نمیدونم این زمونه چه رسمی داره
اگه غصه هاتو توی دلت نگه داری و گوشه گیر بشی
میگن طرف آدم توداریه و مغرور
اگر غصه هاتو نشون زمونه بدی
میگن چه بدبخته که خدا هم ازش رو برمی گردونه
اگر غصه هاتو توی دلت نگه داریو به مردم لبخند بزنی
میگن آدم مصنوعی هست و دروغگو
اگر وقتی مردمو ببینی غصتو یادت بره با همه بگی بخندی
میگن آدم سبکی هست به درد همنشینی نمی خوره
ولی هیچ کدوم نمیدونن همه این کارا که می کنی
برای اینه که کسی رو توی غمت شریک نکنی
خلاصه مطلب دنیای عجیبیه به هرکاری کنی توش بده هستی
دقیقا
زندگی همینه دیگه
مهم اینه که
بتونیم با این شرایط بهترین باشیم
همه ی اگر را با هم بگذار، شاید تعادل مطلوبی محصول شود!
همه ی اگر ها را با هم بگذار، شاید تعادل مطلوبی محصول شود! *
اگرها در مقابل افسوس ها مانند وزن پری در برابر کاه است
مهم اینه که
اگر ها فقط آرزوست و در آخر هم میشو ای کاش
آری اگر مرد عمل پیدا کردی آگرها هدفی متعادل است
مطلب خیلی خوب و ژر باری بود مرسی امیر جان
از این جور مطالب زیاد بزار استفاده می کنیم خیلی ممنون می شیم
به به
ببین کی اینجاست؟
عشقم
ایمان
:اسمایل لاو و بوس و بغل
:دی
کاری که فکر می کنی درسته انجام بده..
به دیگرون کاری نداشته باش...
اگه اینطوری فکر کنی که دارن دربارت چی می گن؛
نباید هیچ کاری بکنی...
رفتار دیگران با ما؛ بازتاب اندیشه و تفکر ماست نسبت به اونها....
حرف باد هواست! فکر کنم درسته باشه فکر می کنم ولی تا کی ؟ چقدر می تونی به رو خودت نیاری؟ این که میگید متعادلش کنی محصول مطلوب میده آره عالیه درواقع یه ایده آله یه ۱۰۰٪ و توی این دنیا هیچ ۱۰۰٪ وجود نداره!
تودار و مغرور...
بدبخت و از خدا برگشته...
مصنوعی و دروغگو...
سبک و نامناسب برای هم نشینی و کلام...
این همه جرم کرده ایم و خود بی خبر بوده ایم؟!!!
چرا؟؟؟!!!!!
پس بهتر نیست جای لبخند دروغی و قشنگی که بر لب نشانده ای تا مبادا غمت دیگری را نیز زخمی کند، تو نیز به تماشای اشک او بنشینی؟!! (بگذار پشیمان شود از گفتارش)
اما میدانم که توی رنجیده در جوابم چه خواهی گفت...
آری ،میدانم...
** از قبیل ما دل شکستن نداند...**
پس بگذار تا همیشه ((بده)) بمانیم !
نه مهربان!
به قول رضا معمار:
اگر افکار دیگران را بر دست و پایت نخ کنی، آنگاه تنها تویی که نقش اول نمایش خیمه شببازی را اجرا میکنی...
پس به جای نگاه ها و گفتارشان ، مسیر زندگی ات را بنگر که چه سبز ،ولی پر پیچ است...
به امید لبخند بر لبانت در آخرین ایستگاه این مسیر...
آخر
اشکهایی نمیبینم در نگاهش
وقتی صورتش را می بینم
جز ترحم چیزی در دلم نمی ماند
ترحمی از روی بیچارگی
وقتی میبینم که خدا اینقدر برایش ارزشی قائل نیست که لذت غم را در وجودش بگذارد
دلم برای چهره اش میسوزد
ترحم تمام وجودم را فرا میگیرد
آری
مسیر زندگی را میدانم
سبک بالانه به سویش می روم
ولی دست از شکوه از این نابخردان بر نمیدارم
آری هیچ نمیدانند و از این می سوزم
کسی که نمیداند از من
کسی که درونم را نمیشناسد درموردم قضاوتی کند
مرا به پای محکمه بکشاند
آری
از این می سوزام
و مجبرم با آن بسازم
نمی دونم چرا اما این جزو ذات ما ادم هاست که هر چقدرم که بخواهیم حرف دیگران و نظرشون روی زندگیمون اثر داره ونمی تونیم از کنارش رد بشیم .
زندگی همه ما پر شده از همین اگرها و میگن ها ولی مهم اینه میون همه این اگرها ومیگن ها تو خودت نسبت خودت و زندگیت یه باور خوب داشته باشی تا این باور بتونه تو مقابل همه این غم ها و اگر ها و بایدها و میگن ها و نباید ها کمی فقط کمی مقاوم تر کنه .
ممنون از مطلب خوبت
کلا باید بیخیاله نظر مردم شد....
در نظر مردمی که پرواز را نمیفهمند هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر بنظر میرسی
بابا رومانتیک شدیا امیر جان
آره والا آدم نمی دونه به ساز کی برقصه.
من که دوست دارم به ساز کردی برقصم. خیلی باحاله !