داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم...اجازه نمی دادند.یکی گفت:خواهر است مگر چه اشکالی دارد؟ بگذارید برادرش را ببوسد.گفتند:شما اصرار نکنید نمی شود...
این شهید سر ندارد ...
وای خدای من ...
داریم به محرم نزدیک میشیم!ولی من دلم خیلی تنگ مدینه است ...
...
قلبم به درد اومد
اخ دلم کباب شداصلا فکر نمی کردم اینجوری تموم شه------------------------------ببخشید من همین جوری اومدم تووبلاگتونامن هم دانشگاهیتون نیستم دانشجوی علامه طباطبایی ام
شوکه شدماصلا فکر شو نمیکردم
وای خدای من ...
داریم به محرم نزدیک میشیم!
ولی من دلم خیلی تنگ مدینه است ...
قلبم به درد اومد
اخ دلم کباب شد
اصلا فکر نمی کردم اینجوری تموم شه
------------------------------
ببخشید من همین جوری اومدم تووبلاگتونا
من هم دانشگاهیتون نیستم
دانشجوی علامه طباطبایی ام
شوکه شدم
اصلا فکر شو نمیکردم