ساعتی پیش مطلع شدم که پرونده ی بسیجم از سوی تائید صلاحیت سپاه ناحیه کرج راکد شده است، نه امروز، احتمالا زمانی که محصل پیش دانشگاهی بوده ام، نه به خاطر فعالیت های سیاسی، بلکه به علت فعالیت های فرهنگی/مذهبی ای که مطابقت داشت با حقوق مدنی جمهوری اسلامی ایران و دین اسلام اما مورد تائید سپاه نبود، آن روز هم پرسیدم چرا!؟ اما کسی جواب درستی به من نداد...
مرور کردم خاطراتم با بسیج را، محصل دبستان بودم که فعالیتم در پایگاه بسیج شهید نیری آغاز شد، برای کلاس تابستانی ثبت نام کرده بودم، کلاس قرآن و احکام و اردو و...
زیر نظر حوزه سه شهید احسانی نژاد بود، همانجایی که سالها بعد بازجویی شدم، دستبند زینت دستانم شد و در انتها رفع اتهام شدم، ماجرایش طولانی است...
سال دوم راهنمایی با بسیج دانش آموزی آشنا شده و ثبت نام کردم، سوم نیز گذشت و سال اول دبیرستان به عضویت فعال درآمده همزمان به عنوان مسئول حفا عضو شواری بسیج شدم، سال دوم مسئول بسیج عوض شد، تا سال سوم فعال ماندم اما دیگر عضو شورای بسیج نبودم! (اعضای شورا را مسئول بسیج تعیین می کند، مسئول جدید از بنده متنفر بود! :دی)
از همان سال اول دبیرستان همزمان عضو پایگاه بسیج شهید رمضان پور، حوزه 11 شهید رجایی شدم، همانجا در طرح معرفت(ناصحین) شرکت کرده، آموزش نظامی دیدم، رزمایش رفتم و ...
فکر میکنم همزمانی داشت با دوران پیش دانشگاهی زمانی که پایگاه بسیج امیرالمومنین(ع)، حوزه 11 شهید رجایی در محله مان تاسیس شد، در پیش دانشگاهی بسیج عادی بودم و در محل، فعال و مسئول بسیج دانش آموزی، یعنی بسیجی های زیر 14 سال، شاید آنجا برایم خوشایند تر بود بسیج به علت همجواری با کودکان، اما پایگاه در مسجد بود، مسجدی که بعدها برای صاحبانش شدم جوان سیر خورده... (امام صادق(ع): با سیر مداوا کنید ولی پس از خوردن آن به مسجد نروید!) :دی
در بسیج دانشجویی فقط برای عضویت اقدام کردم اما فعالیتی نکردم...
من به بسیج سلام کردم اما بسیج هیچ گاه به من جوابی نداد...
از فعالیت هایم در بسیج خوشحالم...
ببخشیدا ولی این کارا خیلی خود شیرین بازیه که!
خودشیرین بازی!؟ :دی
"پرونده راکد شده است" یعنی بسته شده است، رد صلاحیت شده ام، سپاه بنده را به عنوان بسیجی قبول ندارد، بیرونم کرده اند!
"دستبند زینت دستانم شد" در اینجا منظور از دستبند، دستبند طلا یا مدال افتخار نیست، دستبندی است که برای حمل متهم استفاده می شود، یعنی به من شک کردند، اتهام زدند و ...
"مسئول جدید از بنده متنفر بود!" جمله واضح است، نیازی به شرح نیست! :دی
"برای صاحبانش شدم جوان سیر خورده" یعنی حالشان از من به هم میخورد، فرار میکردند چونانکه از بوی سیر میگریزند!
"اما بسیج هیچ گاه به من جوابی نداد" یعنی عموما بسیجی ها و مسئولینش مرا قبول نداشتند و از همان ابتدا هم تائید شده نبودم!
اینها فقط خاطراتی بود که در ذهن مرور کرده، سپس منتشر نمودم!
موفق باشی دوست گرامی!
به نظر من این کارها خود شیرین بازی نیست.
از نظر علمی هم ثابت شدست.
جناب توکلی کار بسیار خوبی می کنند ، مطرح کردن مستندات همیشه جالب بوده است.
=============================
سلام حمید جان !
می بینی باز هم بی نام نظرشان را مطرح می کنند.
موفق باشی.
سلام حسین جان!
طبعا نظرات با اسم دلنشین تر و شایسته ترند اما نظرات بی اسم را هم می بایست پذیرا بود!
موفق باشی دوست عزیزم!
مثل اینکه همه به شما خیلی علاقه دارند چون شما تا وارد یک جایی میشوید زودی از اونجا میاندزندتون بیرون چون میخهند که بقیه جاها از حضورتون بی بهره نمونند



انسان خوشبینی هستید! :دی
چیزی که از بسیج می خواستم چیزی بود که از بسیج می دانستند
بسیج مکانی بری تغییر
حتی تغییر ذهنیت درباره ی بسیج
__________
تجربه ی تلاشهای ساختار شکنانه دارم!
http://kntoosi.com/1387/09/01/post-6823
بهم گفتن قبلاً با بسیج بودی اما بعداً جهت گیری ات عوض شد... گفتم از اول می خواستم فحش بدهم به یکی می گفتم بسیجی مزدور!
تو انسان بی شرف هم بسیجی بودی مارمولک؟!
آدم دیگه به چشم های خودش هم نباش اطمینان کنه توی این دوره و زمونه...
دوست گرامی!
سلام بر تو...
اشتباه گفته اند، بنده تغییر مسیر نداده ام بلکه در همان مسیر پیشین رشد کرده ام، اعتقاداتم تغییر اساسی نکرده اند و همانی هستم که بودم!
موفق باشی دوست عزیز!
خب مسلماً من هم اگه یه تشکلی داشته باشم که کارش خیلی قابل انتقاد و تغییر باشه،

!!
عمراً شما رو راه بدم!
دردسر که نمی خوام! بیکارم مگه؟
:دی!
ممنون از نظر!
(ساعتی پیش مطلع شدم که پرونده ی بسیجم از سوی تائید صلاحیت سپاه ناحیه کرج راکد شده است..)

)) اینطوری میشه. اگر بخوایم بمیریم هم که میگن بهشت زهرا پره.
!!
ساعت انتشار: 2:32 ، پایگاه بسیجتون تا ساعت چند بازه؟!
میگم این دوستان که با فعالیت سیاسی مخالفن (زندانی سیاسی و اینا) ، فعالیت مذهبی و فرهنگی هم میکنی (همون فعالیتهای خودشیرینانه! (
خب ماها چی کار کنیم پس!؟!
متن را در دو مرحله نوشتم، ابتدای متن ساعت 11 شروع شد و بعد چرکنویس کردم تا بعد.... :دی
کسی با فعالیت سیاسی و فرهنگی مخالف نیست، اتفاقا دوستان استقبال هم می کنند به شرط آنکه اهل بصیرت باشیم، بصیرت هم یعنی اینکه ما را تائید کنی و غیر ما را دشمن بدانی! :دی
موفق باشید!
تو بسیج دانشجویی دانشکده برق من و چند نفر از دوستام بودیم که با بقیه اعضا کمی فرق داشتیم
و از همه بیشتر من بودم که با بقیه فرق داشتم
براشون قابل تحمل نبود آستین کوتاه بپوشم و ریشامو با ماشین نمره صفر بتراشم!
حدود دوسال پیش باهاشون اردو رفتیم. ما تو اون اردو با چند نفر دیگر از دوستام گروهی به نام گروه سیرابی ها درست کردیم و تو اون اردو خیلی شیطنت کردیم
یادش به خیر
یه جورایی شبیه اخراجی ها بودیم
خاطرات خیلی جالبی از اون اردو دارم که به زودی منتشرش می کنم
برات آرزوی موفقیت می کنم
حمید جان
کی جرات کرده پرونده حمید ما رو راکد کنه؟ :دی
سلام داداش
خوبی؟
دلم لرات تنگ شده بود.از آخرین باری که با هم صحبت کردیم خیلی وقته گذشته!
خب عیبی نداره که من هم بهت سلام میکنم هم جواب سلامت را میدهم
اینجوری هم وظیفه خودمو انجام میدم هم اونا
خوبه؟!