سوگند می برم به مرام پرندگان ،
در شهر ما سزای پریدن تفنگ نیست ...
به بزرگ مردی که
ردای مردی برایش کوچک است...
به محمد نوری زاد
حرّیتت را
و این بازگشت به پیشت را می ستایم...
پ ن ۱: پیشینه ی آقای نوری زاد را که کاوش کنیم، وجود سابقه ی قلم زدن در کیهـــان ، فعالیت در صدا و سیما، همکاری با شهید آوینی در ساخت مجموعه ی روایت فتح و جهاد سازندگی و ... در کارنامه اش نظر را جلب می کند
پ ن ۲: دستگیری او پس از سه نامه ی سرگشاده اش به آیت الله خامنه ای ، و متنی با عنوان سقوط قاضی القضات شهر در مورد صحبتها و جهت گیری های رئیس قوه ی قضائیه ، که در وبلاگش منتشر کرده بود ، انجام گرفت.
پ ن ۳: گویا جرم ایشون توهین به مسئولین نظام و مسئولین قضایی اعلام شده
پ ن ۴: فرزند محمد نوری زاد بعد از اولین ملاقاتش با پدر در هفته ی گذشته، گفت پدرم 90 روز روضه داشت و همچنان امیدوار ست
از حبسیه هایی که پدرش برایش گفته تعریف کرد.
گویا ایشان از برخورد خشن و توهین های بازجویان شکایت کردند
که البته شکایت نزد متشاکی بردن چه سود!
پ ن ۵: وبلاگ شخصی ایشون از طرف بلاگفا که همکاری زیادی رو با مسئولین بعد از انتخابات داشته ، مسدود شده!
پ ن ۶: در زیر گوشه ای از متنی که در مورد پاره کردن تصویر امام خمینی نوشتند رو می خوانید:
اعتراف می کنم : من عکس امام را پاره کردم !
دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده اید ، من به عکس او بسنده کردم .
دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک آنان در آن بود و هست ، پاره کرده و پاره می کنید ، زورم به عکس امام رسید .
دیدم شما وصیت نامه امام را که در آن به خیر وخوبی و عزت و سربلندی برای ایران و ایرانی تاکید شده ، پاره می کنید ، سهم من همان عکس امام شد.
در کشوری که فراورده های فکری و سیاسی و معرفتی و اجتماعی و فرهنگی امام توسط برجستگان حکومت به شوخی گرفته می شود ، پاره شدن عکس امام ، احترام به اوست .
پ ن ۷: می توانید به متنهایی که ایشون به دلیل نوشتن شان دستگیر شدند دستیابید
پ ن ۸: شروع نامه نگاریها با ابن بند آغاز شد
نامه ی اول
ابتدا:
محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنهای
من همیشه، چه در نوشته هایم و چه در گفتگوی حضوری، شما را با واژگانی چون: آقا جان، مولای من، خامنه ای ما، مخاطب قرار داده ام. اما در این رقعه، مصرم که حضرتعالی را "پدر" خطاب کنم. علتش را نمی دانم. شاید بخاطر این که با این واژه، الفت عاطفی فراوانتری برقرار می کنم. اگرچه واژگان پیشین، بلحاظ معرفتی کاربرد ویژه ای طلب می کنند. من در نوشته هایم به یاد ندارم مقام معظم رهبری، یا مقام عظمای ولایت، آورده باشم. در این دو واژه اخیر، رسمیت و تشخصی می بینم که شما را بسیار دورتر از مردم می نشاند. و حال آنکه ما دوست داریم شما را در کنار خود ببینیم.
پدرگرامی...
...
انتها:
من می خواهم دراین بخش از نامه ام شما را "مالک اشتر" خطاب کنم. تجسم این که شما دربرابر حضرت علی ایستاده اید و ایشان شما را مالک اشتر خود خطاب می کنند چقدر شورانگیز است؟ حضرت، نامه خود را که قرار است والی و حاکم مصر شوید به دست شما می دهند. به راه می افتید. در گوشه ای خلوت، نامه را می گشایید و آن را با دقت مطالعه می کنید:
"....... اگر مردم بر تو به ستمگری گمان بردند، عذر خود را علنا با آنان در میان بگذار. و با این عذرخواهی، از بدگمانی مردم کم کن. اگر چنین کردی، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای. دلیل و عذری که می آوری، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پیدا کنند..."
مردم ما هنوز اقتدار نظام را طالبند و هیچ گزندی را بر جمال او برنمی تابند. این عذرخواهی شما می تواند آتش خشم مردم را سرد کند. به آنان امید بدهد. آب رفته را به جوی باز گرداند. اما اگر این نشود، و همانگونه که در نماز جمعه اخیر فرمودید، کار به تنگناهای انتظامی بکشد، ما رفته رفته، این باقیمانده مردم را نیز از دست خواهیم داد. و شما نیک تر از همه ما می دانید: نظامی که مردم نداشته باشد، چه دارد؟ والسلام.
فرزند کوچک شما: محمد نوری زاد
پ ن ۹: در گوشه ای از نامه ی دوم ایشون می خوانیم
ابتدا
پدرعزیز ، برای اولین بار در تاریخ سی ساله عمر انقلاب ، و در مراسم روز قدس و سیزده آبان امسال ، نه اسراییل از ما ترسید و نه آمریکا ، و البته کشوری که بسیار ترسید ، کشور خود ما بود . با آنهمه تسلیحات رسمی و غیر رسمی که برای مقابله احتمالی مردم معترض به خیابانها آورده بودیم . این هشداری است برای همه ما که خواهان فردایی بهتر و شایسته تر برای این نظامیم .
...
انتها
من در اینجای سخن ، و در نقطه مقابل ، دوستانه و مشفقانه ، از دوستان دیگری اسم می برم که برای نظام ، و برای شخص شما ، و برای شخص شما ، وبرای شخص شما ، و برای شخص شما ، آنهم در بحرانی ترین روزهای عمر انقلاب ، یک گشتی در کل کشورمان زدند و میلیونها ایرانی رمیده و پشت کرده به نظام وحتی معاندین داخلی و خارجی را در شورانگیزترین وجه ممکن ، به پای رکاب شما باز آوردند : آقایان میر حسین موسوی ، سید محمد خاتمی ، و مهدی کروبی. صمیمانه می گویم : دوستان واقعی نظام و شما وما ، اینانند !
پ ن ۱۰: حالم از ژست های نقد پذیری که مدتیست مد شده، به هم می خوره!
پ ن ۱۱: در آینده شاید نکاتی از این نامه ها را باز کردم
پ ن ۱۲: ترانه ی پیوست، اثریست از همای ، «با نام با تو پیمان بسته ام»
می توانید از اینجا دانلود کنید
رسم آزادی و مردی کنج زندان مردن است
شرم از آن دارم اگر در گوشه ی زندان نمیرم
ـــــــــــــــــــــــ
پس از نگارش ۱:
۱۳۸۹/۰۱/۳۰
گویا حکم دادگاه بدوی آمد و
سه سال و نیم زندان و پنجاه ضربه شلاق، پاداش پایمردی نوری زاد است
به راستی که زندان در بند اینهاست
ـــــــــــــــــــــــ
پس از نگارش ۲:
۱۳۸۹/۰۲/۰۱
نامه ای از زندان اوین به آیت الله خامنه ای نوشتند که می توانید در زیر مشاهده کنید.
نامه چهارم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبر جمهوری اسلامی
عالی گفتی سید!
حرّیتت را می ستایم ...
به حق که حرّ زمانه است این مرد
امیدوارم همه ی زندانیان سیاسی رهایی پیدا کنند
ممنون از متن خوبت
به امید آزادی همه ی آزاد مردان
عاشق این متن "عکس امام"ش ام !!!
بله شنیدن این کلام از زبان مردی بزرگ و پایدار ، زیباست
نگارش زیبایی بود
به بزرگ مردی که
ردای مردی برایش کوچک است...
نامه های ایشون هم زیبا بودند
نامه ی دوم شون واقعا انسان رو تحت تاثیر قرار می ده
همینطور عکس امام که در اون زمان واقعا مرحمی بود
ممنون از شما
به امید رهایی همه ی اسیران آزادی
به امید آزادی همه ی اسیران آزاده
اتفاقا قرن هاست که در شهر ما سزای پریدن تفنگه . منتها هیچکس نتونسته با تفنگ حریف پریدن بشه !
پرواز سزایش جز گلولهست
مدتهاست که توقع مردان سرزمینم اینست
پدر به پسر آموخد پریدن و تاوانش را
شاید چون دید تاوان خوش صدایی زندان است برای آزادی سرود
شاید چون تاوان پریدن سرب گداخته بود سرود ، پرواز را به خاطر بسپار
دردیست چانه زدن با پرندگانی که ترس از پرواز دارند!
پرندگانی که حتی فکر پرواز را هم بر خود بسته اند!
پرواز را باید آموخت
بسیار عالی بود
منم در پستی چند مطلب در مورد ایشون رو جمع کردم
مطلبتون رو دیدم
موفق باشی دوست عزیز
سبز سبزم ریشه دارم
خسته نشو از این حضور از این حضور بی صدا