«اول سال است؛ نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟»
بوی نان تازه هوش از ما ربود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
سوختم دیدم که بابا پیر بود
بدتر از آن خواهرم دلگیر بود
مشکل ما درد نان تنها نبود
شاید آن لحظه خدا با ما نبود
باز آواز درشت دوره گرد
رشته ی اندیشه ام را پاره کرد
«دوره گردم کهنه قالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
گر نداری کوزه خالی میخرم»
خواهرم بی روسری بیرون دوید.
آی آقا ! سفره خالی می خرید . . . .؟ ! ؟
آری آقای احمدی حتی دو بچه هم زیاد است ...
واقعا عالی بود دمت گرم
دعا می کنم کسی حداقل گرسنه شب رو به صبح نرسونه
هوداد که میگن همینه همینه
خیلی ها هستن که شب رو گرسنه به صبح میرسونن متاسفانه :(
دم خودتون گرم و ممنون از نظر:دال
دقیقا هوداد که میگن چیه؟ :دال
شعر فوق العاده تاثیرگذاری بود!
خدایا هیچکس را با فقر آزمایش مکن که سخت ترین آزمون توست!
"شاید آن لحظه خدا با ما نبود"
خدا همیشه هست، به خدا هست، تو بهترین و بدترین لحظه!
نیچه گفت: خدا مرده است.
دیگری پاسخ داد: نه این دلهای ماست که مرده است
در این زمان نه حرف نیچه مهم است نه پاسخ دیگری، این بد است که حس میشود خدا با ما نیست؛ این بد است ...
شعر تاثیر گزاری بود!
تو فیلم نجات سرباز رایان اسپیلبرگ دیالوگی هست که می گه: اگه خدا با ماست، پس کی با اوناست؟
یکمی داستان پیچیده تر از چیزیه که به چشم میاد
خدا زیاد رو کار نمی کنه :دی
مرسی هوداد جان
خوشحال شدم اسمتو بالای یه متن دیدم