همه سخنم در نوشتاری که میآید از روزگاری است که پیدرپی در تکرار است و گویی ما را عبرتی از آن نیست٬ این اثباتی که اگر رایگیری خیابانی هرچقدر برای مخالفان یک حکومت نشاندهنده حقانیت آنهاست، برای حکومت مستقر نشان از هیچ نیست جز اینکه به ترس دچار آمده٬ و آن خشمی که ما را دچار شده و یک بار نسل پیشین با شعار و آتش زدن خواست سعادت را بخرد و گذارش به بهشت نیفتاد و مرا بدین پرسش میرساند که آیا قرارست نسل امروز، نسل روزگار شفافیت، نسل روزگار خبر، روزگار آبی و سبز هم باید از همان راه بگذرد...؟
دیرگاهی بود کزین فضای دیرین همکلاسیهایم دور بودم و سعادت مرا کم٬ و اکنون خوشنودم زین فضای همچنان گاهان گشوده و دو یا حتی چند قطبی گشته که همه را نظری است و دوستان را مشارکتی و ای کاش دوستان راست جامگان را نیز تاب همیاری مخالفانشان را نیز بود.
و چه باک که در این فضا ما که توانایی نظر پراکنیمان در باکسهای بستهی نظراتشان نیست٬ در نوشتاری ضرب شستی بر راست آنان زنیم و هشدار و دلهرهای بر هم قدمان چپ که حقا به نیکی راه را گسترانده و میگسترانند...
اصل سخن را در ابتدای سخن گفتیم و در مقدمهی پیشین نیز توضیحی در باب غیبت شاید چند ماهه٬ اما باز گوییم اندکی تفسیر که شاید دیگر دوستان را نیز روشنی بیشتری یابند٬ سخن ابتدایین را با دوستان راست اندیش بود که توان از نظر پراکنی ما را بسته و نمیدانم چگونه آنان که حق و راستی را با خود بینند تاب نظرات مخالفین خود را ندارند و باکی نیست که ما را در اینجا سخن بر آنان گوییم که نمیدانم چگونه است که دست نمیشوئید از این بازی و خسته نمیشوید از این تکرار!
باز اتوبوس فرستادن و باز جمعیت را به خیابان کشاندن و باز وانمود کردن که اینها به عشق و ارادت و صاحب اختیارند، و کفن پوش برای تائید ما آمدهاند. عبرت نمیگیرید از سرنوشت برخی از خودتان که روزگاری همین مردم ساده میگفتند نایب پیامبرست و مخالفت با آنها مخالفت با امام زمان، امروز میگویید او دشمن دین است و غارتگر بیت المال. و هیچ کدام از دو شعار از سر اطلاع و آگاهی نبود.
عبرت نمیگیرید از شاه و ملکه حکومت پیش از جمهوری اسلامی که چطور مردم ساده روستاهای بیرجند و نطنز فرزند قربانشان می کردند و چند ماه بعد همان مردم حاضر بودند کسی را اولین رییس جمهور تاریخ ایران کنند که آن شاه و ملکه را بازگرداند تا در قفس بگرداندند در خیابانها...
دست بر نمیدارید از این کردار که در وجودتان خونی شده انگار، و جز برای شرایط ماقیل تاریخ و استبدادی نیست وگرنه کیست که باور کند قطعنامهای که در پایان هر گرد هم آئی صادر میشود الزاما نظر مردمی نیست که به حسابشان مینویسید. اینها همه مربوط به دنیائی بود که درز پیرهن حکومتگران در آن چنین باز نبود. زمانی که مردم نمیدانستند که دعوا بر سر کلید چاه نفت است و آرمانها و مقدسات بهانه. اینها مال دورانی است که این همه شفاف نبود جهان...
درس تاریخ نمیخوانید و از این بازی که از شدت تکرار چنین نخ نماست دست نمیشوئید...؟!
همچنان هنرتان در زندان شماست و اگر کار مشکل شود در کشتار و ترور. چنان که هم زمان اصلاحات با طرح "حذف روشنفکران و نشان دادن بیعرضگی دولت" مقابله کردید٬ و در نتیجه قتلهای زنجیرهای آفریده شد و اینکار با ترور میرعلی موسوی یعنی بدان آقای میرحسین که نزدیک شدهایم...
اما بشارتتان باد که دیگر اینگونه بازیها در نمیگیرد. معترضان جان به لب رسیده را مدام خشمگین کردن به قصد آن که به بازی را به خشونت بکشانید - که در آن خود را چیره دست میدانید و چنین است - دیگر پاسخ نمیدهد. سرانجام روسیاهی به کسانی میماند که آن قدر از صبح خنجر برای این و آن تیز کردند و آن قدر شعر سرودند که "اینک تیغ و گلوی شما" که دیگر حنایشان رنگ ندارد و تهدیدشان جز نشانه ضعف و ناتوانی نیست. تنها اثری که از آن میزاید به خشونت کشاندن خیابان است که دودش ابتدا بر چشم خود و خاندانتان میرود.
به جای این گونه هنرهای بیهنری و چاره بیچارگی بهتر آن که عقل و تدبیر به کار اندازید. آزمایشی برایتان واجب است. اول از همه طرح های بدیع (زندان درمانی یا ترور) را در خانوادهتان امتحان کنید. ببینید حوانان خانه را میتوانید قانع کرد. خود میدانید که در توانتان نیست. حداکثر توانتان حبس نوجوانان خود در خانه و یا فرستادنشان به سفرست. جان و روان آنها را از دست دادهاید. خوب نگاه کنید مهربانی و احترام را در آنها کشتهاید.
اما مژده به همه مسالمت جویان که هنوز هم دیر نیست برای شنیدن صدای اعتراض مردم. وگرنه کمی دیر درون دستگاه حکومت بحثی در میگیرد که در پائیز ۵۷ در پشت در اتاق شاه در کاخ نیاوران در گرفت.
موقعی بود که دولت شریف امامی اثر نداد و شاه درمانده و بیمار میخواست اداره کل جامعه را به نظامیان بسپارد شاید موفق به مهار تظاهرات و ناآرامیها و اعتصابها شوند. گفت از تلویزیون بیایند تا پیامی را ضبط کنند که میخواست با مردم در میان گذارد.
و ملت در خانه شنیدند "ملت عزیز ایران صدای انقلابتان را شنیدم". و جز دو سه پیرمرد عاقل همچون عبدالله انتظام، دکتر غلامحسین صدیقی و دیگر با تجربهها و خون دل خوردههای همدل نهضت ملی و هوادار مصدق، و کسانی همچون دکتر علی امینی هیچ کس بر اهمیت این گفته تأمل نکرد. هیچ کس در آن راه چاره ندید. هیچ کس به فکر گفتگو و مصالحه برای نجات کشور از ویرانی و بی قانونی نیفتاد.
و در نهایت یک بار نسل پیشین با شعار آتش زدن خواست سعادت را بخرد، گذارش به بهشت نیفتاد.
آیا قرارست نسل امروز، نسل روزگار شفافیت، نسل روزگار خبر، روزگار آبی و سبز باید از همان راه بگذرد.
به قول بهنود عزیز راست بگویم دلهره دارم.
چی بگم که از ارزش متن زیبایت نکاهد دوست من؟!
سخنی که از دل بر آید بر دل می نشیند.
موفق باشی.
سپاس از لطف تو دوست عزیزم که زیبایی از اندیشهی روشن توست...
چقدر قشنگ می نویسی اخه تو پسر؟دستی هم بر سر من بکش
بعد از هستی را می گیرند و نیستی ازاد است این دومین متن قشنگی هست که می خونم.
سپاس
عالی بود....
سپاس
سلام ... حالت خوبه ؟ فوق العاده نوشتی .. جالب بود .... و واقع هنوز هم دیر نیست !!!
درود بر تو دوست عزیز و سپاس از بذل توجهت٬ امیدواریم که تا دیر نشده دریابند راه را تا به بیراههتر نرویم...
تیریست بی نشانه که از شست* میرود..
شست*:انگشت ۵ ام دست
امید به آنکه همه تیرهایمان هدفی صحیح را پی گیرند...
از آنجا که برخی نوشته ها در همکلاسی حذف می شوند واین نوشته کمی طولانی است اینو ذخیره می کنم بعدن می خونم...
برای دوستان عزیزی که زمان مطالعه کامل این نوشتار را ندارند و یا مطالعهی کامل آن از حوصلهشان خارج است محتوای اصلی را در قسمت نخست آوردم در جهت سهولت این امر و در ادامه نیز دیگر توضیحات در حهت تکمیل و قسمتهای مهمتر را نیز با دیگر رنگها مشخص نمودم...
با سپاس از بذل توجه شما دوست گرامی...
عالی بود ممنون
سپاس
سلام بر تو دوست گرامی!
متشکر از متن خوبت و یک سوال!
آیا تکمیل نمیکنی پروفایلت را:
متولد نهمین روز پاییز سال پایان جنگ٬ آن روزها که ریزش برگها خبر از خزان جنگ و آغاز سازندگی میدادند٬ آغاز اصلاحاتی نو٬ روزهایی که عالیجناب سرخپوش سردار سازندگی شد٬ و خواست تا جبران کند هشت سال ویرانی را٬ و بعد از او بود که امیدهای ما شکل گرفت٬ و سردار اصلاحات آمد٬ و گویی دگر بار٬ در دوم خرداد زنده شدیم٬ و برگی نو در تاریخ معاصر ایران رقم خورد٬ و حالا هم در امتداد آن مسیر٬ با افقی روشن در حال شنا کردن در حوضچهی اکنونم...
هنوز هم شنا میکنی و توصیفی از شنا نداری؟
موفق باشی!
درود بر حمید عزیز
حقیقت آنکه ای کاش توصیف این حوضچهی پیچیده نیز بدین سادگیها بود تا هزارتوی زندگی را دریافته و باز توصیف دارم٬ ولی سعی بر آن داشتم تا ادامهی این شنا را در نوشتارهایم در همکلاسی بیان دارم که این نوشتار امروز نیز بخشی از آن بود و امیدوارم ازین پس مجال بیشتری یابم تا هم غیبت و هم ادامهی این مسیر را بازگویم...
با سپاس از نکتهبینی و توجه تو دوست عزیزم و با آرزوی بهترینها
عکس خودرو های ضد شورش وارداتی به ایران
http://www.peykeiran.com/userfiles/image/Aks/Aks_7/khodro_police_12_31.jpg
عرض شود به خدمت پویای عزیز
این ها که نوشتی همه درست است و گمان نکنم کسی این حقایق را نداند و یا بر او پوشیده باشد اما این باتلاقیست که هرچه بیشتر در آن دست و پا بزنی بیشتر فرو میروی شاید عده ای را بتوانی قبل از خودت به آن بفرستی ولی نهایتا خودت نیز در آن غرق میشوی.
پویای عزیز نه تنها مسعود بهنود که همه از این وضع بیم داریم. هر کسی که در یک درگیری سهمی دارد از سرنوشت خود بیم دارد مخصوصا این درگیری که دو طرف مردم همین خاک هستند شاید همسایه ای که تا دیروز با همسایه اش گرم در ارتباط بود امروز به خاطر اقتشاشات رو در روی هم ایستاده اند وای بر ما فردا روزی که این جریان و درگیری پایان یابد که با چه رویی رو در روی دوستان سابقمان نگاه میکنیم. ....
درود بر سعید عزیز و سپاس از نظر صادقانهی تو دوست عزیزم
راست میگویی و بر صادقانی همچون تو همه چیز عیان است٬ ولی آنگاه که دیگر نگاشتههایی را از دیگر دوستان راست جامهمان میبینم و یا در جامعه چنین افرادی را میبینم در حیرت میمانم٬ و در قسمت اول نوشتار سعی بر نقد این اوضاع دوستان داشتم٬ اما در دیگر قسمت که هدفم ضرب شستی بر خودمان بود اندک خویشتنداری بیشتری بود که البته که سخت است ولی با پرخاشگری ما اتفاقی روی نمیدهد مگر خشونت بیشتر راست جامگان که همانا امری است که آنان میطلبند و بس٬ و ای کاش ما را توان از الگوهای گاندی و ماندلا و ... بود و نه خشمی دیگر که ما را به باتلاق توصیفی تو عزیز بکشاند...
با سپاس و آرزوی بهترینها برای تو روشنبین...
بیا بخندیم و کل دغدغه هایمان را به محدود به صاف شدن فِر مویمان کنیم که معادل همین را نسل ها ی پیشینمان داشتند و امروز خداوند ابتر است از هر انچه که به آن میاندیشند.
دیدن پست هایت هنوز خوشحال کننده است دوست عزیز.
گویی کل راه را جز این خاتمهای هم نیست و همه ابتریم...!
سپاس از نظرت که همچون همیشه همان طبع را در آن میتوان یافت...
با آرزوی بهترینها...
سلام
ادبیات منحصر به فردتان برایم خیلی جالب بود و به علاوه مشخص است که مطالعات تان زیاد و عمیق است.
اگر درست متوجه منظورتان شده باشم در مورد آمدن مردم به خیابان و سرنوشت حکومت ها نوشتید. ابتدا عرض می کنم که به هیچ وجه کسانی که برای اصلاحات و در پی جنبش سبز به خیابان ها آمدند را منافق و فریب خورده نمی دانم و برعکس فکر می کنم آنان بیشتر به دنبال آبادی ایران و سربلندی ایرانی هستند زیرا آنان حاضرند به خاطر هدفشان باتوم بخورند و ریسک دستگیری را بپذیرند و ... دلیلش هم روشن است زیرا آنان مخالف شرایط موجودند و در پی تغییر.
از طرفی فکر می کنم شما هم با من هم نظر باشید که متاسفانه اکنون مردم دودسته شده اند دسته ی دیگر کسانی هستند که خیلی با شرایط کلی فعلی مخالفتی ندارند و اگر انتقادی هم داشته باشند برای آن به خیابان نمی آیند. پس دسته ی دوم موافق شرایط موجود هستند. حال چه دلیلی دارد که به خیابان بیایند. پس نمی توان گفت وجود مردم در خیابان اثبات کننده ی تعداد طرفداران تفکر خاصی است.
پس حکومت که گاهی لازم می بیند طرفداران خود را به رخ بکشد لازم میبیند که بساطی مثل پاره کردن عکس امام را علم کند.
اما این را نیز بدانید که اگر تکلیف این نظام را آمدن به خیابان مشخص کند خیلی از مردم که تا به حال بی تفاوت بودند دیگر ساکت نمی نشینند.
ضمنا از شما بعید بود که در مورد حضور مردم در تهران و شهرستان ها اینگونه قضاوت کنید.
فقط یه سوال آیا چهارشنبه از نزدیک شاهد حضور مردم بودید؟
به امید آشکار شدن حق
درود بر شما دوست گرامی که خوشحال میشوم تا با نام و شخصیت والایتان بیشتر آشنا گردم...
گمان میکنم هر دو نظر مشترکی داریم ولی شاید کمی نثر بد من منظورم را نرسانده و بدین اختلاف رسیدیم٬ نقد من بر هر دو گروه راست و چپ جامعهی امروزینمان بود که به قسمی بر هردو وارد نمودم٬ نقدم بر راست بدینسان بود که طرفداران حکومت همانطور که شما فرمودید به خیابانها با آن وسایل و هزینهها و دیگر احادیث آمدند که من برایش توصیفی جز آنچه بیان داشتم نداشته و آن را اثبات ترس و وحشت حکام میدانم که در ترس از پایههای سستشان این عمل را به انجام رساندند بی هیچ تدبیری که آیا با این عمل حتی به خیالشان ذرهای از درد جامعه را دوایی یافت؟! که به گمانم هیج!
اما سبز جامگان چپ را نیز به گمانم باید اندک خویشتنداری بیشتری آید که با چنین رادیکالیسمی جز خشونت بیشتر راهی نیست که همانا آن است که چماق به دستان خواهند و بس و پس راهی نباشد دلخواهمان که به اهداف راستین آزادی و دموکراسی خواهی که شما نیز به درستی فرمودید بیانجامد.
اما در قبال پرسشتان نیز دیرو متأسفانه فرصت نیافتم ولی هم در تصاویر و هم دوستان شنیدم و امروز نیز در شهر خویش نظاره نمودم و آنچه دست یافتم عنصر اول مقاسه سنی و طبقاتی دو تظاهرات بود که راست را اکثرا کهنسالان طبقه مذهبی مستمندی که از سر اجبار آمدهاند توانستم بیابم که در شعارها نیز شاید ۵٪ هم به هم نوایی بر نمیخواستدند٬ ولی در سبز جامگان چپ اکثریت را جوانانی تشکیل میدهند که از طبقهی متوسط به بالا تشکیل میدهند که همه با تمام وجود به مانند توصیف شما حضور یافته و مییابند...
با سپاس و آرزوی بهترینها برای شما دوست روشنبین گرامی...
ولی می دانم که می دانی که می دانند که نمی دانند. و یا برعکس. البته برعکس.
همه د ی ک ت ا ت ور ها رفتارهای مشابه دارند و تاریخ همیش تکرار می شود....
وحتی قابل پیش بینی است.
امید به آنکه ما دچار تکرار نشده و اینبار آن را بسازیم...
کاش همه به این مرحله برسیم که بگیم زنده باد مخالف من
زندهباد مخالف من...
به سلام دااااش پویای خودمون ... نیستی کجایی؟
امیدوارم هر جا هستی سالم و سلامت باشی.
سلاام داش پویا خیلی مخلصیم.
نمی دونم این نظرم چرا اینجوری میشه.
هر جاشو حذف می کنم ثبت نمیشه.
به دلیل وجود برخی واژه ها....
یک نظر طویل الجمله و کاملا سیاسی و نخبگانه و روشنفکرانه می خواستم واست بنویسم نمی دونم هر کاریش می کنم نمیشه.
چون یه سری حقایق درش نهفته است.
همین داشمون که میگه زنده باد مخالف من رو دیدیش سلام گرررررررررررررررررم برسون.
موفق باشی.
به نظرت
چرا این تضادها در گفتار مسئولان هست؟
رییس مجلس یک چیزی می گوید ٬ رییس پلیس یک چیزی ؟ چرا حقیقیت پنهان نگه داشته می شود.
ما دیده ایم.فیلمها ساختگی نیست. حالا مال خانم ندا آقاسلطان ساختگی. که می گویند ندا را یک آمریکایی اومد کشت و شبیه سازی صحنه قتل رو هم که میدانی.
چرا دشمنان می گویند در روز عاشورا تمام صحنه در دست مخالفان بود؟ و دیگر این گه چرا اینها گیج اند ؟ و تنها زبانی که میگن مسئولان به کار می برند زبان خشونت هست؟ و می خواهند این زبان را که غیر مسلامت آمیز است بر مخالفان هم به کار برند؟
به گواه تصاویر ویدیویی.
این از کجا می آید که نظام پلیسش یک چیزی می گوید و دختر را می زند؟ ولی در منبر درباره ی قهرمانان عاشورایی چیز دیگری می گویند.
و چرا می گویند جناب رادان در کهریزک دستور کشتن مردم را می دهد؟
به نظرت کشتارها ناشی از چیست؟
این آمریکا چرا این کارها رو میکند ؟
مثه که خلن یه عده.
آخه یه مخ نی بفهمه اینو؟
مثه که یه عده خلن.
این دختر پسرهایی که گول آمریکا را میخورند نمی فهمند این را ؟
آخه یه مخ نی بفهمه اینو ؟
مثه که یه عده خلن.
یعنی دیگه واقعا کسی هست نفهمه اینو؟
پویای خوبی هستی . همیشه پست هات رو می خونم.
یه سری اسناد لو رفته را هم مطالعه کردم که مثل اینکه آقای ایکس هم که شما از طرفدارانشون هستید. هم گندش را درآورده است.
کسانی که در خانواده های بزرگ به دنیا آمدن از بنده ای که در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم تعهدشون بیشتر هست.
همان طور که به تعبیر قرآن فرزند یک فتنه است.
من هم مثل شما معتقدم که باید به فرزندان سوای پدران نگاه کنیم.
تعهد نسبت به مبانی انقلاب از بین رفته.
البته سن من اقتضا نمی کنه.
ما باید خودمون با شرایط سیاسی کشورمون تطبیق بدیم. نه یه قدم جلوتر از رهبری نه یه قدم عقب تر...
امرزو شرایط ویژه ای داریم که طبق گفته دوستان به اتحاد و همدلی نیاز داریم.
ماجرا چیست؟
به تعبیر سعدی این روستازادگان باید بیایند این کشور را اداره کنند !؟
ما نباید زندگی رو با بازی کامپیوتری اشتباه بگیریم ٬ مخصوصا شما جوانهای تهراونی نباید جوگیر بشید.
از شخصیت شما و دوست دیگرم بعید هست.
ما نباید به جایی برسیم که دکمه ی آندو رو بزنیم.
زندگی که بازی کانتر نیستش که././.
تهرانیها هر کاری که انجام دهند.
به نام ایرن ثبت میشود.
قبول داری یا نه؟
به نظرم این لایحه تغییر پایتخت هر چه زودتر اجرا شود بهتر است.
اصلا روز به روز بی فرهنگ تر می شوند عده ای بلانسبت شما... اصفهانش این کارها رو انجام نمی دهند..
شما که خودت مطالعه داری بهتر می دانی.
این اسناد لانه ی جاسوسی باید در دانشگاهها تدریس شود.
می دانم شما هم جزو کسانی هستی که یا به آقای کروبی رای داده اید یا جناب میرحسین...
اما بنده به شخصه چون پیش بینی می کردم جناب احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور معرفی می شود به ایشان رای دادم. و گرنه انتخاب من تا ثانیه ورودم به مسجد و محل اخذ رای میرحسین بود.
موفق باشی.
سلام بر حسین عزیز و ممنون از همهی الطاف تو دوست عزیزم
ممنونم هستم از نظری که مطرح کردی و سؤالهایی که طرح کردی و البته ای کاش در حیطه این نوشتار نظراتت را طرح مینمودی و گفتوگو در باب این کلیات وقت و مطالب بسیاری را میطلبد که تلاش میکند اندک آگاهیام را در باب نظراتت بگویم و امیدوارم مفید واقع گردد...
در ابتدا از تناقضها و خشونت جاری سخن گفتی که متآسفانه هر روز رو به گسترش میرود آنچنان که میگویند تا کنون مسالمت بوده و گویی زین پس میخواهند دست به خشونت آویزند!
مسلما زمانی که خرد نباشد و در پی کبک رویی باشیم و اینگونه منشها جز این نیز نباید متوقع بود و راه را جز خشونت نمیبینند٬ ولی اگر اندک خردی در پی حفظ حتی ذرهای از نظام باشد هرگز اینگونه نمیکنند و کل نظام را فدای یک نفر که خود کل نظام را هر روز بر این منجلاب فرو میبرد نمیکردند و اکنون نیز با این بیانیهی جناب موسوی که معقولانهتر در این شرایط برای هر دو طرف به نظر میآید عمل میکردند و هنوز هم دیر نیست امیدها همچنان جاری...
و همه اینها را گفتم تا بگویم که راست میگویی که تعهد به انقلاب و نظام از بین رفته که همه را فدای یک نفر میکنند که خود فرو میبرد با خود همه را به منجلابی که خود ساختهی اوست و اندک درایت بیشتری باید بود...
به گمانم کل کلام و هدف توضیح این امر بود که من نیز با آن موافقم و از دید و نظر خود که به گمانم دقیقا اینگونه گشته بیان نمودم و خوشحال میشود تا دیدگاه خود را دگرباره نیز ادامه دهیم تا برسیم که به واقع راه چیست و خطا کیست و راهبر چگونه...
با سپاس و آرزوی بهترینها برای تو دوست عزیزم...
موضوع دیگری که یادم آمد که برگردم و در این بخش خاطرنشان کنم این است که ٬

۱-چرا روحانیت ساکت مانده است ؟
۲- چرا شما بعد از ۷ ٬ ۸ ماه به خود آمدی و
سکوت را شکستی و قلم به دست گرفتی ؟
۳-این روحانیت که زمان شاه باران نمی آمد می گفتند به خاطر کفر شاهه که باران نیامده و اطلاعیه می دادند!
و بعد از جریانی که آقای کروبی پرده ازون برداشت با شجاعت به گفته ی برخی ٬ تصدیق یا تکذیب آن را هم متوجه نشدیم.
که چرا ؟
چرا پارازیت می اندازند بر روی شبکه های ماهواره ای ٬ چرا بی بی سی فارسی و صدای آمریکا ٬ چرا العربیه.
چرل دستور برخورد با اینها صادر شده است و خفقانی می خواهد بر جامعه حاکم بشود؟
چرا کار به جایی می رسد که مجموعه خبری بیستو سی هر روز باید برنامه های شبکه های بیگانه را تحلیل کند ؟
چرا عده ای به دروغ می گویند ۷۰ نفر کشته شده اند چرا یک عده ای می گویند ۸ نفر و چرا عده ای در ابتدا می گویند ۹۸ نفر ؟
چرا شعار سبز فقط سبز علی سید فقط سیدعلی سر می دهند ؟
چرا بر روی استاوت مسنجر خود شعار ای رهبر آزاده تجاوزم آزاده را می نویسند به جای این همه حرفهای خوب خوب ؟
چرا فقط جوسازی می کنند و ...
چرا؟
چرا دانشجوی غیرسیاسی باید سیاسی شود؟
چرا ؟
چرا؟
چرا ؟
چرا می روند تظاهرات ؟
چرا
چرا اینها می گویند آنان دروغ می گویند و انها می گویند آینها ...
با تشکر از شما.
چرا درس نمی گیرند؟
چرا به شوخی می گیرند؟ زندگی جدی را ؟
چرا اینجا ؟ چرا اینجوریه آخه؟
با تشکر از شما...
و چراهای بسیارتری که شب و روز فکر ما را گرفته و شاید پاسخهایشان هم هویدا٬ ولی گویی عدهای برایشان آن مسند قدرت بسیار پراهمیتتر از اینهاست که کبکوار تنها این مسند را برگیرند و بس...
کیست که شکاف بین روحانیت را ندانسته و روحانیون حقیقی چون آیتالله منتظری٬ صانعی٬ طاهری... را نبیند که اینچنین با شهامت فریاد میزندد این ظلمها را...
کیست که دلش از این خشم و خشونت به درد نیامده و سکوت خود را در قبال هلهلهی ظالمان نشکند؟
کیست که نداند این پارازیتها را برای عدم وجود شفافیت و خفقان خبری را؟
کیست که این فرافکنی را برای عدم وجود تعهد لازمه نداند؟
و کیست که نداند...؟!
آری همه میدانیم اما این شیرینی مسند قدرت است که گویی نمیگذارد... اما این شیرینی را ابدی نیست و آنچنان که دیگر شیرینیها ابدی نبود و نخواهند بود...
قرار نبود حرکت را رادیکالیزه کنیم و بنا بود آرام و مدنی و روادارانه اعتراض کنیم ولی وقتی گارد ویژه به طرف ما آمد،ما با خشونت و قساوت هر چه تمام تر،آسفالتهای خیابانها را لگد کردیم و به آسفالت کوچه های اطراف هم رحم نکردیم.حتی بعضی از ما،برای جلوگیری از حمله گارد ویژه و دیگر نیروهای ریز و متوسط و درشت و تنومند،میله های وسط خیابانها را از جا کندیم با این که گاندی،هیچگاه میله های وسط خیابانها را نکند و به آن میله های نازنین و پیام آوران عطوفت و رحم همیشۀ تاریخ وفادار ماند و آنها را برای فردای خیابانهای هند به کار گرفت.ما،با خشونت و بیرحمی هر چه تمامتر سیگارها و روزنامه ها را به آتش کشیدیم و دود آن را با وقاحت جلوی صورتمان گرفتیم،تا اشک نریزیم. در حالی که مسیح هیچگاه روزنامه آتش نزد و دود سیگار توی چشم حواریون فوت نکرد و لایۀ ازن سوراخ ننمود.ما،وقتی از بالای پل کالج روی سرمان سنگ ریختند و زخمیمان کردند و دوستانمان را از بالای پل به زیر افکندند،به جای مدارا و نشستن بوداوار زیر درختهای انجیر حاشیه خیابان ،به شیوه پوپولیستی عصبانی شدیم و شعارهای تند دادیم در حالی که مارتین لوترکینگ هیچگاه زیر پل حافظ شعار تند و تحریک کننده نداد .ما وقتی پاترول از روی دوستانمان عبور کرد به بعضی وسایل نقلیه خسارات کلی و جزئی وارد ساختیم در حالی که می توانستیم پوپولیسم کلاسیک را در رویکردی پراگماتیستی به بحثی خرد گرایانه با جناح مقابل پیوند بزنیم و ابژه تزریق سیستماتیک خشونت حکومتی را با خرد ورزی در دم خرد و خاکشیر نماییم،چندانکه افلاطون و سقراط و اکوئیناس و آریستوفان و دیگرخداوندان تسامح و تساهل تاریخ بشریت چنین کردند.ما می توانستیم خیلی چیزها را با هم پیوند بزنیم ولی نزدیم.قبول کنید که ما،آدمهای پلیدی بودیم.ما،در غیاب عزیزان گشت ارشاد به خشونت عریان پرداختیم و نکردیم لااقل نوع محجبه اش را انتخاب کنیم که اینقدر به وهن مقدسات متهم نشویم.اگر چنین کرده بودیم،امروز همگان از پوپولیسم دولتی گرفته تا آنارشیسم حکومتی،تک تک ما را گرفته و روی سرشان حلوا – حلوا می کردند.
بی بی گل
درود بر شما دل پر خونتان...
آری٬ حق باشماست و شاید ما را توان از این امر نبود که اینگونه تخیلوار عمل کنیم و این نقد را شاید بیشتر بر رهبرانی است که حال که نزدیکانشان را از دست رفتنی است آنها را جنبشی آمده و...
ما باید از ابتدا به چنین اعمال منسجمی دست زده و با تحصنهای پی در پی این امور را دنبال مینمودیم تا اینگونه در خیابانها کشته نداده و بهانه را بر قهقهه زنان کیهان نشین و ... تقدیم نمینمودیم٬ زمانیکه کار به خیابان و خیابان به خشونت کشیده شد حتم مسلم است که گل داده نشده و گلوله است که دست آویز است و ما را نیک نباشد اینچنین...
امید به آنکه در ادامه با مسامحه بیشتر راه را ادامه داده و این هزینهها بدینسان روا نشوند...
با سپاس و آرزوی بهترینها...
دوست خوبم نیستی؟
باز هم بنویس و جان ما را تازه کن
درود بر محمد عزیز و سپاس از لطف نظرت٬ امید به آنکه قلمم شایستهی الطافت باشد...