این روز ها من و تو پاییز با هم قرار چای داریم .. من تورا نگاه میکنم و تو پاییز را .. هنوز هیچ کس نمی داند که چرا برگهای پاییز سرخ می شئوند .. 30/مهر/87 ..کیارش
کسی به لبخند های تو دچار است , باغ های شیراز هم به تو نمی رسد گاهی که دوباره می خندی , لطفا لبخند بزن , می خواهم عکسی از تو بگیرم.. 23/آبان/87 ..کیارش
رحمت بارانهای پاییز امسال پیشکش دلت که مهر زیادش ساده همیشه در دلم می ماند .. 18/آذر/87 ..کیارش
مثل همیشه
پسرفت کردی یا این که حداقل پیشرفت نکردی
جناب ک شما که چیزی از نوشته هاش نمیفهمید بهتره نظر ندید!
نوشته هاش خیلی مغز داره! کم عقلا نمیتونن درکش کنن!
برکت سه شنبه پاییزی هم تموم شد
زردیه برگها رو یکی یکی زیر کفشهام حس میکنم
هر کی صداش برای شکایت بالاتر میره من بیشتر لذت مببرم. سخت نگیر.
خانم کرمی! و آقای مظفری!
لطفا توجه داشته باشید که من در نظری که نوشته بودم، بیان نکردم که نوشته های آقای مظفری در چه حد هستند. نظر من ربطی به میزان ارزش این آثار نداشت. این که انتقاد پذیر نیستید، یکی از بزرگ ترین ضعف های شماست.
من همواره یک نظر داشتم آن هم این بوده که نظرات بی هویت فاقد هر گونه ارزش اند ..
تاریخ رو که میبینیم از سی عاسی بودن هم دور می شیم
شاید دلیل اون آقاهه همین بوده
به هانیه کرمی: سخت نگیر!
_____
پاییز رو بسیار می دوستم!
مخصوصا آبان
خبر داشتی
دومین نوشتت در تاریخ مبارکی تراوش شده
طبیعتا هممون می دونیم که خواننده ای که نگاهش ورزش کافی نکرده باشه
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/031.gif)
باریک بینی های هر کسی رو درک نمی کنه !
اینجاست که بله
وقتی فکرش ورزش کافی کرده باشه و دقتش و قدرتش در درک بالاتر رفته باشه
اینجا هست که می تونه به باریک بینی هایی
پی ببره که در نگاه عادی برای فردی که این ورزش رو نکرده در واقع امکان پذیر نیست. اینجا هستش که مقدرای تحلیل های عقلی از جمله این تحلیل هایی که میشه طبیعتا به کمک خواهد امد اما بیشتر کاربردش بعد از شناسایی و کشفه ...
در واقع وقتی می خوای به شکوه یک کار هنری پی ببری و این رو بخوای برای دیگران ٬
دیگرانی که لزوما هم احساس تو نیستند توضیح بدی در اون موقع خب ٬
کاربردش خیلی بییشتر خواهد بود یعنی میتونه در کنار زبان فعلی هنر ٬
که به نوعی زبانیه که ٬
خب مشکلات خاص خودش رو هم داره ٬
خودارجاعی داره ٬مجبوره خودشو با خودش تفسیر بکنه !
میتونه میدان رو بازتر کنه ٬ سیالیت رو بیشتر بکنه !!
ازین نظر یه مقدار کاربرد این دلنوشته های شما بیشتر میشه آقای مظفری .
راستش اِ یادم هست٬
حالا به عنوان یه خاطره بود توی یه کنفرانسی
که همایش نوبت ما بود در واقع من موقعی که شروع کردم٬
خب یه کمی هم
به خاطریکه در چپ و راست من اِ
یک اِ فردی بودن ٬
پروفسوری بودن از دانشگاه" استانفورد " و
یک طرف هم یک پروفسوری بودن از دانشگاه
"سوربن"
خب یه مقدار طبیعتا من احساس می کردم که این وسط در بین ٬
بعد حضار هم ٬
خب این به شکلی بود که از برکلی و اینا اومده بودن
و
یه کمی طبیعتا دچار عدم باور شده بودم
به طور ناخودآگاه
و یه کمی افت شخصیتی کرده بودم
که نکنه مثلا بله
این چیز کم اهمیتیه من بگم اینا بخندن .
چون به هر حال اینا رو ما اسامیشون رو زیاد شنیده بودیم حالا در کنار خودمون هم قرار گرفته بودن !
وقتی که شروع کردم به صحبت تا یه دو سه دیقه
اول
حالا با اون زبان الکَنی هم که داشتم ٬
در ۲ سه دیقه اول نه ٬
ولی بعد از دو سه دیقه دیدم توجه ها همه جلب شد و همه دقیق شدن !
بعد ازینکه صحبت تموم شد حدود یک ساعتی بحث ادامه پیدا کرد تقریبا اون یک ساعت ۵۰ دیقش
حدودش بحثی بود که از ما می کردن در رابطه با این الگو ...
بعد از تموم شدن بحث توی اون قسمتی که برای پذیرایی میرن
خیلی ها اومدن و گفتن که ٬
شما چرا اِ
چرا ایرانیها در این محافل شرکت نمی کنن
شما که همچین نظراتی داری چرا توی این محفل شعر خواجه نصیر شرکت نمی کنی.
به هر نکته جالب کشف شده دیگه ای هم داشتین با گوش جان نیوش می کنیم.
حقیقتش اینه کهش مت نوسان هیا زیادی دارین.
مثل نوسان های Lc در درس فیزیک ۲
یا نوسان های به نحوی میرا در مدار Rlc
شادکام باشین.
حالا اگر نیمه شبی هم بوده چراغ کم سویی هم بوده داد زدین ٬ ذوق زده شدید گفتید یافتم یافتم.
مرحباً بک، جوان.....
b-)