تَرا گَمَه میرزا کوچک خانا چقدر در جنگل میخوابی به خاطر مردم؟
خسته نشوی ای جان جانانم، با توام، میرزا کوچک خان!خدا دانه که من،
نتانم خفتن، از ترس دشمن، می دل آویزانا٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا
خدا میداند که از ترس دشمن خواب نمیتوانم، دل آویزان و نگرانم، با توام،
میرزا کوچک خان! چِر ِه زوتر نایی، تندتر نایی، تنها بنایی، گیلان ویرانا٬ ترا گمه
میرزا کوچک خانا چرا زودتر نمیآیی؟ تندتر نمیآیی؟ گیلان ویران را تنها گذاشتهای،
با توام میرزا کوچک خان!بیا ای روح روان، تیریشا قربان، بهم نوانان، تی کاس چومانا
٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا بیا ای روح و روانم، قربان ریشت، آن چشمان روشن را
روی هم نگذار، با توام میرزا کوچک خان!اَمه رشتی جَغَلان، ایسیم تی فرمان، کُنیم
اَمه جان، تی پا جیر قربانا٬ ترا گمه میرزا کوچک خانا ما بچههای رشت،
به فرمان تو ایم، جانمان را به پایت قربان میکنیم، با توام میرزا کوچک خان!
جمله ای از میرزا :
این ملت با یک چوب دو سر طلا به فلک بسته شده ؛
یک سرش حکومت قاجاره ، یک سرش زوره اجنبی
تا حکومت قاجار هست ٬ آقایون زوره اجنبی هم هست تا زوره اجنبی هست حکومت قاجارم هست !
این چوب رو باید گرفت و از کمر شکست !
وقتی صفحات تاریخ رو ورق می زنیم و اسناد و مدارک به جا مونده
از میرزا کوچک رو مطالعه می کنیم می بینیم که عدالت خواهی و
عدالت گستری در کشور از اهداف میرزا بود و
اون عدالت رو در کنار استقلال کشور دنبال می کرد !
خانه میرزا کوچیک خان !
جمله ای دیگر از میرزا :
ما به دنبال حق و حقوقی هستیم که خداوند به ما داده اما اجنبی از ما گرفته
حق داشتن وطن ، حق داشتن استدلال برای این وطن !
و جمله ای دیگر از میرزا:
« ...من و رفقایم محال است آلت دست آنها (دشمنان) بشویم. عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را، هدیه شغل و مقام کند. من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. ما به شرافت زیستهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد...»
این اندیشه ی بلند آزادی خواهی میرزا کوچک رو می رسونه که درون زمان به عنوان
بارقه ای در کشور ما درخشید ،
و بالاخره در انقلاب اسلامی ایران به سر رسید !
قیام میرزا کوچک خان بر ضد ظلم و استبداد زمان ما رو به یاد بزرگمردانی همچون
محمدعلی خان پسیان ، رییسعلی دلواری و شهید مدرس می ندازه .
اونهایی که برای رهایی
و آزادی ایران و ایرانی از دست متجاوزان ٬
قیام
و جان خودشون رو در روی اهداف مقدس اسلام زنده کردند.
و همیشه تاریخ در قلب هر ایرانی و هر آزادمردی زنده اند !
مهمترین درسی که ما از قیام میرزا کوچک خان جنگلی
گرفتیم این بود که :
استقلال ، تمامیت ارضی خودمون رو حفظ بکنیم.
درس آزادگی و آزادمردی و دفاع از آرمان مقدس اسلام و نام وطن رو
به تمام ایرانیان
و مخصوصا گیلانیان داده ...
و اما یادگارهای میرزا کوچک خان جنگلی امروز تنها به آرامگاه ، خانه ، اسناد و مدارک
و وسایل شخصیش نیست و
بلکه وطن پرستی ، آزادیخواهی و استکبارستیزی این بزرگ مرد تاریخ بزرگ ترین یادگارشه ؛
۱۱ آذر سالروز شهادت میرزا کوچک خان گرامی باد دوستان ٫
خسته نبستی خسته نُبُستی، میجان جانانا٬
چقد جنگله خوسی ؟
هشتاد و هفت سال پیش در چنین روزی میرزا به همراه یکی از یاران باوفایش در برف بسیار شدید در مسیر گیلوان از دنیا رفت. بی انصافی است اگر میرزا را کشته ی سرما و کولاک بدانیم ؛ میرزا کشته ی جفای یارانش شد . آنچه میرزا را مجبور می کرد تنها به همرا یکی از یارانش این مسیر پر مخاطره را انتخاب کند صرف نظر از آرمان و هدف بسیار والایش ، کج فهمی و ترسوبودن یاران بی وفایش بود . یارانی که روزهای پر مخاطره ای را در کنار آنان و دوشادوش آنان و برای آنان پشت سر گذارده بود . نمی دانم ، میدانید یا نه ؛ اما وقتی من برای اولین بار این موضوع را فهمیدم که آخرین یاری که با میرزا ماند و جانش را به پای میرزا فدا کرد ، شخصی آلمانی تبار به نام " گائوک " بود که البته جنگلی ها او را با نام " هوشنگ " می شناختند . این یعنی این که از بین ما ایرانیها و یا اصلا بهتر بگویم از بین ما گیلانیها کسی برای میرزا نمانده . معین الرعایا که از نزدیکترین افراد به میرزا شمرده می شد ، در اخرین روزهای حیات ِ میرزا ، با تطمیع پسرعمویش از میرزا جدا شد و او را تنها گذاشت . خیلی ها او را تنها گذاشتند ، تا سرنوشت بدن پاک میرزا بدون سر باشد .
متنی که ابتدای این پست نوشته شده بخشی از دیالوگ
و یا بهتر بگم (بخشی از ترانه تیتراژ سریال کوچک جنگلی به معنای" چقدر در جنگل میخوابی")
سریال میرزا کوچک خان جنگلیه ، که با نام عمارت فرنگی چندی پیش از شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و جزو یکی از آثار فاخر به حساب می یاد !
که هنرمند خوب کشورمون
سرکار خانم رزیتا غفاری در نقش همسر میرزا کوچک خان
این جملات زیبا رو بر زبان می آوردن.
برای اطلاعات بیشتر می تونین به این سایت ها مراجعه کنین :
http://darinternet.blogfa.com/post-26.aspx
http://kochakejangali.blogfa.com/post-7.aspx
و ^ جستجوی وب سایت های دیگر در موتور جستجوگر گوگل ^
توصیه می کنم تیتراژ این سریال رو حتما در گوگل جستجو کنید و دانلود کنید و گوش کنید و یا خود فیلم این سریال رو ، چون فوق العاده زیباست.
در طی سالهای گذشته هم زنده یاد امیر قویدل سریال دیگری از میرزا کوچک خان در دهه 60 ساخته بود/
تو را من چشم در راهم.......
متاسفانه این فرهنگ غلط از همان گذشته برایمان مانده که همیشه ادعای چیزی را داشته باشیم که هنگام عمل به قول معروف جا بزنیم . همه می گفته و می گویند : ای کاش ما زمان امام حسین (ع ) بودیم تا در رکابش شمشیر می زدیم و سر وجان فدایش می کردیم . ولی حالا که وقت عمل شده و موضوع آنطور بحرانی نبوده که روز عاشورا بوده ، سر از تن میرزا جدا می کنیم .... . فکر می کنید او که سر میرزا را برید از روز ازل قاتل بدنیا آمده ، نه او هم مثل من ، شاید روزی ادعایش گوش آسمان را پاره می کرد . یا اوکه سر میرزا از رشت به تهران برد تا بلکه خوش خدمتی ای به مرکز نشینان کرده باشد ، از افریقا آمده بود ؟ نه ، اوهمان خالو قربان کرد بود که از بلندپایه ترین فرماندهان جنگلی ها بود . .نه تنها او ، بلکه خیلی دیگر از سران جنگل ، مثل معین الرعایا ، احسان الله خان ، حاج احمد کسمائی از میرزا جدا شدند . [ البته حساب کسانی که دستگیر شدند را باید جدا کرد ] این را باید گفت که میرزا هیچ گاه اجباری برای پیوستن یا جداشدن یاران جنگل نداشت ، تا جایی که در آخرین روزها ، شخصِ میرزا از یارانش میخواهد آنها که توانایی ندارند می توانند بروند ... .
طاب به سر بریده ی میرزا:
این سر که نشان سرفرازی ست
امروز رها ز قید هستی ست
با دیده ی عبرتش ببینید
این عاقبت وطن پرستی ست...
__________________
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است
کاش میرزا رو فقط به خود گیلانی ها نسبت نمیدادن. میرزا از شمال شروع کرد ولی متاسفانه به دلیل خیانت عده ای به طرز ناراحت کننده ای از دنیا رفت ولی هدفش آزادی تو همه ایران بود. مرد بزرگی بود و من به عنوان یه گیلانی و ایرانی بهش افتخار میکنم.
البته گیلکی رو فارسی نوشتن خیلی سخت میشه و خیلی از اعرابش رو نمیشه گذاشت ولی جالب بود.
کاش ...
ما هم به شما افتخار می کنیم. والا منم بلد نیستم. ببخشید اگه
بد نوشتم. به خدا بلد نیستم. من ُ امروز صبح روی مبل نشسته بودم
و اخبار صبحگاهی شبکه یک رو تماشا می کردم که یک گزارش کوتاه
از میرزا پخش کرد.
پیش خودم ٬
گفتم پستش رو بزنم و یک سری اطلاعات به دوستایی که کمتر با ایشون
آشنا هستند بدم.
ممنون شما استاد مایی ُ خوشحال می شیم
اگر زمانی فرصت پیدا کردید لطف کنید یه دوره آموزشی رایگان
برامون بزارید D:
واقعا لهجه شیرینیه ... خیلی لهجه شون رو دوست دارم.
-----------------------------------------------
پی نویس :
رضا اسکستانی – او پس از بریدن سر میرزا ، آن را به خان تالش تحویل داد.
از میان یاران میرزا ، تنها تعداد معدودی ماندند یا مردانه رفتند و شهید شدند. دکتر حشمت یکی از آنها بود که فریب تطمیع سران دولتی را نخورد . او دلیل جدا شدنش را خستگی و درماندگی اعلام کرد . و خوب می دانست پایان هر دو راهی که پیش رو دارد مرگ است و سرانجام در این دوراهی جدایی از میرزا را برگزید وشاید تا آخر عمر کوتاهش خود را نبخشید و باز شاید بهمین دلیل تا آخرین لحظات عمرش سکوت را بلندترین فریادِ خود قرار داد ، تا مظلومیتش را به مردم اعلام کند . او را به دار آویختند او را که امیرکبیر گیلان بود و در آبادانی گیلان کم نگذاشته بود . هدایت آب سپیدرود به شرقی ترین نقاط گیلان یکی از کارهای مهمش بود . او هم به سان مرادش میرزا وقتی چشم از دنیا بست هیچ نداشت ، آورده اند میرزا و یار باوفایش به هنگام مرگ تنها یک سکه نقره به جیب داشتند .
------------
فقط این چیزا رو هم بلد هستم.
طبری یا (مازندرانی) :
این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر میکند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت میدهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفتهاند یاد کرده و نمونهای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخهی خطی از ترجمهی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخههایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمهی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی مینویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
خیلی جالب بود
آخرین بار ی که مقبره ی میرزا کوچک خان رو دیدم بارون قشنگی میومد
ممنونم
http://www.img98.com/images/5fdpjsif6bgfwkpk4wf.jpg
پست های شما جالب تره همشون :دی
توی این وبلاگ مثل این که همیشه هر اتفاقی می افتاده باسه شما
اون موقعش شکر خدا بارون میومده ها ... ؛ :دی
حالا اگر وقت داشتی این سایت دانشکده صدا و سیما رو ببین
که با اهدافشون همین جوری آشنا بشی ! :
http://www.iribu.ir/Persian/
موقع جشن تولدت هم که بارون میومد حسین جان ! . (:
ان شاالله همیشه بارون رحمت خدا روی سر هممون بباره ....
ممنون برای "تصویر"
آرامگاهشون رو دیدم . عکسش رو البته.
پس رفتی ٬ خوش به حالت. :دی
یکم که بری جلوتر توی اون سایبونه ، مقبرشون این شکلیه ببین :
http://www.img98.com/viewer.php?file=lg2nud0qqtickzz90xc5.bmp
جالب بود! زیاد نمی شناختمشون!

حرف های قشنگی زدن!!
واسه قشنگی که نگفتن که مثل جملات قصار رو !
که بکوبن به دیوار و توی زندگیشون ازش استفاده نکنن
و بهش عمل نکنن. شهید شدن در راهش.
٬ من سعی می کنم راهشو ادامه بدم! :دی )
اگر هر روز کلمه ای بر دانش خود بیافزایی بعد از یکسال تنها
۳۶۰ کلمه جدید خواهی داشت. (اس ماردن)
وضعیت باسوادان بر بیسوادن همانند برتری زندگان بر مردگان است (ارسطو)
آنان که به علم خود عمل نکنند مریضی مانند که دوا دارد و به کار نبرد.
( زیمغراتیس )
و در آخر این که یک ضرب المثل اسپانیوالی میگه دانا از دشمنانش بیشتر استفاده می کند تا نادان از دوستانش.
(: منم نمی شناختمشون مثل شما .
یک برنامه ای ازشون توی تلویزیون دیدم.
اومدم توی نت تحقیق کردم و بیشتر با ایشون اشنا شدم.
فکر کنم توی کتاب تاریخ دوره دبیرستان هم باهاش آشنا شدیم قبلاً .
رهبر نهضت جنگل علیه سلطه بیگانگان در یازدهم آذرماه سال 1300هجری شمسی به شهادت رسید. یونس ملقب به میرزا کوچک ، پس از آن که خواندن و نوشتن را در یکى از مکتب خانههاى زادگاهش آموخت، درنوجوانى به فراگیرى علوم دینى و معارف قرآنى و روایى روى آورد و چندین سال در مدرسه حاجى حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به یادگیرى زبان و ادبیات عرب، منطق، مقدمات فقه و اصول پرداخت . وی در سال 1322 ه.ق در عالىترین درس دوره سطح حوزه علمیه یعنى آموختن کفایةالاصول شرکت جست و در محضر آیة الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى تلمذ کرد . او در سن 28 سالگى به درجه اجتهاد نایل آمد . میرزا کوچک خان جوانى خوش اندام، مودب و فروتن بود. چشمانى زاغ، سیمائى متبسم، بازوانى ورزیده و پیشانى باز داشت. در روابط اجتماعى با دوستان، خویشاوندان و آشنایان بسیار خوش برخورد، باعاطفه و توام با صمیمیت بود و از جنبه روحى، عفیف و انسانى معتقد به فرائض دینى و مؤمن به اصول اخلاقى به شمار مىآمد. با قرآن بسیار مانوس بود ودرتصمیم گیرىها به این کلام آسمانى تفال مىزد و به استخاره عقیده خاصى داشت و اغلب کارهایش را با استخاره انجام مىداد. هیچ گاه واجباتش ترک نمىگردید و عبادات مستحبى را نیز انجام مى داد. او تحت تاثیر اندیشههاى آخوند خراسانی به حوزه عمل سیاسی روی آورد و رهبرى روحانیت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده گرفت . میرزا بعد ها در فتح تهران شرکت کرد و در جنگ سه روزه مجاهدین با قوای استبداد مامور جبهه قزاقخانه بود . مجلس شورای ملی در سالهای پایانی عمر خود استخدام مورگان شوستر آمریکایی را به تصویب رساند . مورگان سه سال به ریاست خزانه داری کل منصوب شد و در سیستم مالی کشور اصلاحات مالی چشم گیری را رقم زد . اما روس ها و انگلیس ها که تاب حضور کشور ثالثی را در ایران نداشتند و ایران رادر تیول خود می پنداشتند نسبت به این کار اعتراض کردند . در این زمان روسیه طی اولتیماتومی به ایران خواستار اخراج شوستر از کشور شد . در این زمان نیز میرزا در ماجرای اولتیماتوم روسیه به ایران که منجر به تعطیلی مجلس شد در ردیف مخالفان قبول اولتیماتوم در آمد . بر اساس قرار داد 1907م ایران میان روس ها و انگلیسی ها تقسیم شد . شمال ایران به اشغال روس ها در آمد . و پس از جنگ اول جهانی نیز انگلیسی ها با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود در آوردند . کوچک خان درهمین زمان بود که با گرویدن به اندیشه اتحاد دنیای اسلام تشکیلات نظامی را بوجود آورد تا به نجات کشور بپردازد . وی به همین منظور نهضت جنگل را پایه ریزی کرد .هیات اتحاد اسلام مرامنامه ای در نه ماده تصویب کرد که بر اساس آن حکومت در دست نمایندگان مردم قرار می گرفت . این مرامنامه حاوی 34ماده بود و شمول آن تمامی حوزه های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را در بر می گرفت . وی بعد ها تصمیم گرفت که با ایجاد یک پایگاه نظامی و تهیه سلاح گرم شمال کشور را از لوث وجود اشغالگران روس پاک کند . اما در این میان دشمن جنگلی ها تنها روسیه نبود بلکه دولت ایران که به شدت تحت فشار روس ها بود با مبارزه عملی و علنی با قوای جنگل پرداختند . نخستین نبرد سنگین جنگلی ها با قوای دولتی و در همین راستا در منطقه کسما شکل گرفت . در این نبرد جنگلی ها دشمن تا بن دندان مسلح را از پای در آوردند . البته در نبردهای بعدی روس ها و دولت مرکزی ایران در اقدامی هماهنگ ضربه سختی به جنگلی ها وارد ساختند . جنگلی ها تازمانی که تزارها ، قدرت را در دست داشتند به مبارزه و مخالفت با آنان پرداختند . اما در آغاز پیروزی انقلاب اکتبر روسیه ، روابط جنگلی ها با روسیه تبد یل به روابط حسنه شد . در این میان دولت انگلستان هم به نهضت جنگل پیام داده بود که در صورت اجازه عبور ارتش انگلستان از گیلان به روسیه ، بریتانیا حکومت جنگلی ها را در گیلان به رسمیت می شناسد اما پاسخ میرزا به این پیشنهاد منفی بود . پس از آن بود که روسها رفتار خود را تغییر دادند. در این میان ژنرال بیچراخوف فرمانده قشون روس در گیلان با انگلیسی ها هم دست شد و خواست که از این طریق نیروهای خود را برای سرکوب انقلاب بلشویکی اعزام نماید . در این زمان بزرگترین نبرد میان روس ها و جنگلی ها در منجیل رخ داد . پس از آن انگلیس و روس در اقدامی هماهنگ گیلان را به تصرف خود در آوردند ودر این زمان مبارزات میرزا وارد دور تازه ای شد . بعدها در سال 1299روس ها رفتار خود را به طریق مزورانه ای تغییر دادند و به میرزا کوچک پیغام دادند که حاضرند با آنها همکاری کنند . میرزا در مواردی با روس ها به توافق رسید که از میان مفاد توافقنامه می توان به تاسیس حکومت جمهوری انقلابی در گیلان ، عدم مداخله شوروی در ایران و عدم اجرای اصول کمونیسم و ممنوع بودن تبلیغات کمونیستی در کشور اشاره کرد . حکومت جمهوری در گیلان شکل گرفت . اما بر خی از عناصر کمونیست مرام چون احسان الله خان دوستدار و خالو قربان پست های کلیدی را از آن خود کردند . در این مرحله بود که سیاست تهی کردن از داخل نهضت جنگل از سوی روس ها نمود بیشتری یافت . با این رهیافت ، حوزه عمل کمونیست ها در گیلان افزایش یافت تا آن جا که کودتایی سرخ در رشت از سوی روس ها رخ داد . کودتا گران حملات سنگین خود را علیه نهضت جنگل آغازکردند و نقشه ترور میرزا را کشیدند والبته در این میان به تبلیغات اصول کمونیستی خود در گیلان مشغول شدند . پس ازآشکار شدن سیاست روسها و همچنین پس از به ثمر رسیدن کودتای سال 1299 ، قوای دولتی رضا خان از تفرق حاصله در میان نیروهای جنگل سود برده و به حمله علیه جنگلی ها پرداخت . در این میان بسیاری از قوای متفرق جنگل که تحت فشار شدید قرار داشتند پس از یک دوره مبارزه گسترده علیه حکومت رضا خان ، به اردوی دولت تسلیم شدند . خالو قربان خود را سریعا به رضا خان تسلیم کرد و به درجه سرهنگی رسید . بعد از آن بخش باقیمانده و وفادار به میرزا به اعماق جنگل رفتند . میرزا نیز پس از مدتی به دلیل سرمای بسیارو در زیر برف و بوران در کوههای گیلوا جان به جان آفرین تسلیم کرد . دشمنانش سر او را از بدن جدا کردند و برای رضاخان به ارمغان آوردند . مزار میرزا کوچک هم اکنون در بقعه سلیمان داراب واقع در دهکده سلیمان داراب رشت زیارتگاه عاشقان آزادى و آزادگى است. این بقعه بر آرامگاه سلیمان بن حمزه دارابى بنا شده است. یاد نهضت جنگل هماره در قلب ایرانیان و همه آزادمردان جهان ماندگار است .
اسم میرزا کوچک خان جنگلی یونس بود.میرزا در اصل فومنی بود آن طور که می گویند میرزا قوی جثه و بسیار مودب و خجالتی بود .بعد از مدرسه میرزا به دنبال تحصیلات دینی رفت اما در جریان مشروطه با آزادیخواهان شروع به حمله مسلحانه علیه محمد علی شاه کرد و بعد از آن میرزا جنبش جنگل را تاسیس کرد.
دولت برای سر میرزا جایزه تعیین کرده بود ولی هنوز خبری نبود .با اینکه اکثر یاران میرزا خودشان را به رژیم فروخته بودند و آنهایی هم که باقی مانده بودند بعد از شکست از قزاقها یا تسلیم شده بودند یا کشته بازهم کسی نتوانسته بود میرزا را بگیرد . آخرش هم میرزا در حلقه مریدانش مرد نه در دست ماموران دولت.نتیجه آخرین جنگ نهضت جنگل با قزاق ها شکست بود بعد از جنگ نیروهای جنگل مجبور به عقب نشینی شدند میرزا هم آن موقع با یکی از افرادش بنام گائوک آلمانی که بهش هوشنگ می گفتند به سمت خلخال به راه افتادند اما در برابر سرما دوام نیاوردند .. میرزا وقتی پیدا کردند که هوشنگ را کول گرفته بود آنها را به آبادی بردند اما کاری نتوانستند بکنند .خبر مرگ میرزا خیلی زود پیچید و یکی از قزاق ها آمد و نگذاشت که او را دفن کنند سر یخ زده میرزا برید و برای سردار سپه تازه به دوران رسید برد و او هم دستور داد تا او را در حسن آباد دفن کنند .اما یکی از یکی از یاران میرزا سر او را از حسن آباد به مدفن او برگرداند و در کنار تنش دفن کرد.
-----------------------------------------------------------------------
خیلی کم شده توی این مدت این موضوعات توی این وبلاگ به نظرم.
سعی می کنم بیشتر درین رابطه بنویسم .
خانه میرزا کوچک خان جنگلی هم می دونید که تا سال۸۷ که بیمه شده !
این خبر مربوط به پارساله
خبرگزاری فارس: مدیرعامل بنیاد پژوهشی فرهنگی میرزا کوچک خان گفت: بیمه آسیا در جهت حفظ میراث فرهنگی کشور پوشش بیمهای خانه میرزا کوچک جنگلی را تا سال 1387 تمدید کرد
اولین تمبر یادبود میرزا کوچک خان جنگلی در رشت به چاپ میرسد
خبرگزاری فارس: رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر رشت از چاپ اولین تمبر یادبود میرزا کوچک خان جنگلی خبر داد و گفت: چاپ این تمبر در شورای شهر رشت به تصویب رسیده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبرگذاری فارس هم که می دونید که میگن همش دوروغ میگه :دی
ــــــــــــــــــــ
امروز رو هم که روز ولادت امام علی النقی هست رو به شما و همه دوستان تبریک میگم.
ــــــــــــــــــ
مرسی از نظرتون.
آقا چرا ترجمه کردی؟ زبان اصلیش خوبه!مگه نمی گین میرزا کوچک خان متعلق به همه ی ایرانه؟
خب شاید بردیمش توی کامپالیر سی پلاس پلاس
و برلند و ...
نوشتیدش اون طوری شده !: دی--- هه هه هه !
مترجم برنامه ی نوشته شده به یک زبان سطح بالا را به زبان قابل فهم برای ماشین تبدیل می نماید.
مترجم ها زیاد هست مثلا همین مترجم گوگل یا مترجم پ { } ده٬
یا بابی لون و ... اون یکی ...
اما مفسر برنامه نوشته شده رو خط به خط ترجمه و اجرا می کنه.
می دونیم که مترجمها دو نوع ان یکی متنی یکی گرافیکی !
:دی
شما خیلی ریز می بینید همه چیز رو و جزییات رو (:
چه نکته طنزی رو ازش ساختیدها ! آفرین !
متعلق به همه است ولی ،
لهجشون قشنگه خب ، من چه کنم؟ !
همین تفاوت لهجه ها و فرهنگ های ما ایرانی هاست که قشنگی می آفرینه دیگه ،
یه مجموعه ی سی قسمتی رو درباره زبان شناسی ،
همراه یکی از دوستام برای همکلاسی نوشتیم ،
از اردیبهشت ماه امسال داریم روش کار می کنیم.
تایپ چند قسمتش تموم شده ، سعی می کنم هر شب
یک درسش رو بزارم همکلاسی ، متفاوته ، کمی متفاوته چه
با درسای ادبیات و زبان دوره دبیرستان و چه با زمزمه های شیدایی خودمون !
اسمش رو گذاشتیم " قطره ای از دریای زبان شناسی ! "
یک دونش رو میزارم اگه خواننده داشت و مایل بودن دوستان
که موقع سر زدنشون به همکلاسی ٬ یادآوری بشه یا نکته جدیدی از زبان و فرهنگ وطنمون رو اجوکیشن کنن (آموزش ببینن ) ^
تا آخرش می ریم. $
این همه مترجم هست ، (بگین مترجم ، نه دیکشنری! فارسی رو پاس بدارید ) ،
آره مترجم دیگه هست ، می خواید اگر استعدادشو دارید مترجمش
رو ، کد نویسی ش رو شما انجام بدید ،خانم ثانی :دی
یاده نرم افزار "وویس چنجر" افتادم ، احیانا دیدینش همین که صدا بچه رو
به صدای پیرزن کونورت می کنه ! :دی
____________________
ادامه پی نویس از کامنت دوست خوبم سعید اسماعیلی فرد :
البته به عوض میرزا و دکتر حشمت ، خیلی ها سود بردند . سرهنگی و اربابی و خانی و از این عناوین را به میرزا ترجیح دادند و ازبازیهای روزگار این که همگی به شهادت تاریخ به خفت و خواری از دنیا رفتند .
دوران حکومت جنگل بر گیلان، دورانی بود که خاطره ی شیرین اش حتی تا سالهای بسیار دور زبان به زبان می گشت . تاریخی که نهضت جنگل برای گیلان رقم زد ، با وجود بسیاری از کژی ها دوران پر افتخاری است برای هر گیلانی . وجود نشریات در روزنامه های فراوان ، چاپخانه ، از همه مهمتر آزادی ای که هر گیلانی در کلیه ی امور داشت . نگاهی گذرا به مرامنامه ی جنگل خود مبین مطالب بالاست .
بهرحال آنچه از میرزا برای منِ گیلانی بیشتر از هر چیزی نمود پیدا می کند ، مظلومیت اوست . او به تنهایی تا آخرین لحظات عمرش بر عقیده اش استوار ماند . در عصری که انقلابیون از نقاط دور مملکت به تهران می آیند تا دولتی تعیین کنند و انقلابی کنند همه چیز یادشان میرود و دوباره همان میشود که بود . استوار بودن عقیده و پایداری در مقابل ظلم در آخرین لظات امتیاز بزرگی است . اگرچه میرزا رفت اما امروز پس هشتادوهفت سال یاد او در دلها زنده است نامش را به افتخار می بریم و نهضتش را ادامه می دهیم ، آری او رفت ولی نهضت ادامه دارد ... . به امید آن که گیلانی و ایرانی با نگاه به گذشته آینده ای درخشان برای خود رقم بزند .
___________________
نمی دونم فرصت می کنید برگردید و دوباره به نظراتتون نگاه کنید و پاسخش رو ببینید یا نه ولی من سعی می کنم تا جایی که میشه
با جان و دل پاسخ نظرات رو بنویسم.
این هم بلاگ محمد توحیدی چافی کارشناسی ادبیات دانشگاه تهران واز نخستین دانش آموختگان کارشناسی ارشدرشته ایران شناسی در دانشگاه شهید بهشتی وبنیاد ایران شناسی :
http://mohammadchafy.blogfa.com/post-1.aspx
اگه واقعا علاقمند باشین میشینیم همه اون رو مطالعه می کنیم.
من ترجمه رو نخونده زبونش رو فهمیدم از صدقه سر دوستان در زبون محلی


البته در حال یادگیری هستم هنوز کامل نشده.
ممنون تمرین خوبی بود واسم
: پی یا :دال به قول کیارش مظفری :دی !
_ از صدقه سر کدم دوستان ؟ شاید جویا یزدانی بلد باشه .
محمود آباد و اون طرفا من تا حالا نرفتم.
منم
به خدا سررشته ندارم. همین صبح 4 شنبه ای یه چیایی یاد گرفتم.
این جور که شنیدم :
سعید اسماعیلی و حسین مالکی و مهیار موسوی چاشمی عزیز
و خانم ثانی ٬
اهل خطه سرسبز شمال هستند بین دوستان ،
بین نویسنده های همکلاسی باز هم شمالی داریم ولی من نمیشناسم.
واقعا توی اون خطه زندگی کردن همیشه به آدم سلامتی می دهُ خیلی آب وهوای توپی داره ُ ما که توو اهواز همش خاک میخوریم :دی
اونا اکسیژن تنفس می کنن ! هوا رو تنفس می کنن !
زندن ُ هوا رو دارن ُ ما بیچاره ها این جا همش خاکه ... هوایی نیست.
می خوام پولدار شدم برم یه خونه اونجا بخرم تا آخر عمر اونجا زندگی کنم.
ما اهوازیام که گرمایی هستیم ُ آب و هواش اونجا بهمون نمی سازه :دی باید یک سالی بگذره تا بهش عادت کنیم.
روح این مبارز خستگی ناپذیر که بر علیه استعمار و نوکران داخلی شان غریبانه به شهادت رسید شاد و راهش مستدام باد.
http://forum.persiantools.com/archive/index.php/t-68113-p-5.html
خواهش میشه ، ما شاگردی می کنیم پیش شما استاد .
ببینید از خط به خط هم بیشتر شد (:
یه انجمن خیریه بهتون معرفی می کنم. انجمن حقیه .
http://www.amirparizad.com/index.php?option=com_content&task=view&id=310&Itemid=37
موقع جشن تولدم بارن نیومد!
ولی هوا ابری بود
آخر تابستون بود که رفته بودم رشت اونموقع بارون شدیدی اومد
اونجا زیاد بارون میاد
تو لیست اهالی خطه سرسبز شمال مرتضی قاسمپور و منو جا انداختی!
البته ما که مدتهاست از اصلمون دور شدیم!
اون عکسو خودم نگرفتم
از یه سایت دیگه پیداش کردم
راستی از این به بعد هر چیزی که جدی هست رو بگو جدیه تا جوابتو بدم که یه وقت شرمندت نشم!
درست خاطرم نیست سید
. فقط یادمه توی جشن تولدت گفتی یه بار بارون
میومد :دی حالا شاید دفعه ی قبلی جشن تولدت بوده.
قلب -- قلب -- قلب برای هر دوتاتون.
یه کم تمیز کاری میخوایها .
تمیزکاری واژهای عمومی است که در ویکیپدیا برای ویرایش املایی و نگارشی، دانشنامهای کردن، حذف کشیدهها، منظم نمودن چیدمان و پاراگرافبندی و یا تبدیل «ک»، «ی»های نوشته شده به خط عربی،شمارهها و گیومهها به فارسی استاندارد متن مقالات، گفته میشود.
( استادامون میگن باهاشون شوخی کن به من چه خٌب )
به خدا تا حالا همش شوخی بوده.
۲۴ ساعته فعالیت میکنی ٬ باریکلا به شما دوست گلم.
خسته نبستی ٬ خیلی تشکر می کنم ازت.
فردا (5شنبه + 1روز بعدش که میشه جمعه )
هم که روز بیمست و امروز (5شنبه ) هم روز معلولان.
جنگل هم رفتی ؟
چشم من هر چی شما بگی میگم چشم.دوستت داریم هوار هوار به قول خودت پرچمت بالاست.
آره
نمی دونستم مث خودم شب زتده داری!
راستی این عکس ها رو Jpg کن که حجمش بیاد پایین
یک ونیم مگ یوخورده زیاده
به یاد مرحوم خسرو شکیبایی:
اصن چه معنی داره حرف خود آدمو به خودش بر می گردونی!
چشم سید جان .
قربان همه دوستان....
چشم من هر چی شما بگی میگم چشم.
دوستت داریم هوار هوار به قول خودت پرچمت بالاست.
خوبه که کلیک راست می کنی میری روی پروپرتایس و
حجم عکس رو چک می کنی. اصلا برش داشتم که به کسی برنخورد.
خب این جا همش همینجوری هست به نظرم. هر حرفی زده میشه تاثیر داره...
حالا بگذار بعدا بحث می کنیم. یا " آی دیت رو بگذار " توی محیط مسنجر
با هم صحبت می کنیم.
در ضمن این پست هم هیچ ربطی به انتخابات و این ها نداره .
دچار سوئتفاهم نشوی یک وقت عنوان رو ربط بدهی به آقای میرحسین
و سبز و جنگل و سروش و آسفالت و این چیزها ها !...
این هم یکی از نوشته های احساس دردی من :
خلاصه بگم فکر کن که چه خنده دار که یکی بخواد به زور روی پله برقی بدوهه.
اونم برعکس ُ فکر کن که چه خنده دار یکی بخواد به زور بگه دوستت دارم. اونم به زبون چینی. ! :دی
اصلا کی بخواد بزور بنویسه ٬ وقتی دستاش تو جیباش گیر کردن
یکی بخواد بزور به سید حسین هاشمی لبخند بزنه.
وقتی گوشه لباش رو با دو تا نخ نامرئی ژایین کشیدن. . نه !
آقای هاشمی نترس. من غم و غصه سرو نمی کنم .
داستان مردی که می خندد رو هم نمی خوام تعریف کنم.
فکر کنم دارم خودم رو میزنم به موش مردگی.
بگزریم دوست من. حال ما خوبه. ته گلومونم نمی سوزه ...
آنفولانزای خوکی و سگی هم نداریم..
یکی هم ته دلمون غر نمی زنه که ح.
ر. بازم خیط کردی.
فقط یکی حالا تو نظراتش می نویسه آدم از نوشته های [ ] احساس درد می گیره ٬ اه !
سی عاصی هم نیسسسییییییم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گیلانیان مردمی آریایی (=ایرانینژاد) هستند .
مورخان یونانی،گیلان را به نامهای کاسپی،کادوز و کاتوش و گلای نام بردهاند.
رابینو،مؤلف کتاب ولایات دارالمرز گیلان،بر این باور بود که،گیلان از واژه اوستایی «وارنا» که نام ناحیهای در شمال کوه البرز میباشد ،برگرفته شده است.(1)
الکساندر خودزکو در وجه تسمیهی گیلان مینویسد:
«نام این ایالت که ساکنانش گاهی آن را گیل،زمانی گیلان و گاهی گیلانات مینامنددر واقع معرف سرزمینی باتلاقی است. در گویش بومی مردم این سرزمین،گیل به معنای گِل به کاربرده میشود. وگیلان و گیلانات هردو شکل جمع این اسم هستند.»(2)
علامت نسبت در زبان فارسی «ان» است که به آخر نام اضافه میشود مانند خسرو قبادان، بهمعنی
خسرو فرزند قباد .
«گیلان» که از «گیل» و «ان»بوجود آمده که نشان دهندهی محل منسوب به قوم گیل میباشد.
دکتر فریدون جنیدی نیز بر این باور است :
که آریاییان هنگام مهاجرت از ایران هر کدام ،از محل وجای مشخصی در ایران مهاجرت کردند، نام آن منطقه خود را بر محلی که ساکن شدند، نهادند.
فرانسویها که خود را از «گِل»ها میدانند («گیل»اند)،و شباهتهای زیادی که بین بیان و گفتار و نیز آداب و رسوم روستائیهایشان با گیلانیان وجود دارد خود گواه بر این مدعاست.(3)
گیلان در دوران هجوم تازیها (اعراب) دارالمرز نامیده میشد،زیرا حدود متصرفات اعراب در این نقطه پایان مییافت.(4)
سرزمین گیلان قبل از صفویه به دو ناحیهی «بیهپیش» و «بیهپس» مشهور بود و شهر رشت امروزی از نقاط عمدهی گیلان بیهپس محسوب میگردیده است.(5)
نژاد
ساکنان قدیم گیلان را دو قوم «گِل» یا «گیل» و آمارد تشکیل میدادهاند که در جلگههای ساحلی دریای مازندران و دامنههای جبال البرز میزیستهاند و زندگیشان از راه زراعت و پروش دام و شکار و بازرگانی میگذشته است،در مواقع لازم به کوهستانها و اعماق جنگلها پناه میبردهاند و از تعرض دشمن ایمن میماندند.(6)
اکساندر خودزکو که از سال 1849 تا 1850 کنسول روسیه در گیلان بود دربارهی نژاد مردم گیلان مینویسد:
«مردم گیلان از دو گروه نژادی متفاوت تشکیل یافتهاند:بومیان و دستههایی که به ارادهی پادشاهان ایران به انگیزههای سیاسی از سرزمین اصلی خویش جلای وطن کرده و در این محدوده دوباره اسکان یافتهاند.»
« بومیان سرزمین پست گیلان،خود خویشتن را گیلک مینامند. ساکنان بخش کوهستانی هر یک به نام ولایت محل سکونت خویش مانند دیلمی،تالش و از این قبیل نامیده میشوند. در واقع مردم دشتها و کوهستانها به یک ریشهی نژادی واحد تعلق دارند و تمایزات بدنی آنها را جز به تأثیر مقتضیات محلی هر یک از آنها نمیباید منتسب دانست.»(7)
ترکیب و استخوانبندی گیلانیها یکسان است و مختصر تفاوتشان از لحاظ چهره و خلق و خو،مربوط به خصوصیات محلی است.
گیلانیان ساکن جلگهها میانه انداماند و رنگ چهرهی آنان زیتونی یا مسی است و این در اثر فعالیتهایی است که در آب و هوای مختلف دارند.
زنان گیلان، به ویژه زنان شهرها،دارای اندام متناسب ،سفید،زیبا و خوشگلاند.(8)
ساکنان کنونی گیلان عبارتند از: گیلکها،تالشها،گالشها،تاتهای رودبار و کُردهای عمارلو.
زبان
لهجهی مردم گیلان از نام ساکنان بومیاین سرزمین گرفته شده و به گیلکی (یکی از شعب زبان پهلوی>) مشهور است. «که واژههای بسیار نزدیکی با کردی و لری دارد».
مردم گیلان به گیلکی یا یکی از لهجههای فرعی آن مانند: گالشی،لاهیجی،املشی و ... و گروهی نیز به تالشی سخن میگویند. (که البته گروه زیادی (در حدود 5/1 میلیون نفر) از تالشیها در آنسوی مرز بعد از مرزبندی ننگین روسها در جمهوری ساختگی آذربایجان قرار گرفتهاند.)
گویش گیلکی در غرب،شرق و حوزههای مرکزی گیلان متفاوت است و با هم اختلاف دارد،به طوری که حتا درکش برای ساکنان شهرستانهای نزدیک و همجوار،مشکل است.
بسیاری از واژههای به کاررفته امروز، در اثر آمیختگی و آمیزش با واژههای فارسی دگرگون شده و سبب متروک شدن واژههای قدیمی شدهاند.
لهجهی تالشی ویژه ساکنان غرب،شمال،شمالغرب و جنوبغربی گیلان است.
لهجهی گالشی به مردم کوهپایه اختصاص دارد.
لهجهی کرمانجی خاص کردهای عمارلوست.
لهجهی تاتی ویژهی مردم رودبار است.(9)
ما 100 ساله که به دنبال دموکراسی هستیم ولی هنوز گرفتاریم!
به امید فردایی روشن و ازاد
ممنون آرش جان @ ممنون. 1000 درصد باهات موافقم.
به امید این که همه شاداب بشن و همه به هر چی که دوست داشته
باشن برسن و برابری باشه.
وقتی در مورد جنگل ، گیلان و یک مرد بزرگ صحبت می کنیم
، یک چهره در
ذهن ما جا می گیره !
بسیار مهربان ، بسیار مبارز و بسیار آزادی خواه !
بسیار عاشق ایران !!
بسیار مبارز !!!
بسیار مهرَبان !!!!
و بسیار عاشق ناموس ایران ، عاشق دینش !
و عاشق سرزمینش !!
در دورانی که
پادشاهان قاجار
کشاورزان و مردم گیلان و ایران رو
استثمار می کردن توسط اربابان و مالکان !
این مرد برخواست
و ندای آزادیخواهی و ادسلام خواهی رو
درون سرزمین طنین انداز کرد !
میرزا کوچک خان !!!
و این هنر مردان خداست.
میرزا کوچک یونس فرزنند میرزا بزرگ در خانواده ای متوسط در رشت ،
کوی استادسرا در سال 12098 هجری قمری زاده شد.
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد.
با آغاز نهضت مشروطیت از درس خواندن دست شست
و به گروه مجاهدان پیوست.
در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت کانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشکیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا کوچک خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یک گروه هفده نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا کوچک خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در ناحیه ی فومن مرکز کار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به کمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد. این کمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.
فعالیت های نظامی نهضت جنگل
در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «کلنل پیچرا خوف» افسر روسی که قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی که او نیز می خواست از طریق انزلی به بادکوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «کمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی که زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای کمک به او به حرکت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «کمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف کرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به کمک زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان کمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد که میرزا کوچک خان به ناچار انحلال کمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و کمیته انقلابی گیلان را تشکیل داد. شماری از سران کمیته اتحاد اسلام کناره گیری کردند و شماری از افراد تندرو در کمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.
برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای کوچک خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست که نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، کلنل «استاروسلسکی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سرکوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شرکت داشتند. پیش از حمله ی «کلنل تکاچینکف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت که پزشک بود و به واسطه ی خدمات پزشکی محبوبیت زیادی در لاهیجان کسب کرده بود و در آن جا یک گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیک بودن به میرزا آزاد کرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم کند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده روز معرفی نماید، امّا دکتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یک گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» کشته شدند و دکتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محکوم به اعدام شد.
نهضت جنگل و رهبران انقلاب اکتبر روسیه
جنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اکتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست کشیده و سرانجام به آن خیانت کردند.
در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سرکوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل که حضور نیروهای بیگانه در خاک کشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام کرد. بنابراین میرزا در رأس هیأتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاکره کرد و نسبت به چند موضوع توافق کلی حاصل شد.
اعلام حکومت جمهوری
پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حکومت جمهوری کردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاکمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره کردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:
1- جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری را رسماً اعلام می نماید.
2- حکومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.
3- هر نوع معاهده و قراردادی را که قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.
4- حکومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ شعایر اسلامی را از فرایض می داند.
کودتای حزب عدالت
پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب کمونیستی عدالت باکو نیز از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشکیل حزبی به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز کردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترک کرد و اعلام کرد تا زمانی که حزب عدالت از کارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ کمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت که بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیک میرزا بودند، درصدد بر آمدند کودتایی را انجام دهند که طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی کودتا این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب کنار رود. میرزا که تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا کشته شدند.
شکست نهضت و شهادت میزرا کوچک خان جنگلی
پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاکرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناکی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی کرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراکنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی کند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه، یعنی بدون اندک مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلاتی دولتی، که هر چه بر سرایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی کرده، خواستار مساعدتیم.»
رهبر نهضت جنگل یک روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی که از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یک باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یأس وارد عمل و مردانه پا به صحنه ی کارزار نهاد.
او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شرکت کرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شرکت نمود و با قوای استبداد جنگید.
علی رغم تلاشی که در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد کشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی کفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود که این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی کارزار کشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام کرد و یادآور شد که میرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نمی کند، مگر وقتی که مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند.
پی نوشت:
1. روزنامه ی جنگل، سال اول، شماره ی 28، به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 370.
________________________________________
http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=54
ممنونم از وقتی که برای متنهای خوبت میزاری!
...................................................
"این چوب رو باید گرفت و از کمر شکست !"
چوب شکستن را دوست دارم...
...................................................
یادته رفتیم موزه ی عبرت؟
خواهش ... علاقه دارم به این متنها ، وظیفمه ....
" خط کش " رو چی ؟ :دی
__________________________
بله ، بله جزء به جزئش رو ، یادش به خیر
جای اونایی که نیومدن خالی بود.
عبرت خوبی هم گرفتیم .
آقاهه بود که بلندگو می گرفت دستش بهمون توضیح می داد یادته ؟
اسمشون خاطم نیست.
بهمن ماه پارسال توی شبکه 3 یک برنامه ای بود ، با ایشون جلساتی رو ترتیب داده بود و مصاحبه می کرد.
خیلی برنامه ی خوبی بود.
یادته که توو متروی اما خمینی دیدمت ... تو دوییدی ، و رفتی ...
من حال دوییدن نداشتم اون روز.
اون روز رو با امروز مقایسه کنی ، زمین تا آسمون فرق می کنه .
اون روزا یک شخصیت دیگه داشتم . :دی
ممنون از نظرت.
----------------------------------
میرزا رو که می بینم یاده خودت می افتم ! P :
من اِ ــــــــــــــ دیگه حرفی ندارم !
راستی واسااااااا وایسا !
این مواد لازم برای تهیه دلمه کلم هستش :
آلو خورشتی ۲۰ عدد
سویای خیس شده ۱ پیمانه
زردچوبه ۱ قاشق چایخوری
گشنیز ۱۵ شاخه
جعفری ۱۵ شاخه
کلم سفید بخارپز ۱ عدد
گوشت چرخ کرده ۱۰۰ گرم
رب گوجه فرنگی ۱ قاشق غذاخوری
سس انار نارنی ۴ قاشق غذاخوری
بیه میرزا امرو ایرون تَه خانه
ای خاک دوباره تی محتاجه
ممنون