اقرار باید کرد حزن انگیزم امشب
من از تمام فصلها...پاییزم امشب
با ذربین باید نگاهم کرد.زیرا
چیزی شبیه ذره ای ناچیزم امشب
بگذار تا روشن بگویم مثل دریا
آشفته حالم.از جنون لبریزم امشب
با دوست و دشمن ندارم هیچ کاری
از سایه ی خود نیز می پرهیزم امشب
حس میکنم مانند تندیسی ترک پوش
با یک تلنگربر زمین می ریزم امشب
تا صبح فردا را ببینم از دل خاک
باید شبیه دانه ها برخیزم امشب...
بگذار تا روشن بگویم مثل دریا.

غمگین
مرسی.
قشنگ بود خیلی