وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند.
وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا
با دستمال تیرۀ قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم، باید. باید. باید.
دیوانه وار دوست بدارم.
یک پنجره برای من کافی است.
فروغ در ۱٦ سالگی با پرویز شاپور، ازدواج کرد.
این ازدواج بیش از ۴ سال دوام نیاورد. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود.
او در سن ۲۱ سالگی از شوهرش جدا شد.
قانون حضانت فرزندش را از او گرفت؛
فروغ ۱٦ سال تمام و تا آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید.
نامهنگاریهای
عاشقانه ی فروغ پیش از ازدواج، با شاپور به همراه نامههای فروغ پس از
ازدواج و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی توسط
کامیار شاپور در کتابی به نام "اولین تپش های عاشقانهی قلبم" منتشر گردید.
بیان احساسات فروغ ۱۶ ساله ، خواندنیست.
فروغ در ۲۴ بهمن ۱۳۵۴ در سن ۳۲ سالگی بر اثر سانحه ی رانندگی جان سپرد.
و در ۲۶ بهمن به خاک سپرده شد
روحش شادـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند.
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید ... او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم ... ما که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم ... ما که جامه تقوی دریده ایم
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام! ما
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما»
- دیوار -
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق



ثبت است در جریده عالم دوام ما
قشنگ بود
سلام حسین؛
بیا یه اردو بود پویا ضیایی می گُف زیارتی باسه این ورا با اونا بیا.
چطوری ، خوش میگذره ؟
اینجا هم گرمه ، دیروز ان قدر گرم بود فکر کردم تو اوج تابستونیم.
خوش باشی
یکی از شاعران زوال ناپذیر تاریخ ادبیات ما
شعرهایش را بسیار دوس می داریم
جنبش سبز به تاریخ پیوست