درود بر شما ؛
برخی از دوستان ارجمندم خواسته اند به قلمرو ترجمه
بروم و چیزی بنویسم.یادم هست که پیش از این قطره ای ناچیز در
این زمینه نوشته بودم.حالا فرمانبرداری می کنم و درباره ی ترجمه
نیم قطره ای دیگر قلم می فرسایم: کمی هم درباره ی « هایکو » ،
چون در گذشته با یکی از دوستان که یکسال و چند ماه از آشنایی مان
می گذرد در موردش صحبت کرده بودیم ، البته نمی دانم که دیگر به
این وبلاگ سر می زند یا خیر ، به هر حال غیر مستقیم از نویسنده ی
ادامه مطلب ، مصطفی گلیاری عزیز که از زبان شناسان برجسته کشور
هست ، هم تشکر می کنم؛یاد و خاطره ی استاد حق شناس هم که
هفته پیش درگذشتند گرامی می دارم. قطره نهم درباره ترجمه
اگر مترجم بخواهد متن ساده ای را ترجمه کند که هیچ
کنایه و مجازی ندارد و بدون اشارات فرهنگی و قومی زبان
مبدأ است ، کارش زحمتی ندارد.
مثال : « هوا گرم است... کاش باران ببارد » ولی اگر قرار
باشد غزلی را ترجمه کند ، شاید هرگز نتواند زیر و بم های
هنری و پیچ و خم های معنایی آن را از زبان مبدأ به زبان
مقصد انتقال دهد.احمد شاملو که از مترجمان بی بدیل
شعر بود ، در مقدمه ی ترجمه ی کتاب هایکوی ژاپنی گفته است:
« هرگز نمی توانیم شعر را ترجمه کنیم. تنها شعری که
تقریباً قابل ترجمه است ، هایکوی ژاپنی است».
تفسیر سخن او : برای نمونه این شعر حافظ را نگاه
کنید:
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
این بیت به سه دلیل زیباست : از متعلقات وزن عروضی ِ
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات است که از عروس های
وزن شعر فارسی است، دوم قافیه های زیادی دارد: تکرار
آواهای « آن » در پنهان ، حاسدان ، خوان ، منعمان ، و تکرار
آواهای « آی ِ» در « برای ِ ، رضای ِ» و تکرار آوای « آ » و ردیف
« کنند » در قافیه و ردیف اصلی غزل و سومین عنصر زیبایی
آن ، مفهومی است که در بیت گنجانده شده است ...
اگر بخواهیم این بیت را ترجمه کنیم ، باید از خیر وزن
و قافیه و ردیف آرایه های ادبی بگذریم و مقدار زیادی از
زیبایی شعر را دور بریزیم.
هایکو ، شعری هجایی و کوتاه است که آرایه ی ادبی ندارد
بنابراین قابل ترجمه است. مثال :
حتی در برابر عالی جناب هم
کلاه از سر بر نمی دارد
این مترسک شالیزار
یا : خدا را رؤیت می کنم
در شب بوهای زمستانی
جز چشم هایم ، همه ی تنم پیر شده است.
می بینید که در این هایکوها هیچ آرایه ای نیست و تنها
مفهوم دارد. پس به آسانی ترجمه می شود ولی مترجم باید
یادش باشد که دارد شعر ترجمه می کند پس اگر ترجمه ی او
رنگ و بوی شعر نداشته باشد ، ترجمه اش بی روح خواهد
شد... مترجم ، کسی است که هنگام ترجمه ، نویسنده یا
شاعرهم هست. مثال : حافظ می گوید:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
سر ویلام (ویلا نه ویلیام ،ویلا میلا ما نداریم)
بله می گفتیم ، سرویلیام جونز این عبارت را اینچنین ترجمه کرده است:
last night i dreamed that angels stood without
they tavern_door and knocked in vain , and wept ;
they took the clay of adam , and , methoghut ,
Moulded a cup there with while all slept.
ترجمه ی عباس آریانپور کاشانی :
the angels knocked at the tavern _ door last night,
with man's clay , the kneaded the up outright.
( خواب دیدم) i dreamed در ترجمه ی اول ، « دیدم » به
برگردانده شده ولی در ترجمه ی دوم، « دیدم » حذف شده
است.
مترجم در ترجمه ی اول چیزهایی به متن خود افزوده است
« بیهوده در می زدند و می گریستند و ... »
مترجم دوم ، « آدم » را که اسم خاص است به اسم عام
، اما منظور اصلی حافظ چه ( man's clay برگردانده است (
بوده است؟ آیا فقط همین است که « گل آدم را سرشتند و به
پیمانه زدند؟ » آیا خواسته است بگوید:
خاک را با شراب در پیمانه گل کردند و کالبد آدم را
ساختند؟ یا می خواهد بگوید با آن گل ، پیمانه ای ساختند و
آدم را به پیمانه تشبیه کرده است؟ شاید هم می گوید: جهان
هستی پیمانه ای است که آدم به پیمانه ( جهان ) راه یافت.
آیا منظورش از « دوش » دیشب است یا روز الست است یا ...
آیا مقصود او از « دیدم » خواب دیدن است یا رؤیاست یا
عالم کشف و شهود؟
« میخانه » چیست؟ همان شرابخانه است؟ عالم
کبریایی است؟ کجاست؟ می بینید کار مترجم چه دشوار
است؟ این بشخ کوچکی از دشواری های مترجم است و
دشواری ترجمه ی نثر معاصر نیز دست کمی از ترجمه ی شعر و
متون ادبی ندارد. مثال:
« این قد بهش حال نده فردا شاخ میشه » ، « واسه خودم
پپسی واز کردم و بالای مجلس نیشسّم» ، « یه شیرازی
پاش بود و خسته یول می رفت و جفتی هاش لخ لخ صدا
می کرد» ...
مترجمی که می خواهد چنین جمله هایی را ترجمه کند
هم باید مفهوم فارسی آنها را بلد باشد هم در زبان مقصد
ممعادل هایی مناسب پیدا کند. زیرا منظور از شاخ شدن ، شاخ
حیوانات نیست و به معنی پررو شدن است ضمن این که
کلمه ی پررو جایگزین شاخ نیست و مترجم باید ببیند مثلاً
مردم هارلم به پررو چه می گویند.پپسی باز کردن یعنی
به خود احترام گذاشتن که تقریباً معادل برای خود دسته
گل فرستادن است.
شیرازی و جفتی را قبلاً معنی کرده ام « شلوار کردی و
نوعی دمپایی » خسته یول رفتن یعنی مثل پهلوان ها راه
رفتن ... اگر مترجمی این اصطلاحات را نداند ، شاید شیرازی
ترجمه کند.(tireرا اهل شیراز و خسته را همان خسته (
و این را نیز باید بداند که « نیشسّم و واز کردم » نوعی
لهجه است و نباید آنها را با لهجه ی معیار زبا ن مقصد ترجمه
کند.ادامه ی این قطره را در پست های بعدی بنوشید و تا آن روز خسته
(پهلوان) باشید.
بسیار سپاسگزارم که این متن رو اینجا گذاشتین. داشتم توی گوگل درباره زبانشناسی سرچ می کردم که چشمم به این مطلب افتاد و بسیار لذت بردم و چیزها آموختم. لطفا آدرس استاد مصطفی گلیاری رو بنویسین تا با آثار ایشون بیشتر آشنا بشم. با اینکه دانشجوی زبانشناسی هستم تا حالا هیچ یک از استادام از این جور چیزا نگفتن. حرفاشون کلیشه ای و از روی کتاباس. استاد گلیاری خیلی ملموس حرف زده. بازم از شما متشکرم که منو با ایشون آشنا کردین