ای پرنده مهاجر ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرکها من تو فکر گلهمونم
تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نونم
دنیای تو بینهایت همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور
من دارم تو آدمکها میمیرم تو برام از پریها قصه میگی
من توی پیله وحشت میپوسم برام از خنده چرا قصه میگی
کوچه پس کوچه خاکی در و دیوار شکسته آدمهای روستایی با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه است واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی
برای من زندگی اینه پر وسوسه پر غم
یا مثل نفس کشیدن پر لذت دمادم
ای پرنده مهاجر ای همه شوق پریدن
خستگی یه کوله باره روی رخوت تن من
مثل یک پلنگ زخمی پر وحشت نگاهم
میمیرم اما هنوزم دنبال یه جون پناهم
نباید مثل یه سایه زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم
فضا سازی در این شعر با آهنگ و اجرای داریوش اقبالی میتونه هر انسانی رو دیوانه خودش کنه!
واقعا ممنونم ازت. خیلی وقت بود که این رو زمزمه و آهنگش رو گوش نکرده بودم.
با احترام
ممنون.با احترام
ممنون.
عاشق این ترانه ی داریوشم
بخصوص این دو قسمت
من دارم تو آدمکها میمیرم ، تو برام از پریها قصه میگی!
و
نباید مثل یه سایه زیر پاها زنده باشیم ، مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم
ممنون
ممنون.
قشنگ بود
ممنون.
thanks.
۲