یادواره!

 خودم سرودم!

آن عزیز سفر کرده برفت از جمع ما

بر همی خواهد بگردد او به این وبلاگ ما!


رفته او از بهر گردش بر شمال کشورا

در همانجایی که هم او رفته هم داورنیا


گفته اند اندر شمال سوز است و سرد

یا رب آنها را نگهدار از تگرگ


بر ذغالهای بخاریشان فزای

از بلایا دورشان گردان خدای


فکرشان را پر ز سوغاتی بکن

در خریدن جیبشان یاری بکن


خرجت ای شایان بکن کم ای عزیز

چون همی خواهی خری رد بول تو نیز


در سه شنبه ما همه چشم انتظار

زودتر اون سوغاتی ها رو بیار


الغرض گردش که سوغاتی نداشت

این همه شعر و غزل خوانی نداشت

من نمیدانم چرا اینگونه است

حال گیری در حد ملی گونه است

بی خیال سالم بیا باز پیش ما

سوغاتی و رد بولم پیشکش ما

ای خدا سالم برش گردون به ته..!

راه برگشت را تهی کن تو ز مه

اون سپهرم بر بگردانش صحیح

هم سلامت هم سلوم و هم صحیح!!

او که آید مجلس ما پر شود

پر ز پخ از قار و از دیمبول دبول!!

هردوشان را شاد گردان ای خدا

هردوشان از بهترین دوستان ما

لیک وقت گویشم کم آمده

این قصیده این غزل این مثنوی هر چی که هست سرآمده!

ـ در بیت چهارم:شایان میدونم خونتون شومینه داره واسه حفظ ریتم شعر مجبور شدم از واژه ی بخاری استفاده کنم!

ـ بیت یازده:ته..منظور تهران است!

ـ بیت دوازده:سلوم کلا معنی خاصی ندارد و صرفا جهت حفظ آهنگ شعر به کار رفته است!

ـ بیت سیزده:بابا قافیه!!....ضمنا دیمبول دبول = دیمبول دامبول!