ساقیا!سایه ی ابر است و بهار ِ لب جویمن نگویم چه کن_ ار اهل دلی _خود ، تو بگوی !شکر آن را که دگر باره رسیدی به بهاریخ ِ نیکی بنشان و گٌل توفیق بپویروی جانان طلبی ، آینه را قابل سازز آن که هرگز گٌل و نسرین ، ندمد ز آهن و روی ... « حافظ »تو چشم دلت راباز گن ، واژه ها هرگز نمی میرند. »
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولیز نامساعدی بختش اندکی گله بودقیاس کردم و آن چشم جادوانه مستهزار ساحر چون سامریش در گله بود این عیدانه ی هفت سین امسال من از حافظ بودچند روزی نت ندارم احتمالااستراحت مطلق :دیسال خوبی داشته باشی کیای عزیز
ساقیا!

سایه ی ابر است و بهار ِ لب جوی
من نگویم چه کن
_ ار اهل دلی _
خود ، تو بگوی !
شکر آن را که دگر باره رسیدی به بهار
یخ ِ نیکی بنشان و گٌل توفیق بپوی
روی جانان طلبی ، آینه را قابل ساز
ز آن که هرگز گٌل و نسرین ، ندمد ز آهن و روی ...
« حافظ »
تو چشم دلت را
باز گن ، واژه ها هرگز نمی میرند. »
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود
این عیدانه ی هفت سین امسال من از حافظ بود
چند روزی نت ندارم احتمالا
استراحت مطلق :دی
سال خوبی داشته باشی کیای عزیز