می خواهم عمرم را به همسایه هایی قابل اطمینان بسپارم و از احمق ها پرهیز کنم. ( گر چه این تصمیم از طرز فکری احمقانه برخواسته ) آنها همان روز سخن گفتن را آموختند که من راه رفتم را ؛ دیروز از حوالی خیالشان گذشتم می گفتند:
از ماهی مرده هم باید ترسید!!! نگرانم هستند...!!!؟ فراموشش کن...!
پ.ن به خودم : انگار یکی مجبرم کرده هر روز اینجا بنویسم ؛ خوب حوصله نداری ننویس !
این یعنی چه ؟!
یادته یه بار با هم بودیم توی مرکز خرید ونک ، یکی از بلیطای اتوبوسِت افتاد روی زمین ،
بارون شدیدی میومد. شما رفتین داخل.
من بلیطو برش داشتم بهت دادمش .
یادته یه بار 3 نفر بودیم ، برف میومد
میخواستم لیز بخورم و بیفتم رو زمین تو ملاصدرا !
(یادم اومد دیگه الان ، یادم اومد،شاید یادت نیاد)
یادته یه بار می خواستیم با اتوبوس بریم.
اومدی همراهم تا دم در اتوبوس ، یادم نیست کجا بود.یادته بارون میومد.
بخوام از تو بگذرم
من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم
با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم ؟
کیارش کیارش کیارش




























































[:S045
گریم انداختی با این پستت.
ِچطو از یاد ببرم اون همه خاطراتمو ؟
آخه با چه جرئتی به دل بگم نمون برو ؟،
دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده.
چشم به راه تو می مونه همیشه غرق امیده
چشم به راه تو می مونه همیشه غرق امیده
چه احساسی میترکونن دوستان .
بابا این پست هیچیش غم انگیز نیستا!!! جای شوق داره که********* !
پاشو دنیا را از نو شروع کن.
همه چیز نو..!
این بار با احتیاط
بنویس ! :دی
قلمت مانا :)