طنز : هوو
یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه. وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
.
.
.
.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: " اون گربه هه خونس؟" زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش. من گم شدم.
وای خیلی باحال بود امیر کلی خندیدم
راستی مرسی که یادت بود
.
واقعیتیه.گربه ها نمیدونم چطورین مثل کبوتر راه خونه رو پیدا میکنن.مخصوصا گربه های دانشگاه.صبحا تا عصر بیرون میرن گشت میزنن.تا ساعت ناهار میشه جولو سلف به خط میشن
سلام سینا جان. مشعوف کردی. این دفعه ردیف اول نظراتو مال تو کردم. دوست به این خوبی دیدی تا حالا ؟
گربه ها که ماشاالله !
والا به خدا
منم یکی از این گربه ها میخوام.میشه راهنمایی کنین کجا باید پیداش کنم؟قول میدم هووی مستر جان نشه
ولی ممکنه هووی یه جوجه باشه !
توی دانشکده عمران پر از این گربه هاست. هر جای دنیا باشن وقت ناهار تو سلف حضور به هم می رسونن.
!
دی: مرسی
دی :
مرسیی
جل الخالق
آره والا !
مخلصیم
!
بسیار مخلصیم حمید جان
حالا چرا گریه ؟
شما بهتر می دونید چرا
میلتونو چک کنید.