و هماهنگی بر سینه وارد
میکنند که تابع حالات نوحه است و فرمول خاصی برای هر نوحه دارد. [این همه آداب که
نمیتوانم خوب شرح دهم، فقط برای نشان دادن ادب و احترامی است که امام حسین (ع)
قائلند.]
وقتی دستهی محله (یکی از ششگانه) حرکت کرد، پشت سرش "خولا"هایش به ترتیب با
همان ترکیب حرکت میکنند و از محلات بزرگ و راستهبازار [همان بازار بزرگ سنتی
اردبیل که مسجد جامع هم در آن واقع است] میگذرند و مردم از این دسته پذیرایی
میکنند و به نوحهخوانش خلعت میدهند و وقتی به محلهی خود بازگشتند مراسم پایان
یافته و فرار نوب محلهی دیگر است. دستهها در شبهای دیگر به مساجد داخل شاخهی
خویش رفته و عزاداری میکنند. که این هم اعمالی مانند استقبال از دستهی مهمان و
ادای احترام و سلام توسط گروه طبل وشیپور و علم هنگام رسیدن به همدیگر و غیره را
دارد.
روزها به همین ترتیب میگذرند و روز نهم (تاسوعا) فرا میرسد. که مراسم خاصی
دارد. این روز را "شام پایلانان" هم میگویند، چون بعدازظهر این روز مردم
اغلب با پای پیاده به چهل و یک مسجد میروند و هر مسجدی محلی را در
ورودی به اینکار اختصاص میدهد و طشتی میگذارند و مردم شمعشان را در کنارش روشن
میکنند، به هر میزانی که نذر دارند. [مرحوم پدرم برای سلامتی هر فرزندش هنگام تولد
یا هنگامی که بیماری داشته و از این دست، شمع نذر کرده بود، که این نذر هم ارثی است
و باید فرزند خودش این نذر را ادامه دهد. فلسفهی این عمل هم بر میگشت به
اینکه در گذشته مساجد با شمع روشن میشدند، و با این نذر مردم مصرف شمع یکسال
آن مسجد را تهیه میکردهاند، البته الان بیشتر لامپ نذر میکنند] این شمعها
معمولاً در کیسهای دستدوز به نام "حیبه" قرار میدادند و از روز قبل شمعها را نفت
میزدند تا روشنشدنش وقت زیادی نبرد و معمولاً به صورت دستههای منظم و با سردادن
اشعار خاصی از این مسجد به آن مسجد حرکت میکردند، [معمولاً هر کسی سعی میکند 41
مسجد مسیر را حفظ کند و آنها رو طوری انتخاب کند که به هم نزدیک باشند و مسیر کوتاه
باشد، ولی حداقل 2 تا 4 ساعت زمان لازم است تا کسی این شمعها را به مقصد برساند.
اغلب نذر میکنند با پای پیاده اینکار رو انجام بدهند، منظورم بدون کفش و جوراب
است] غروب تاسوعا که میشود حزن از در و دیوار شهر میبارد و اهالی مسجد بر سر
شمعها و طشتهایش گرد هم میآیند و نوحهها و دعاهای مخصوصی را میخوانند. [برخی از
این دعا ها در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ، و برخی از آثار استاد عناصری آورده شده
است].
هنگامی که در یک روستا باران می بارید، هواشناسی پیش بینی کرده بود که اهالی این روستا شاهد وقوع سیل شدیدی خواهند بود.
مردم روستا را تخلیه کرده و به منطقه امن پناه بردند به جز مردی که می گفت : «من به خدا ایمان دارم. اون خودش نجاتم میده» . سطح آب یواش یواش بالاتر آمد. یک اتومبیل جیپ به در خانه مرد رفت تا او را نجات دهد . اما مرد کمک آنها را رد کرد و گفت : « من به خدا ایمان دارم. اون خودش نجاتم میده».
سطح آب بالاتر آمد مرد به طبقه دوم منزل خود رفت . قایقی از راه رسید تا او را نجات دهد . این بار نیز مرد از فرار سر باز زد و در جواب گفت « من به خدا ایمان دارم. اون خودش نجاتم میده» .
آب بالاتر و بالاتر آمد و مرد ناچار شد به پشت بام خانه اش پناه ببرد . هلی کوپتر امداد آمد تا نجاتش بدهد ، اما او گفت : « من به خدا ایمان دارم. اون خودش نجاتم میده» . سرانجام مرد غرق شد .
وقتی رودرروی خداوند قرار گرفت با عصبانیت هر چه تمامتر گفت : «من به تو کاملا ایمان داشتم . چرا دعاهای منو نشنیده گرفتی و کاری کردی که غرق بشم؟»
خداوند جواب داد : « فکر می کنی چه کسی جیپ ، قایق و هلی کوپتر امداد را فرستاد؟
نطرات شما گرمی بخش صفحه کلید ماست!! فراموش نشه!
صورت:
وقتی که در مورد مخلصین صحبت کردید، من عمیقاً تحت تاثیر واقع شدم، زیرا این احساسی است که من برای شما دارم: اخلاص. اگر بهای رسیدن به اشراق دور بودن از حضور شما باشد، من با خوشحالی آن را رها می کنم و به همین سرور و مرکزیت داشتن، که همین حالا از نگاه کردن به چشمان شما به دست می آورم، راضی هستم.
بارها در طول سخنرانی های شما این اتفاق برایم رخ می دهد: با نگاه کردن به شما، ناگهان زمان و حرکت بازمی ایستند. و همراه با این پدیده، من شدت جریانی از انرژی ملموس عشق را احساس می کنم که با چنان شدتی وارد بدنم می شود که چند بار واقعاً مرا به سمت عقب هل داده است.
من عاشق شما هستم و امیدوارم که هرگز تا زنده هستید مجبور نباشم شما را ترک کنم.
پاسخ:
این ها لحظه های اخلاصdevotion ، عشق، لحظه های اشراقenlightenment هستند __ فقط لمحاتی...
گویی که از دوردست ها قله ی کوه را در روشنایی می بینی. باوجودی که هنوز خیلی دور هستی، این همان قله ای است که تو روزی باید به آن وارد شوی.
تو نیازی نداری از من دور بشوی، بنابراین مسئله ی تضاد بین بامن بودن و جستن اشراق وجود ندارد.
تو برای اشراق با من هستی، وگرنه منظوری از بامن بودن وجود ندارد. تنها هدف تو، داشتن اندک احساسی از آن تجربه ی بزرگ است، زیرا بدون این احساس جزیی، واژه ی اشراق برایت خالی باقی می ماند.
این لحظات کوتاه واژه ی اشراق را برایت پر خواهند کرد، با یک یقین، با یک تضمین که این تنها یک واژه نیست، بلکه واقعیتی است که باید آن را دریافت، که فقط با بودن در حضور مردی که آن را یافته، می توانی توسط آن واقعیت لمس شوی. زمان می تواند بایستد، و برای یک لحظه به سطحی دیگری از هستی منتقل می شوی، جایی که هم به نوعی وجود داری و هم دیگر وجود نداری __ و هردو در عین حال درست هستند.
اشراق امری فلسفی نیست، بسیار وجودینexistential است. چیزی است که باید زندگی شود، چیزی برای بودن است، چیزی تجربی است، چیزی است برای سهیم شدن است. چیزی تقریباً ملموس است.
با نگاه کردن به چشمان من، تو به سکوت خودت نگاه می کنی.
چشمان تو نیز همان سکوت را دارند __ تو هرگز به آن اجازه نداده ای که اتفاق بیفتد.
بودن در اخلاص ژرف، در ابتدا بسیار مایه ی تعجب است، زیرا برای مردم حتی احساس عشق داشتن نیز دشوار است،
و اخلاص والاترین شکل عشق است... درست رایحه ی عصاره ی عشق است. اگر عشق آن گل باشد، آنوقت اخلاص فقط عطر آن گل است. نمی توانی آن را به دست بگیری. می توانی احساسش کنی، می توانی آن را ببویی، می توانی توسط آن احاطه شوی، می توانی در آن غرقه شوی، ولی نمی توانی آن را در دست بگیری. چیزی مادی نیست.
اگر این لحظه ها برایت رخ می دهند، تو در راه درستی هستی. جایی برای رفتن نیست، نیازی به رفتن نداری.
تو مکان شروع زیارت را یافته ای __ زیارت تازه آغاز گشته است. باید از این، احساس برکت یافتن کنی.
وگرنه، مردم به سادگی در واژه ها، در نظریات، فلسفه ها، الهیات مختلف، مذاهب و انواع ژریمناستیک های ذهنی سرگردان هستند و هیچکس به خودش زحمت درک این نکته را نمی دهد که واقعیت غایی فراسوی ذهن است.
می توانی زندگانی های بسیاری را به جست وجوهای ذهنی ادامه بدهی و هرگز چیزی جز واژگان توخالی نخواهی یافت. ذهن کویری است که در آن هیچ چیز نمی روید.
ولی اگر بتوانی فقط قدری بالاتر از ذهن حرکت کنی، تمامی آسمان برایت گشوده می شود... قدری شهامت، و می توانی پربگشایی.
بودن با مرشد فقط به این معنی است که ببینی کسی بال هایش را گشوده است و در آسمان پرواز می کند.
و او تو را یادآوری می کند __ نه با سخنانش__ بلکه با خود وجودش __ که همین برای تو نیز ممکن است، که تو نیز بال داری، ولی آن را ازیاد برده ای. نیازی نیست که چیزی را به دست بیاوری، فقط باید چیزی را به یاد بیاوری.
و این لحظه ها، رفته رفته ، تو را وادار به یادآوری می کنند.
آن یادآوری، رهایی از تمامی زنجیرهاست، آزادشدن از تمامی باورها، رهایی از انواع حماقت ها، خرافات.
و نه تنها "آزادی از" freedom from.... این را به یاد بسپار : آزادی از خرافات خوب است، ولی کافی نیست.
آزادی از باورها خوب است، ولی کافی نیست. آزادی برای for حقیقت....... آزادی از باورها و آزادی برای حقیقت..... رهایی از خرافات و رهایی برای واقعیت. وقتی که آزادی با دو بال فرارسد __ از و برای __ تو به وطن بازمی گردی.
غدیر؛ راز تکامل انسان
|
خداوند آخرین پیامبرخود محمّد مصطفی(ص) را با معجزه قرآن به سان کاملترین کتاب حاوی کلام خویش مبعوث فرمود تا انسان گرفتار در موهومات کتب تحریف تحریف شده انجیل و تورات را که معبودش را در حصار تثلیث و صلیب می جست، هدایت کرده و در مسیر یگانه پرستی ذات اقدس حضرتش قرار دهد. "جاء الحق وزهق الباطل"، محمّد(ص) آمد و دنیای جاهلیت باطل را در گرمای تشعشعات نورانی خود محو کرد و رسالت جهانی خود را تا ابد، فصل الخطاب هدایت بشر قرار داد تا اسلام کامل ترین و جامع ترین راه سعادت آنها باشد. در دوران بعثت، تفسیر و تبیین آیات الهی، توسط وجود نازنین پیامبر اسلام(ص) انجام می شد و مسلمین زیرچتر عالمانه و فرزانه رسول اکرم(ص) به تعبد و تدبر و عمل به احکام شریعت می پرداختند و در مکتب ایشان بود که ابوذرها و سلمان ها، عارف به مقام توحید و یگانه پرستی شده و راه تکامل را پیمودند. اما سنت الهی آزمایش مداوم انسان هاست تا حقیقت باطنی آنها آشکار شود. لذا خداوند می فرماید: "أحسب الناس أن یترکو أن یقولو آمنا وهم لایفتنون"، آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (1) روز آزمون الهی امت پیامبر(ص) نیز فرا رسید؛ پس از آنکه رسول خدا(ص) آخرین حجّ خود را به همراه بیش از 120 هزار نفربه انجام رساندند، در راه بازگشت به مدینه، چون به محل "غدیرخم" (محلی در نزدیکی جحفه بین مکّه و مدینه) رسیدند، از طرف خداوند سبحان وحی رسید: "یاایهّاالرّسول بلّغ بما انزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته، والله یعصمک من الناس، إنّ الله لایهدی القوم الکافرین"، ای پیامبر آنچه را که از طرف پروردگارت برتو نازل شده، برسان و اگر چنین نکنی پیام او را ابلاغ نکرده ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند، همانا خداوند گروه کافران را هدایت نخواهد کرد.(2) در این آیه خداوند به پیامبرخود تأکید می فرماید که آن پیام را برساند که اگر نرساند، گویا اصل رسالت را به انجام نرسانده است و اهمیّت این پیام با اساس رسالت ایشان برابری می کند. نکات مهم اینست که این آیه در سوره مائده و آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است که در آن زمان حضرت از قدرت و شوکت بسیاری در جامعه برخوردار بوده اند و هیچ بیم و ترسی از مشرکان، یهود و نصاری نداشته اند؛ از طرفی ایشان تمام مبانی و احکام اسلام را از توحید و معاد گرفته تا احکام قصاص و دیات بیان کرده بودند. پس این چه پیام مهمّی بود که در آن سال آخر عمر پیامبر(ص) هنوز به مردم ابلاغ نشده بود و این آیه به ابلاغ آن دستور مؤکد می دهد؟ و اینکه چرا پیامبر(ص) از ابلاغ آن به مردم بیم داشته اند؟ رسول خدا(ص) در اجتماع عظیم مردم در محلّ "غدیر"، پس از حمد و ستایش خداوند و ذکر عظمت و شکوه ذات اقدس الهی، شأن نزول آیه را اینگونه بیان فرمودند: "جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و سلام پروردگارم را رساند و مرا مأمور کرد که در این اجتماع بپاخیزم و بر هر سفیدی و سیاهی اعلام کنم که "علی ابن ابیطالب(ع)" برادرمن و وصّی من و جانشین من بر امتم و امام بعد ازمن است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست، و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است"(3) و بدین ترتیب سنّت الهی در آزمایش امّت آخرین پیامبرش آغاز گردید: "ولقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین"، ما کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمودیم (واینها را نیز امتحان می کنیم)، باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند، تحقق یابد.(4) آری؛ باید صداقت گفتار کسانی که با زبان به خدا و پیامبرش ایمان آوردند در عمل نیز عیان شود، که ایمان قلبی عمل به دستورات خدا و رسولش در هر شرایطی است. نبی اکرم(ص) در قسمتی از خطبه بلند غدیر فرمودند: "ای مردم! قرآن را تدّبر نمائید و آیات آن را بفهمید و در محکمات آن نظر کنید و به دنبال متشابه آن نروید. به خدا قسم، باطن آن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر این شخصی که دست او را می گیرم و او را به سوی خود بالا می برم و بازوی او را می گیرم و بادستم او را بلند می کنم و به شما می فهمانم که هرکس من صاحب اختیار اویم این علی(ع) صاحب اختیار اوست و او علی ابن ابیطالب(ع) برادر و جانشین من است، و ولایت او از جانب خداوند عزّوجلّ است که برمن نازل کرده است؛ ای مردم! علی(ع) و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هریک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگرجدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین های خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند"(5) و مگر نه اینست که در زیارات جامعه می گوئیم: "السلام علیکم یا تراجمة وحی الله و خزّان علم الله و مهبط الوحی و..."؛ در واقع وجود مقدس مولی الموحدین علی(ع) و فرزندان معصوم ایشان که ولایتشان از طرف خدا و رسول(ص) او در روز "غدیر" برما حتم گردیده است، تنها مراجع ترجمان کلام الهی یعنی قرآن و معادن علم خدا و محل هبوط وحی الهی هستند. آنها هستند که چراغ هدایت انسانها، مصابیح الدجی و نشانه روشن حرکت انسان در مسیر سیر الی الله-جلّ جلاله- هستند. بنابراین، پذیرش یاعدم قبول ولایت علی(ع) و اولاد معصوم ایشان، میزان صداقت و سربلندی یا بالعکس ذلت در آزمایش بزرگ الهی است. در پایان آیه ای که در روز "غدیر" بر پیامبر(ص) نازل شد، خداوند فرموده که گروه کافران را هدایت نخواهد کرد؛ و این چنین نیز شد. لذا با وجود ابلاغ صریح و متقن و روشن پیام الهی توسط پیامبر(ص) در خصوص ولایت علی(ع)، پس از رحلت ایشان در حالیکه هنوز پیکر مطهرشان برزمین بود، آنها که به دل کافر به خدا ورسولش بودند، داستان خیمه شب بازی سقیفه و جریان جانسوز کوچه بنی هاشم را رقم زدند. درِخانه جانشین پیامبر(ص) را آتش زده و با دستان بسته او را به مسجد کشاندند. در واقع آنها و پیروانشان تا ابد در آزمون الهی مردود شده و بنیانگذار بدعت و برافروزنده آتش انحرافی شدند که بارقه های جهالت و ضلالت آن برای همیشه گدازنده دلهای کافر و بی ایمان است چرا که ایمان واقعی بدون ولایت امکانپذیر نخواهد بود. اما غدیر؛ غدیرروز کامل شدن دین اسلام است: "الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا"، امروز دین شما را به حدّ کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است، برایتان برگزیدم.(6) و غدیر روز بیعت با خداست: "إن الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله"، درحقیقت کسانی که با تو بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند.(7) غدیر روز ولایت انسان کامل مولی الموحدین علی علیه السلام و میزان حق و باطل در مسیرحرکت بندگان به سمت توحید است که به واقع بدون ولایت وصال حضرت حق میسر نبوده و راه رسیدن به حضرتش بدون چراغ هدایت و ولایت روشن نخواهد بود. آنچنانکه تمام عرفای بالله و واصلین به توحید در طول تاریخ، همگی از شیعیان امیرالمومنین علی(ع) هستند. ولایت مندّک در توحید است و "غدیر" راز تکامل انسانها است. |
***عیدتون مبارک***
*هر آنکه من مولای او هستم , علی مولای اوست*
غدیر
واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب...
رسول خدا(ص) فرمود: روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایتشوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.
کریسمس مبارک !
اما او به بچه اشاره کرد. آنها گفتند : چطور ما میتوانیم با بچهای که در گهواره است صحبت کنیم؟ او گفت : من بنده خدا هستم. او به من کتاب فرستاد و مرا پیامبر قرار داد. ۳۱-۲۹ سوره مبارکه مریم
و همانا آنان که درباره ی او عقاید مختلف اظهار داشتند ، از روی شک و تردید سخنی گفتند و عالم به آن نبودند ، جز آنکه از پی گمان خود میرفتند و به طور یقین مسیح را نکشتند بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و پیوسته خدا مقتدر و کارش همه از روی حکمت است ، هیچکس از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگ به او ( عیسی ) ایمان خواهد آورد و روز قیامت او بر نیک و بد آنان گواه خواهد بود . ۱۵۹-۱۵۷سوره مبارکه النساء
میلاد عیسی مسیح(ع) را به همه ی همکلاسی های خواجه نصیری
به خصوص عزیزان مسیحی تبریک می گویم !
به امید گسترش افکارش و ظهور دوباره اش !
دکتر دینانی:
این استاد با سابقه فلسفه اسلامی در دانشگاه تهران به ویژگی گفتگوهای خواجه نصیر اشاره کرد و گفت: نصیرالدین با هر کس مطابق شان او وارد گفتگو می شود و راز موفقیت او در تاریخ فلسفه اسلامی نیز همین است که توانسته با هر کس به زبان خود او سخن بگوید.
دکتر دینانی در ادامه به اهمیت کارهای سیاسی نصیرالدین تأکید کرد و گفت: البته من به بعد علمی و سیاسی او خیلی نپرداخته ام، اما زندگی سیاسی او بسیار عزیز است و او کسی است که توانسته تشیع را از خطر قطعی نجات دهد.
وی با اشاره به ماجرای فکر فلسفه اسلامی گفت: در زمینه آثار کلامی نصیر الدین نیز باید توجه کرد که فلسفه اسلامی در تمدن ما ماجرای غمانگیز و خواندنی دارد. ضربهای که غزالی با کتاب "تهافت" به فلسفه اسلامی وارد کرده است مهلک و کشنده است و برای همیشه تفکر فلسفی را در سرزمینهای اسلامی خشکانده است و تنها در ایران است که به دلیل ویژگی های خاص فلسفه زنده است.
دکتر دینانی تأکید کرد: بنیان همه ادیان قشری بر اشعریت است و اشعریت هم ریشههای عمیقی دارد و حتی امروز در غرب اشعریت بیداد می کند و خواجه می داند که اشعریت چه بلایی بر سر تفکر می آورد و از این رو با اشاعره وارد گفتگو می شود و با بزرگترین آنها یعنی فخر رازی وارد گفتگو می شود.
وی گفت: خواجه اندیشه های ایشان را حلاجی کرده است و با کسانی چون شهرستانی نیز که سخنانی سطحی در کتاب "مصارعه الفلاسفه" گفته، وارد جدال شده است و کشتی گرفتن او با شهرستانی بسیار جالب و زیباست. او همچنین در کتاب "تجرید الاعتقاد" نشان میدهد که اعتقاد باید تجرید شود و تحریر شود و مثل تیغ اکام خواسته نشان دهد که اندیشه باید فارغ از حشو و زواید ارائه شود.
دکتر دینانی در پایان گفت: خواجه کتاب کلامی نوشته است و می دانسته که در عالم اسلام بدون ورود به کلام نمی توان به فلسفه پرداخت و از این رو کتاب کلامی او فلسفی است. همچنین او با همه فلاسفه زمانه خود وارد گفتگو شده است که به تازگی در کتاب اجوبه المسائل آمده است و من در کتاب خود کوشیده ام که این گفتگوها را ترجمه و تحلیل کنم.
*صدای پای عید می آید*
عید قربان, جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه دوستداران آن حضرت مبارک باد.
منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مى کند تا سبکبال شود.
صدای پای عید می آید. عید قربان عید پاک ترین عیدها است عید سر سپردگی و بندگی است. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و است.
و اکنون در منایی، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیتت، شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ املاکت؟ ... ؟
این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را – هر چه هست و هر که هست – باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم " نشانیها " یش را به تو بدهم:
آنچه تو را، در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در "رفتن"، به "ماندن" می خواند، آنچه تو را، در راه "مسئولیت" به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا " پیام" را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه ترا به "فرار" می خواند آنچه ترا به توجیه و تاویل های مصلحت جویانه می کشاند، و عشق به او، کور و کرت می کند ابراهیمی و "ضعف اسماعیلی" ات، ترا بازیچه ابلیس می سازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای بدست آوردنش، از بلندی فرود می آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل توست، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع، و حتی، یک " نقطه ضعف"!
روز عرفه، روز شناخت است. عرفه روزی است که خدای سبحان بندگان خود را به عبادت و اطاعت خویش فرا می خواند و خوان کرم و احسان و لطف خود را برای آنان می گسترد و درهای مغفرت و بخشش و رحمتش را بر روی آنان می گشاید.
دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند. اشک و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه.
در این روز حجاج بیت ا... الحرام با وقوف در صحرای عرفات با خدای خویش به مناجات می پردازند و دعای عرفه امام حسین(ع) را قرائت می کنند.
مسلمانان نیز در گوشه گوشه این کره خاکی در این روز همه با هم نجوا کردند:
"خدای من، من به گناهانم اعتراف می کنم، آنها را ببخش، منم که بد کردم، منم که خطا کردم، منم که تصمیم به گناه گرفتم، منم که نادانی کردم."
مسلمانان با شرکت در آیین پرفیض و ملکوتی دعای عرفه، با ریختن اشک عشق، از معبود خود طلب عفو کرده و برای گناهان گذشته خود از ذات اقدس الهی طلب مغفرت کردند.
التماس دعا
گندم هایی که رو به قبله می ایستند.
مرجع : خبرگزاری میراث فرهنگی
آفتاب :در سالهایی که بارندگی خوبی صورت بگیرد ، گندمزار ها پربار تر خواهند شد و در اثر وزش باد و طوفان در فصل درو ، دسته های گندم ها به هم می پیچند . گاهی به طور اتفاقی یک دسته از گندم ها به سمت قبله می ایستد . این اتفاق برای مردم خانیک یک نشانه است .
مردم خانیک ،روستایی که در دره ای از دره های کوه سیاه ( از کوه های مرکزی خراسان )قرار گرفته بر این اعتقادند ؛ اگر این اتفاق بیفتد ، به این معنی ست که زمینشان نظر کرده شده است . خضر آمده و زمینشان را بارور کرده است . در نتیجه معتقدند در این شرایط حتما باید قربانی بدهند .
بعد از این که زمین را درو کردند آن دسته یا به اصطلاح محلی ، آن قبضه را روی زمین باقی می گذارند . سپس طی مراسمی با شکوه و نمادین ، گوسفند یا گوساله ای را که برای قربانی کردن در نظر گرفته اند ، گرداگرد این قبضه مقدس می چرخانند . این مراسم نوعی جشن و پایکوبی شادمانه و جذاب است .
در واقع مردم به نوعی با اجرای حرکات موزون و رقص و پایکوبی ، شادی خود را از توجه پروردگار به زمین و محصولشان ابراز می دارند. معمولا همراه با این مراسم شعر های طنز گونه ای هم خوانده می شود که از ادبیات مردم روستا برخاسته است .
پس از قربانی کردن گوسفند ، قبضه را هم می برند و با خون قربانی در می آمیزند . و خوشه های خون آلود آن را میان کسانی که در مراسم حضور داشته اند ، قسمت می کنند . مردم این خوشه ها را برای شگون ، به سردر سیلو های گندم خود می آویزند تا به محصولشان برکت ببخشد .
این مراسم که معمولا در فصل برداشت محصول یعنی اوایل پاییز برگزار می شود ، از رسوم زنده و کهنسال مردم این روستای تاریخی ست که خود آبستن نمادهای فرهنگی فراوانی است .
سالروز شهادت امام محمد باقر را به دانشجویان خواجه نصیر تسلیت عرض می کنم!
در گفتار راستگو ترین و در دیدار گشاده رو ترین و در بذل جان در راه خدا بخشنده ترین و در اخلاق متواضع ترین مردمان بود.
از خوف خدا بسیار میگریست و هنگام مشکلات اهل بیت را جمع میکرد و با هم به ذکر و استغفار میپرداختند. قسمت عمده درآمد خود را در راه خدا انفاق می فرمود و خود مانند غلامانش در مزرعه کار میکرد. در زهد و فضل و تقوی و آشنایی با رموز قرآن و سنت و تفسیر و احکام شرع سرآمد همگان بود … علی بن عیسی اربلی در کتاب کشف الغمه و انب طلحه در مطالب السوول و سبط ابن جوزی در تذکره الائمه و سایر محدثین اهل سنت از عبد الله بن عطاء مکی روایت کرده اند که گفته است: علماء را نزد هیچکس حقیر تر از آن ندیدم که در محضر ابو جعفر محمد بن علی دیدم …
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آنگاه به خانه شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را برنشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتى طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت. دیرى بر نیامد که شامى شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهى مى دهم که تو حجت خدا بر مردمانى.»
درس هایی از ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) برای خانوادهها
نویسنده : سید عبدالله حسینی دشتی
منبع : کتاب شفیعه ی محشر یا مظلومه ی پیامبر (ص)
از ماجرای ازدواج حضرت علیعلیهالسلام و حضرت فاطمهعلیهماالسلام نکات بسیار جالبی را میآموزیم که اگر خواهان سعادتیم و پیروی راستین اسلام، بایستی تا مرز توان تلاش کنیم تا مراحل اول ازدواج بر مبنای صحیحی صورت گیرد، و دوم آنکه ساده زیستی در تمام شوون زندگی جامعه و بخصوص ازدواج راه یابد، و گرنه قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر نشأت گرفته از فرهنگ غیر اسلامی و یا ساخته و پرداخته ی ذهنهای کوتاه مادی و اشرافی است چون غل و زنجیر بر دست و پای جوانان و والدین آنها میافتد و هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگینتر میشود، تا جایی که امکان هر نوع حرکت صحیحی را میگیرد و حیات جامعه را به سوی نابودی میکشاند، و بر فساد و نابسامانیهای روانی و مشکلات اخلاقی میافزاید.
درسهائی که از ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا علیهماالسلام میگیریم از این قرار است:
یکی از اصول اساسی و رازهای موفقیت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زیرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از یکدیگر امکانپذیر است.
برخی تصور میکنند کفویت تنها به شرائط ظاهری از قبیل مسائل نژادی و یا وضعیت مادی و رفاهی بستگی دارد. در صورتی که چنین نیست، بلکه همتایی و هم سوئی آرمانها، خواستها و تمایلات روحی و روانی افراد، میزان آگاهیهای علمی و دینی و میزان تعهد عملی به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی است.
اگر مسئله همتایی نبود، بدون تردید دختران زیبایی در مدینه بودند که از ازدواج با حضرت علی علیهالسلام خرسند میشدند. اما او حتی از آنان خواستگاری هم نکرد و برای حضرت فاطمه علیهماالسلام نیز خواستگاران فراوانی بودند امّا حضرت فاطمه علیهماالسلام و پیامبرصلیالله علیه وآله به این وصلتها راضی نشدند تنها حضرت فاطمه علیهماالسلام و روح والای او بود که زیباییها و شکوه معنوی حضرت علیعلیهالسلام را درک میکرد . در این مورد پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله فرمودند: اگر خدا علی را نمیآفرید برای فاطمه کفو و همتایی وجود نداشت. (1)
خواستگاری بدون هیچ تشریفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علیعلیهالسلام شخصاً به خواستگاری حضرت فاطمه علیهماالسلام از پیامبر صلیالله علیه وآله اقدام نمود.
پیامبر گرامی صلیالله علیه وآله بدون رضایت دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام به خواستگار پاسخ مثبت نداد.
در تهیه جهیزیه به ضروریترین و ابتدائیترین وسائل زندگی در آن عصر بسنده شد، از سیرت پیامبر اسلام صلیالله علیه وآله میآموزیم که بایستی در الگوی مصرف تجدید نظر کنیم و در زندگی فناپذیر و زودگذر دنیا به حداقل ممکن قناعت ورزیم تا از گذرگاه پرهیاهوی زندگی سبکبار بگذریم و تن به بردگی این و آن ندهیم.
مگر حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلیالله علیه وآله رهبر بینظیر مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بنیهاشم یعنی اصیلترین و شریفترین تیرههای عرب به حساب نمیآمد؟ مگر مادرش حضرت خدیجه علیهماالسلام ثروتمندترین زن عرب در عصر خویش نبود؟ مگر از همه جهات علمی فردی آگاهتر و اندیشمندتر از همگان نبود؟ مگر پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه وآله نمیتوانست جهیزیه زیادی را همراه دخترش کند؟
پاسخ همه این سوالات «مثبت» است اما منش و روش پیامبر عظیم الشأن اسلام صلیالله علیه وآله و خاندانش بر ساده زیستی استوار است . (2)
متأسفانه در برخی خانوادهها به خصوص قشر مرفه جامعه جهیزیه دخترانشان نمایشگاه بینالمللی کاملی است از لوازم خانگی داخلی و خارجی که برقش چشمهای ظاهربین را خیره میکند.
اکنون ببینیم علی بن ابیطالب علیهالسلام شهسوار اسلام و محبوبترین مردان و نزدیکترین آنان در نزد خدا و رسول خدا چه داشت و چه تهیه کرد:
ابن شهر آشوب در مناقب نقل میکند: که حضرت علیعلیهالسلام نیز اتاق خود را برای عروسی آماده کرد. بدین ترتیب که:
ابتدا مقداری ماسه کف اطاق پهن کرد و چوبی هم تهیه نمود به دو طرف اتاق وصل کرد تا لباسهای خود را روی آن بیندازد، و یک پوست گوسفند هم کف اتاق انداخت، و یک بالش نیز که داخلش را از لیف خرما پر کرده بودند در آنجا نهاد. (3) همین .
مروری بر زندگی نامه
فقیه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
حضرت آیت الله حاج سیّد علی محمّد دستغیب (مدّ ظلّه العالی)
حضرت آیتالله حاج سیّد علیمحمّد دستغیب فرزند مرحوم سیّد علیاکبر به روز بیست و سوّم اسفندماه 1313 ه.ش در شهر شیراز در میان خاندان علم و اجتهاد متولد شدند.
جدّ ایشان مرحوم آیتالله سیّد علیمحمّد دستغیب فرزند آیتالله سیّد میر هدایتالله دستغیب جدّ بزرگ خاندان دستغیب میباشد که بدین ترتیب نسب شریف ایشان تقریباً با سی واسطه به حضرت علیّ بن الحسین زین العابدین(علیه السلام) میرسد.
مرحوم آیتالله سیّدعلیمحمّد ـ که به نقل بزرگان خاندان اجتهاد مطلق داشتهاندـ در نجف اشرف تحصیل مینموده و همانجا از دنیا رفتهاند.
مرحوم سیّد علیاکبر به سال 1343 ه.ش در سن 70 سالگی به رحمت ایزدی پیوست، و در کنار بقعه مبارکه حضرت محمّد بن موسی الکاظم(علیه السلام) به خاک سپرده شد.
مادرِ ایشان خواهر شهید راه محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب و فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی دستغیب فرزند آیت الله سید میرهدایت الله دستغیب می باشد.
شروع دروس حوزوی
از سنین نوجوانی به مسجد جامع عتیق که بدست توانای شهید محراب آیتالله دستغیب(ره) بازسازی و احیاء گردید رفت و آمد داشتند و از منابر و مواعظ و انفاس قدسیه ایشان بهره میگرفتند و رفته رفته با پرورش یافتن در چنین خانوادهای و ارتباط مستمر با حضرت آیتالله شهید دستغیب(ره) به دروس علمیه شائق گردیدند، چنانکه در خلال تحصیلات دبیرستان تا اخذ دیپلم، ادبیات عرب (جامع المقدمات، سیوطی، مغنی و مطول) و معالم و شرایع را نزد اساتید بنام شیراز در مدرسه علمیه قوام (امام خمینی(ره)) تحصیل نمودند.
از اوائل درس لمعه با فقیه عالم و عارف کامل حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ حسنعلی نجابت(ره) آشنا شدند.
در مورد این آشنایی چنین میفرمایند:
«بارها ایشان را با حضرت آیتالله شهید دستغیب(ره) مشاهده میکردم امّا متوجه نبودم تا بالاخره در سن 20 سالگی سنه 1333 با ایشان آشنا و به درسشان راه یافتم که از آن به بعد تغییر جدیدی در زندگی معنوی حقیر ایجاد شد. لمعه و رسائل را در نزد ایشان میخواندم، امّا نه تنها به خوبی درک میکردم که خداوند از برکت ایشان فهم جدیدی عنایت میکرد که مطالب لمعه و رسائل را در سطح بالائی میفهمیدم».
لمعتین و مقدار زیادی از رسائل را در محضر چنین استادی گذرانده و با اجازه ایشان باقیمانده رسائل و همچنین مکاسب را خدمت مرحوم آیتالله حاج شیخ علیاکبر ارسنجانی که به علم و تقوی مشهور بود گذراندند.
شروع درس خارج را چنین بیان میفرمایند:
«استاد عازم مکّه بودند، دستور دادند که روایات راجع به حجّ را از ابتداء برای ایشان بخوانم و پس از خواندن هر باب و توضیح و بیان روایات، نظر شریفِ خود را بیان میکردند و بدین ترتیب یک دوره احکام حجّ را فرمودند».
آشنایی با عارف بالله و فانی فی الله
حضرت آیتالله العظمی انصاری همدانی(رضوان الله علیه)
در خصوص آشنایی با آن حضرت چنین میفرمایند:
«نحوه آشنایی دوستان با آقای انصاری از برکت مرحوم آقای نجابت(ره) بود و ایشان واسطه در آشنایی بودند و در یک سفر که با جمعی از دوستان به همدان میرفتند، بنده را نیز همراه کردند و به محضر ایشان نائل شدیم. یک عظمت عجیبی از مرحوم آقای انصاری به نظرم آمد، هیبت عجیبی داشت. در جلساتی که خدمت ایشان بودیم غالباً سکوت و تفکّر بود و سخنان ایشان کم بود. در سالهایی که قم بودیم بطور مداوم به همدان برای رسیدن به محضر ایشان رفت و آمد داشتیم».
عزیمت به قم
در سال 1337 به دستور استاد به قم مشرّف شده و به سفارش ایشان کفایتین را در محضر درس مرحوم آیتالله سلطانی و بعضی دیگر از اساتید فراگرفتند و پس از آن به درس حضرت آیتالله العظمی خمینی(ره) و حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) حضور یافتند.
در خصوص آشنایی با امام(ره) چنین میفرمایند:
«آشنائی حقیر با مرحوم امام خمینی(ره) از ناحیه استادم حضرت آیتالله العظمی نجابت(ره) بود که از امام بسیار تعریف و تمجید میکردند. از برکات انفاس قدسیه مرحوم آقا اوقاتم به هیچ وجه به بطالت نمیگذشت و درسها را مطالعه قبل و بعد میکردم و همه را مینوشتم، که ایشان سفارش اکید در این مورد کرده بودند. مرحوم امام خمینی(ره) مکاسب و بحث اوامر و مرحوم آیتالله گلپایگانی(ره) بحث طهارت میفرمودند. اواخر اتمام کفایتین به درس دو بزرگوار حاضر میشدم و همه را مینوشتم که بحمدالله موجود است».
عزیمت به نجف اشرف
در مورد عزیمت به نجف اشرف چنین میفرمایند:
«پس از فوت آیتالله العظمی سید عبدالهادی شیرازی(ره)، مرحوم استاد حضرت آیتالله العظمی نجابت(ره) دستور دادند که به نجف اشرف مشرّف شوم و لذا حقیر با مختصر مؤونهای به نجف اشرف رفتم و به سفارش ایشان به درس فقه و اصول مرحوم آیتالله العظمی خوئی(ره) و درس مرحوم آیتالله العظمی شیخ محمّدباقر زنجانی(ره) که به وفور علم و تقوی مشهور بود حاضر میشدم و مینوشتم».
بازگشت به وطن
پس از بازگشت از نجف اشرف در مدرسه علمیه قوام مشغول به تدریس سطح گردیدند و دروس سطح را تا کفایتین چند دوره تدریس فرمودند و اهتمام زیادی به مباحثه دروس خارج داشتند.
در این خصوص میفرمایند:
«از الطاف مرحوم آیتالله العظمی نجابت(ره) توانستم کتاب الطهارة و کتاب الصلاة مرحوم محقق همدانی و همچنین کتاب خمس و زکات و صوم را مباحثه کنم».
تأسیس مدراس علمیه
از سال 1359 مدرسه علمیه ابوصالح(عج) را در منزل شخصی خودشان تأسیس فرموده و پس از هجوم جوانان پرشور و انقلابی شیراز به محضر ایشان، خود ایشان با کمال فروتنی از ابتدای جامعالمقدمات تدریس را شروع کرده و تا کنون چندین دوره تدریس خارج فقه و اصول فرمودهاند. هماکنون در این مدرسه
علمیه که دارای بیشترین آمار شهدای روحانی مدارس علمیه کشور است، تعداد قابل ملاحظهای از طلاّب جوان پای کرسیهای گرم و پررونق درس و بحث به سوی افقهای ترقّی و تعالی در حرکتند. همزمان، با درخواست خواهران، مدرسه علمیه مکتب الاخلاص را ویژه خواهران تأسیس فرموده و همچنین جهت طلبههای سایر شهرستانها، مدرسه علمیه امام صادق(ع) را _که در بخش گویم از توابع شیراز واقع میباشد._ اختصاص دادند و با بیشتر شدن تقاضای خواهران، مدرسه علمیه دیگری با نام بیتالزهراء (علیها السلام) تأسیس فرمودند.
تدریس خارج فقه و اصول
در خصوص شروع به تدریس خارج میفرمایند:
«پس از رحلت استاد حضرت آیتالله العظمی نجابت(ره) در سنه 1368 ه.ش، بنا به درخواست فرزند و وصیّ ایشان حضرت حجّةالاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ محمّدتقی نجابت به تدریس در حوزه علمیه پربرکت شهید محمّدحسین نجابت که همه شاگردان خوشفهم و بااستعداد و کاریِ مرحوم آقا بودند مشغول به درس خارج فقه و اصول گردیدم که تا به حال این افتخار را خداوند نصیب گردانیده و از جمله بهترین حالات حقیر حضور در درس و محضر طلاّب مدرسه علمیه شهید محمّدحسین نجابت میباشد».
امامت جماعت مسجد قُبا (آتشیها)
از سال 1348 بنا به اصرار بعضی از بزرگان امامت جماعت مسجد آتشیها که بعداً «قُبا» نامیده شد را پذیرفته و با همّتی که ایشان در جهت جذب نوجوانان و جوانان داشتند به مرور این مسجد محلّ اجتماع جوانان مؤمن و انقلابی گردید که در طول انقلاب بسیاری از حرکتها از این مسجد برنامهریزی و انجام میشد، به نحوی که دستگاه ساواک مداوماً مسجد را زیر نظر داشته و با افرادی که در این مسجد رفت و آمد داشتند برخورد مینمود.
سابقه مبارزات با رژیم طاغوت
در مورد سالهای مبارزه با رژیم سابق میفرمایند:
«اینجانب موفّقیتهای خود را از برکات شاگردی مرحوم استاد آیتالله العظمی نجابت(ره) میدانم که آن عالم ربّانی و عارف صمدانی طالبین را چنان پرورش میداد که حبّ فیالله و بغض فی الله در وجودشان رسوخ کرده و مستحکم میشد و لذا خودِ ایشان مشتاقانه به پیشواز قیام امام خمینی(ره) رفتند. در سال 1341 ه.ش خود و رفقای ایشان جزء محرّکین و مشوّقین آیتالله شهید دستغیب(ره) بودند و هر کس در شیراز، قم و یا مشهد با امام بود، به انحاء مختلف تشویق میکردند، و هر کس مسامحه میکرد و یا مانع بود با تذکّرات و یا تهدیدات رفع مانع مینمودند. و چون دید خدایی داشتند و افراد را (منافق، ساواکی و غیره) میشناختند، ساواکِ شاه نتوانست در مجالس ایشان راه پیدا کند، البته در نهایت مامورین با قرائن نقش ایشان را دریافتند و بعضی از دوستانِ آقا را در پانزده خرداد دستگیر و مرحوم حضرت آقا را تعقیب کردند که خداوند ایشان را حفظ کرد».
ایشان در مراسم هفتمین روز رحلت مرحوم آیتالله حکیم(ره) در مسجد شهدا (نو) در حضور آیتالله شهید دستغیب(ره) و سایر علماء و روحانیون، با اجازه آنها در حضور جمعیت قریب به ده هزار نفر در آن خفقان و شدّت سختگیری رژیم، منبر رفته و مرجعیت امام خمینی(ره) پس از آیتالله حکیم(ره) را از قول علماء شیراز اعلام فرمودند و کسانی که آن زمان را دیدهاند میدانند که این حرکت چه شجاعت و شهامتی را میطلبید.
این حرکت ایشان ضربه شدیدی به دستگاه حکومت بود و موجب غم و اندوه آنان و شادی بیاندازه مردم بخصوص جوانان متدیّن گردید که در آن مجلس بروز یافت، امّا ایشان با کمک دوستانشان از مجلس خارج شده و ساواک موفّق به دستگیری ایشان نشد. از آن به بعد مأمورین شاه ایشان را رها نکردند و چندین دفعه از منبر ممنوع شدند، امّا ایشان دست از هدایت نوجوانان و جوانان برنداشته و برای این امر روی زمین سخنرانی مینمودند. به همین جهت دستگاه ساواک مداوماً ایشان را تحت نظر داشته و چندین دفعه بازداشت و روانه زندان نمودند و در نهایت در اسفندماه سال 1356 به شهر دورافتاده «اهر» تبعید شدند. ولی در تبعید نیز دست از مبارزه و تبلیغ برای جوانان برنداشتند؛ لذا رژیم مجبور شد پس از چند ماه ایشان را به سقّز تبعید نماید که این تبعید مدّت 9 ماه بطول انجامید.
سال 1357 با بازگشت از تبعید تا پیروزی انقلاب همراه با آیتالله شهید دستغیب(ره) در تظاهرات و ترغیب و تشویق مردم مداوماً شرکت میفرمودند.
مسؤولیتها پس از پیروزی انقلاب
پس از پیروزی انقلاب ستادی جهت اداره امور استان تشکیل گردید که ایشان از اعضاء فعّال این ستاد بوده و مسؤولیتهای متعدّدی را متقبّل گردیدند. از آن جمله:
ـ سرپرستی پادگان هوابرد شیراز
ـ ریاست دادگاه انقلاب فارس
ـ سرپرستی حزب جمهوری اسلامی در فارس
ـ نمایندگی حضرت امام (ره) در دانشگاه شیراز
هشت سال دفاع مقدّس
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 با توجه به اینکه جوانان غیور و انقلابی گرد ایشان جمع بودند لذا مسجد ایشان محلّ اعزام نیرو به سوی جبههها بود و اغلب فرماندهان جنگ از استان به نحوی به ایشان وابستگی داشتند. و به گواهی نیروهای بسیج و سپاه استان هرگاه ایشان در جبههها حضور به هم میرساند حال و هوای آنجا تغییر کرده و فرماندهان و بسیجیها با اشتیاق فراوان به استقبال ایشان میشتافتند. حضور ایشان در جبهه به مقرّ فرماندهی خلاصه نشده و تا خطّ مقدّم جبهه پیش میرفتند که با ممانعت فرماندهان مواجه میگردیدند.
با عزمی که ایشان برای کمک و یاری به انقلاب و حضور در جبههها داشتند، مسجد ایشان بیشترین آمار شهدای دفاع مقدّس مساجد را داراست.
بازسازی مسجد قبا (آتشیها)
با اقبال بسیار زیاد جوانان به مسجد با نظر خیرخواهان و با خرید بعضی از منازل اطراف مسجد اقدام به توسعه و بازسازی مسجد فرمودند که در چهار طبقه با کمک افراد خیّر انجام گردید.
از اوایل انقلاب جزواتی در اصول عقاید و تفسیر و اخلاق و نهجالبلاغه مینوشتند که به طور رایگان در دسترس مردم قرار میگرفت و به مرور با عنوان «مرکز نشریات رایگان» مسجد قُبا (آتشیها) با گرفتن مشترک از سراسر کشور و بعضاً از سایر کشورها فعالیت آن گسترش پیدا کرده و تا به حال بحمد الله با حدود 15000 مشترک ادامه دارد.
همچنین بزرگترین کتابخانه عمومی مساجد با ظرفیت سیهزار جلد کتاب و سالن وسیع قرائتخانه که با همت اهل خیر و جدّیّت طلاب عزیز ساخته شده و اداره میشود.
و اکنون سالهاست که سخنرانی چهارشنبه شبهای ایشان میعاد جوانان و طالبان معرفت میباشد.
نمایندگی در مجلس خبرگان رهبری
در سنه 1360 کاندیدای مجلس خبرگان رهبری شدند و با رأی بیش از هفتصد هزار نفر انتخاب گردیدند. درمدت هشت سال در جلسات حاضر بودند. هنگام رحلت امام، جانشینی ایشان مطرح شد و به پیشنهاد حجّت الاسلام و المسلمین رفسنجانی نام حجّت الاسلام و المسلمین آقای خامنهای برده شد، و پس از گفتگو اکثریت مجلس به ایشان به عنوان رهبر انقلاب اسلامی رأی داد و ایشان نیز به حضرت آیتالله خامنهای رأی دادند.
تألیفات
معجم الثُّقات من جامع الرواة (در رجال)
موسوعة الهادی الی الطریقة الوسطی فی شرح العروة الوثقی (خارج فقه)، شامل:
کتاب الصلاة (6 جلد)، کتاب الصوم (2 جلد)، کتاب الحجّ (2 جلد)، کتاب الزکاة (2 جلد)، کتاب الخمس.
الهادی الی مناسک الحجّ (خارج فقه): (2 جلد)
کتاب المکاسب (خارج فقه).(در دست چاپ)
دعا و توسّل (در آداب دعا، همراه با حکایات و حالات بعضی مقرّبین)
سُبُلُ السّلام (دوره اصول عقاید برای نوجوانان و جوانان)
جزوات نشریات رایگان، شامل دروس: تفسیر قرآن، نهج البلاغه، اخلاق اسلامی و عقاید اسلامی.
تفسیر سورههای بقره، الرحمن و واقعه.
زیباترین قلب
مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در آن شهر دارد.جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملاٌ سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند .مرد جوان،در کمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت.ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمدوگفت( اما قلب تو به زیبایی ِ قلب من نیست.))؛ مرد جوان و بقیه ی جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند.قلب او با قدرت تمام می تپید،اما پر از زخم بود.قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود؛اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود.مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد...؛ مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و با خنده گفت( تو حتماٌ شوخی می کنی ...قلبت را با قلب من مقایسه می کنی.قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.))؛ پیرمرد گفت( درست است ، قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی،هرکدام از این زخم ها نشانگر انسانی است که من عشقم را به او دادم؛ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام.گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه ی بخشیده شده قرار داده ام.اما چون این تکه ها مثل هم نبوده اند، گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند...؛ بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام ، اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند.اینها همین شیارهای عمیق هستند.گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و ابن شیارهای عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند...حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟))...؛ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر بود، به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود، تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را جای زخم قلب مرد جوان گذاشت؛ مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود ؛ اما از همیشه زیباتر بود. عشق، از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ کر
فرشته بیکار
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها یی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر!
پیشنهاد می کنم که حتما بخونید!!!
رفتم که به دنبال خدا بگردم.گفتم تا کوله ام از خدا پر نشود بر نمی گردم .
نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود . مسافر خنده ای رو به درخت کرد و گفت :
چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن . درخت زیر لب گفت : ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی کاش می دانستی که آنچه در جستجوی آنی همین جاست .
مسافر رفت وگفت : یک درخت از راه چه می داند پاهایش در گل است . او هیچ گاه لذت جستجو را نخواهد یافت . شنید که درخت گفت : اما من چستجو را از خود آغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید جز آنکه باید.................
مسافر رفت و کوله اش سنگین بود . هزار سال گذشت .............هزار سال پر پیچ و خم هزار سال بالا و پست.
مسافر بازگشت..... رنجور و نا امید . خدا را نیافته بود. به ابتدای جاده رسید . جاده ای که روزی از آن آغاز کرده بود . درختی هزار ساله و بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایه اش نشست تا لختی بیاساید . مسافر درخت را به یاد نیاورد اما درخت او را می شناخت.
درخت گفت : سلام مسافر در کوله ات چه داری ؟ مرا هم میهمان کن .
مسافر گفت : بالا بلند تنومند شرمنده ام کوله ام خالی است و هیچ چیز ندارم .
درخت گفت : چه خوب ! وقتی هیچ چیز نداری همه چیز داری اما آن روز که می رفتی در کوله ات همه چیز داشتی . غرور بیشترینش بود که جاده آن را از تو گرفت . حالا در کوله ات جا برای خدا هست .
و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت . دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت : هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته ای و این همه یافته ای !
درخت گفت : زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم . پیمودن خود دشوارتر از پیمودن جاده هاست !!!
بله او همین جاست . نه در خیال مبهم دریا
نه در جزیره ی خضرا
و نه در هیچ کجای دور از دست
هر کجا که دلی به عشقش بتپد
و هر کجا که ما با تمام وجود نامش را بر زبان بیاوریم.
قبل از هر چیز منو به خاطر اینکه به خودم این جرات رو دادم که در شاخه ی عرفان چیزی بنویسم ببخشید، چون من در این حد و حدودا نیستم.
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
خدا جواب داد....
« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
«اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند»
«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:
«به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
خدا پاسخ داد:
« اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
« از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
خدا لبخندی زد و گفت...
«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
« همیشه»
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند