در راستای اجرای طرح جامع فرهنگ سازی «بابا»
>>>بابا به روایت علامه دهخدا<<<
ر.ک به : بابا؟!! (۱) - بابا؟!! (۲) - بابا؟!! (۳) - بابا؟!! (۳.۵)
بابا؟!!
بابا
بابا.(اِ) پدر. اَب . باب . والد
هست مامات اسب و بابا خر
تومشو تر چو خوانمت استر.
سنائی .
ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل
زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من .
خاقانی .
من از شفقت پیربابای خویش
فراموش کردم محابای خویش .
نظامی .
گفت بابا درست شد دستم .
نظامی .
گفت بابا روانه شد پایم
کرد رأی تو عالم آرایم .
نظامی .
گفت بابا چه زیان دارد اگر
بشنوی یکبار تو پند پدر.
مولوی .
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز شانه ٔ بابا نبود.
مولوی .
سر برآورد و گفت پیر کهن
جان بابا سخن دراز مکن .
سعدی (هزلیات)
پسر مرد تهی کیسه مبادا زیبا
گرچه از دولت او کیسه کند پر بابا.
اوحدی .
زیباتر آنچه ماند ز بابا از آن تو
بدای برادر از من و اعلا از آن تو.
وحشی .
|| در خطاب به پسر، به معنی جان بابا. عزیز پدر :
پسری با پدر بزاری گفت
که مرا یار شو به همسر و جفت
گفت بابا زنا کن و زن نه
پند گیر از خلایق از من نه .
اوحدی (از آنندراج و انجمن آرا)
- امثال :
قدر بابا آن زمان دانی که خود بابا شوی .
بازی بازی با ریش بابا هم بازی .
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
در زبان اطفال نیز پدر را گویند || پدر و جد را گویند که پدر پدر و پدر مادر باشد. (برهان ) (هفت قلزم )(شعوری ) (آنندراج ). نیا. پدربزرگ . || مردی . کسی . تنی : من بابائی هستم غربیه (تداول ). || در زبان بربری و ترکی و عربی غربی به معنی پدراست . (دزی ج 1 ص 47). || «بابا» را بر پیران کامل اطلاق کنند که بمنزله ٔ پدر باشند چنانکه باباافضل کاشی و باباطاهر همدانی و امثال ایشان و اتراک نیز آتا گویند مانند: رنگی آتا و وادون آتا که نام دو تن از مشایخ خوارزم بوده و قبر ایشان زیارتگاه است . و مردم اولاد خود را بنام ایشان نذر کنند و مبارک دانند و آتانیاز خوانند و در بلاد روم پیران و مرشدان خود را، دده گویند و هر کس را که در کاری بزرگ باشد تعظیماً بابا خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). سرکرده وریش سفید طایفه ٔ قلندران را نیز بابا گویند. (برهان )(هفت قلزم)
بابای شفیق و پیر خوش دم
تاریخ کهن سرای عالم .
ظهوری (ساقی نامه)
|| در استعمال فارسی به هنگام ندا و خطاب گاهی بجای «یا هذا»ی عرب بکار رود: بابا حالا که نمیشود رها کن . بابا مجبورت که نکرده اند. بابا برو پی کارت . بابا ول کن : این دو نفر نیز حساب دخل و خرج خود کرده اند، یکی را یکنفر خورنده زیاده بوده ، آن یک کدخدا گفته که بابا ترا یک نفر زیاده از من است برخیز و با خانه ٔخود رو که من این وجه میدهم . (مزارات کرمان ص 52). || رئیس قاطرچیان . هر یک از رؤسای قاطرخانه ٔ دولتی . لقب گونه ای بوده است که برؤسای قاطرخانه ٔ شاهی در دوره ٔ قاجاریه میداده اند: بابا اکبر. بابا شعبانعلی . باباشمل .
بابا
بابا. (اِخ ) پاپ : فهو عندالمسلمین کالبابا، او کخلیفة پطرس ، عندالنصاری الکاتولیک . (نقود ص 133): وربما استعصوا علیه فیها ربهم حتی یصلح بینهم البابا. (ابن بطوطه ). و یأتی الیها [ الی ایا صوفیه ] البابا، مرة فی السنة. (ابن بطوطه ). رجوع به پاپ شود.
بابا
بابا. (اِ) ادگار بلوشه در توضیح «باباخاتون » آرد: محققاً «بابا» باید خواند و این کلمه در مغولی بنا بر علم الاعلام مغولی از کلمه ٔ چینی «پاپا» بزبان مغولی وارد شده است . (جامعالتواریخ ج 2 ص 36 بخش فرانسوی ).و رجوع به ص 354 همان جلد شود.
بابا
بابا. (اِخ ) نام مولای عباس . || نام مولای عایشه . || نام پدر عبدالرحمن بن بابا یا باباه تابعی . || نام پدر عبداﷲبن بابا یا بابی یا بابیه تابعی . (منتهی الارب)
بابا
بابا. (اِخ ) (میرزا...) جلدساز معروف که جلدهای روغنی عالی ساخته است و نمونه ٔ آن در کتابخانه ٔ سلطنتی به تاریخ 1206 هَ . ق . مرقع شماره ٔ 45 ضبط است . (از نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ ملی ایران ص 144)
بابا
بابا. (اِخ ) دهی جزء دهستان طارم سفلی بخش سیروان شهرستان زنجان . 14هزارگزی باختری سیروان و 14هزارگزی راه مالرو زنجان - طارم . کوهستانی با هوای سردسیر. سکنه ٔ آن 94 تن . شیعه و آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و شغل مردان زراعت . صنایع دستی زنان گلیم بافی و جاجیم بافی است . راه مالرو و صعب العبور دارد. و بنای امام زاده ای بنام بابا های وهوی که قدیمی است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
بابا
بابا. (اِخ ) لقب گنجعلی خان زیگ . تصویر او در عمارت چهل ستون اصفهان منقوش است . رجوع به گنجعلی خان و تاریخ کرد ص 208 و عالم آرای عباسی چ 1 طهران ص 733 شود.
بابا
بابا. (اِخ ) (کوه ... ) کوهی در مغرب کابل ، سرچشمه ٔ رود هیرمند.
بابا
بابا. (اِخ ) سامی بیک گوید: قصبه ایست در قضای ایواجق از سنجاق بیغا در نزدیکی بابابرونی غربی ترین نقطه ٔ آناطولی ، دارای 4000 تن نفوس است و یک لنگرگاه کوچک و استوار دارد، زمانی در این قصبه کاردهای بسیار خوب مشهور بکارد یتاغان میساختند. (قاموس الاعلام ترکی ج 2)
بابا
بابا. (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در تسالیا واقع در 15هزارگزی شمال شرقی ینی شهر. (قاموس الاعلام ترکی ج 2)
بابا
بابا. (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ساحل جنوبی نهر کوستم . (قاموس الاعلام ترکی ج 2)
بابا
بابا. (اِخ ) (امیر...)حاکم کابل . صاحب حبیب السیر آرد: در اواخر همین سال میرزاشاه محمودبن میرزا بابر که بعد از فرار سپاه میرزاجهانشاه بولایت سیستان افتاده بود در محاربه ای که میان امیرخلیل هندوکه و حاکم کابل امیربابا روی نمودشربت شهادت چشید ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 78).
بابا؟!!
کوهستانی با هوای سردسیر. سکنه ٔ آن 94 تن . شیعه و آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و شغل مردان زراعت .

احتمالا برره بوده
۲ تا بهشون اضافه شده!! تو ببره نرخ زادو ولد چه زیاد بوده تو این چند سال!!
بابا اَخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اِخ یعنی اختصار!!
ماچ آبدار
اوغ
ببخشید این سوال اینجا می پرسم
معارف ۱ شما هم نیومده هنوز ؟
خسته نباشی از تایپ اینا!!!

قشنگ بید
میسی
بابا؟
بابا تو دیگه کی هستی .
عجب ....... هستی .
لطف داری
بابا؟
باااااااااااااااااااااااابا
بابا!!
ما رو کشتین با این باباتون



جریانش چیه ؟ بگید همه بدونن!
hav!!! زشته!
بابا سیب دارد
آان مرد داس دارد، آان مرد به احتمال زیاد پدر است، اگر نیست انشاالله میشود :دال
کبرا بابا دارد، کبرا تصمیم دارد، کبرا تصمیم به بوسیدن پدر دارد (اینجاست که میگن فارسی اول دبستان مستهجن است):دال
hav
بابا؟!!؟












































چه عکسای قشنگی
مثل اینکه اسمایلی کم اومد به ادمین پیشنهاد یه بسته جدید اسمایلی میدم
فقط این دهخدا از دست بابا بابا ی شما در امان مونده بود که اونم به لطف ایزدی .. تنش خورد به شما ها و بابائی شدش !

بابا؟
یعنی واقعا این کارو میکنی؟!!


چرا نکنم؟
همین امشب به آقای قاسم پور می گم