اسفند تهران زیبا بود ، برف بود ، شور بود ، شوق بود .. ( سند1/سند2 )
بهار تران گرم بود ، گل بود ؛ گل فروش هم بود ..
تابستان تهران سرد بود ، خشک بود ؛ تلخ بود ؛ کم بود .
از خلیل جبران در کتاب پیامبر دیوانه می خوانیم: هنگامی که از دوست خود جدا می شوی غمگین مشو . زیرا آن چیزی که در تو او از هر چیزی دوست تر می داری بسا که در غیبت او روشن تر باشد . چنان که کوهنورد از میان دشت کوه را روشن تر می بیند .و زنهار که در دوستی غرضی نباشد مگر ژرفا دادن به روح . زیرا مهری که جویای چیزی به جز باز نمودن راز دورن خود باشد مهر نیست، دامی است گسترده که چیزی جز بیهودگی در آن نمی افتد .