دلم گرم بود به فصل های سرد ، به کلاه و دستکش و شال گردن .
وقت آن است که کنار شومینه بشینم و برای برای آینه گریه کنم و قدر تمام سال ها خاک خروده ازش گله کنم و بگوییم ، آن روز که میرفتی آن سوی سوت قطار ها تعبیر بازگشت را می دانستی ؟
و آینه با مکس جواب می دهد ؛ می خواهم بروم جایی دور تر از سوت قطارها و همیشه ام را فراموش کنم ..
این جمله ی پنجشنبه هایی که قد می کشند و جمعه می شوند، همیشه برام جذاب بوده
ولی این هفته انقدر برام زود و خوب گذشت که حس می کنم ، جمعه قد کشید و پنجشنبه شد!
به هر حال، دستشون درد نکنه این پنجشنبه و آن پنجشنبه