یاد آر کودکی ات را ...
یاد آر سادگیت را ...
یاد آر دلبستگی هایت را ...
یاد آر اولین نامی را که بر زبان آوردی را ...
همه این ها را یاد آوردی؟ ...
اکنون حالت را ببین ...
دورت سکوتی بی معناست ...
سرها همه در گریبان است ...
زندگی گویی تو خالی است ...
عشق های جایش را به هرزه گری ها داده است ...
هوس لباس عشق را پوشیده است ...
زندگی از ما دوری جسته است ... دیگر نمی توانم... نمی توانم....
سلام عزیز خدا
با ما در میز گرد همراه می شوی ؟
برگردیم به کودکی ... بزرگ نشویم و پاک بمانیم ...
دیگر نمی توانم... نمی توانم.... یعنی آخرش خودکشی کرده؟!
اینجا که اوضاع خوبه!
کاش این کاش ها نبود
کاش کودکی بود و کودکی
از متن قشنگت ممنون امیر.