در آسیای صغیر، شهرهای کوچکی بود که یونانیان ساخته بودند و خود آنها را اداره می کردند. کوروش هنگامی که به جنگ پادشاه لودیه می رفت به این شهرها پیغام فرستاد که با او همکاری کنند. اما فرمانروایان این شهرها پیشنهاد کوروش را رد کردند.
چون لودیه مسخر گشت، مردم شهرهای یونانی آسیای صغیر بیمناک شدند و کسانی نزد شاهنشاه ایران فرستادند تا با او از درآشتی درآیند.به روایت هرودوت کوروش این قصه را در پاسخ ایشان گفت:
«نی زنی جانب دریا رفت و دید ،ماهیان زیبایی در آب شنا می کنند،با خود گفت، اگر نی بزنم این ماهی ها برایم به رقص خواهند در آمد.
پس نی زد و نی زد. اما رقصی ندید. پس دامی برداشته به دریا افکند و عده ای ماهی به دام انداخت و به ساحل آورد . ماهی ها در تور می جستند و می افتادند. نی زن در حال آن ها نظاره کرده گفت: بیهوده می رقصید، وقتی نی می زدم باید به رقص می آمدید.»
سپس کوروش همه این شهر ها را تسخیر کرد و زیر فرمان شاهنشاهی ایران درآورد و بر هر شهری فرمانروائی از جانب خود گماشت تا آسایش مردمان را فراهم کند.
داستان فتح لیدیه و مستعمرات آن
کوروش که در سال 546 ق . م تنها لقب پادشاه پارس را بر خود داشت ، در سال 549 ق . م با نام شاه انشان در الواح ظاهر شد و پس از پیروزی بر ماد در سال 550 ق . م لقب شاه پارس را برگزید . لقب جدید کوروش ، در آغاز کارش ، برای او از جانب نبونید پادشاه بابل تهدیدی ایجاد نمی کرد ولی کرزوس ، پادشاه لیدی که پس از آلیات به قدرت رسیده بود ، به سرعت بر فتوحاتش در شرق می افزود و صلحی را که در زمان آلیات میان لیدیه و ماد منعقد شده بود ، زیر پا گذاشته بود . سقوط ماد به عنوان متحد پیشین لیدی ، بهانه ی خوبی برای حمله ی کرزوس به ایران بود . اما گسترش قدرت و نفوذ پارسیان ، بیش از هر چیز لیدیه را برای دفع خطر احتمالی ایران ، به جنگ با کوروش برمی انگیخت . به این ترتیب کرزوس مشغول گردآوری سپاه برای حمله به کوروش شد . وی کارگزاری را با مبالغ هنگفتی روانه ی آسیای صغیر کرد تا سربازان یونانی آن مناطق را به خدمت بگیرد ، اما او نزد کوروش گریخت و وی را از خطری که تهدیدش می کرد آگاه ساخت . به این ترتیب کوروش از یکسو و کرزوس از سوی دیگر با سپاهیان خود برای جنگ آماده شدند .
یونانیان قصه پرداز ، درباره ی این جنگ افسانه های زیادی
خلق کرده اند . مطابق گزارش مورخان یونانی ، کرزوس پیش از
جنگ با کوروش از پیشگوی معبد دِلفی در یونان ، راهنمایی
خواست * ـ * ـ بر پایه ی همین داستانها او نمایندگان خود را
نزد یکصد کاهن در معابد مختلف فرستاد تا آنها را بیازماید
و سپس پیشگوی معبد دلفی را که در آزمون شاه موفق شده بود ،
برگزید ـ * ـ . پیشگو در پاسخ به فرستاده ی کرزوس گفت که اگر
پادشاه وارد جنگ شود ، سرزمینی را نابود خواهد کرد . کرزوس
این گفته را به فال نیک گرفت و به معنای غلبه بر سرزمین
پارس پنداشت . وی بار دیگر از پیشگوی معبد دلفی استخاره
خواست و او گفت که هر گاه قاطری بر مادها حاکم شود ،
روزگار سختی بر اهالی لیدیه پیش خواهد آمد . این بار هم
کرزوس پیشگویی کاهن معبد دلفی را به نفع خود تفسیر کرد و
با خود تصور کرد که هرگز قاطری نمی تواند بر مردم ماد غلبه
کند ، در نتیجه ، حاصل نبرد با کوروش را به فال نیک گرفت .
کوروش با گذشتن از دجله ، سپاه خود را به سوی شمال بین
النهرین پیش برد . برای فاتح جوان ، جنگ در چنین میدان
بزرگی آن هم با ملتی نوپا ، کار دشواری بود . پیش از آنکه
برخوردی بین دو سپاه رخ دهد کوروش به پادشاه لیدیه
پیشنهاد صلح داد و قول داد اگر کرزوس از وی اطاعت کند ، او
هم پادشاهی وی را بر لیدیه تأیید کند . کرزوس این پیشنهاد
را رد کرد و در نخستین جنگ بر سپاه کوروش پیروز شد . پس از
این پیروزی بین دو طرف پیمان ترک مخاصمه به مدت سه ماه
بسته شد . نبرد دیگری در پِتریه ، میان دو پادشاه رخ داد که
بدون حاصل بود و در پی آن ، کرزوس به سرعت به سمت سارد عقب
نشینی کرد و بیشتر سپاهش را هم مرخص کرد ، به این امید که
با فرا رسیدن فصل سرما و زمستان ، کوروش از ادامه ی نبرد
منصرف شود و به ایران بازگردد . بر خلاف پیش بینی کرزوس ،
کوروش به سرعت بسوی سارد حرکت کرد . کرزوس هم با عجله
سپاهی فراهم کرد و به مقابله با کوروش پرداخت ، اما اسبان
ساردی از بوی شتران پارسی رَم کردند و سواران خود را
سرنگون نمودند ، زیرا آنهان برای نخستین بار با سواره
نظامی از شتران روبرو می شدند . به این ترتیت کرزوس در این
نبرد شکست خورد و به داخل شهر عقب نشینی کرد . کوروش هم خود
را به سارد رساند و پشت حصارهای بلند و محکم شهر ، مستقر
شد . اهالی سارد با اطمینان به استحکام موانع شهر و نیز با
توجه به آذوقه ی موجود در انبارها ، به انتظار آمدن
زمستان و بازگشت پارسیان نشسته بودند .
فتح سارد از زبان مورخان یونانی ، با داستان سرایی همراه
است ؛ از آنجایی که دیوارهای شهر سارد بلند و دست نیافتنی
بود ، کوروش برای نخستین کسی که بتواند به داخل شهر راه
یابد جایزه تعیین کرد . محاصره طولانی شد و کسی نتوانست از
دیوارها عبور کند ، در حالی که لشکریان پارسی پس از 14 روز
محاصره ی بی نتیجه ، خسته و ناامید شده بودند ، اتفاق ساده
ای همه چیز را دگرگون کرد . روزی کلاه یکی از نگهبانان
قلعه از سرش به بیرون قلعه افتاد . سرباز برای برداشتن
کلاه خود ، از مسیری که سربازان پارسی آن را ندیده بودند و
تقریباً مخفی بود ، پایین آمد و کلاهش را برداشت و به
سادگی به بالای دیوار بازگشت . چند سرباز پارسی که پنهانی
شاهد این قضایا بودند از همان راه وارد قلعه شدند و
دروازه ها را به روی سپاه کوروش باز کردند . به این ترتیب
پارسیان وارد سارد شدند و به راحتی بر کرزوس غلبه کردند .
نمی توان با قطعیت این داستان را تأیید یا رد کرد ، ولی در
اینکه شهر سارد توسط کوروش و سپاهش فتح شد ، تردیدی نیست .
درباره ی سرنوشت کرزوس هم داستانهایی نقل شده که اغلب
افسانه است . طبق گزارش یونانیان ، پس از فتح سارد ، فاتح
پارسی ، کرزوس را به همراه 14 نفر از درباریان بر انبوهی از
هیزم قرار داد تا در آتش بسوزاند . در این هنگام ، کرزوس
فریاد زد و نام سولون ! را به زبان آورد . کوروش کنجکاو شد و
از مترجمان خواست که سخنان کرزوس را برایش بازگو کنند .
کرزوس شرح دیدار خود با سولون ، حکیم یونانی را نقل کرد .
او در دیدار با این حکیم ، پس از نشان دادن قدرت و شوکت خود
به او ، از وی درباره ی خوشبخت ترین انسانی که تا کنون
دیده بود سؤال کرد و او هم ابتدا از چند یونانی گمنام که
زندگی معمولی و مرگ راحتی داشتند نام برد و سپس خوشبختی
انسانها را در چگونه زیستن و چگونه مردن آنها دانست * ـ * ـ
داستان دیدار کرزوس با سولون ، بدون شک بی اساس است . زیرا
کرزوس در سال 560 ق . م بر تخت نشست حال آنکه سفر سولون به
لیدیه مربوط به سالهای 593 تا 583 ق . م است ـ * ـ . در این هنگام
شعله های آتش زبانه کشیده بود و با اینکه کوروش فرمان داد
آتش را خاموش کنند ، دیگر دیر شده بود . در این هنگام
ناگهان باران سیل آسایی از آسمان باریدن گرفت و شعله های
آتش را خاموش کرد . به اعتقاد یونانیان ، کرزوس از آپولون
، خدای باران ، یاری خواست و هدایایی را که در گذشته به
پیشگاه او فرستاده بود یاد آور شد ، او هم بارانی شدید فرو
فرستاد تا کرزوس را نجات دهد . پس از آن هم ، کوروش زندگی
شاهانه ای برای کرزوس فراهم کرد و او را در زمره ی مشاوران
خود پذیرفت . بخش آخر این گزارش که گواهی بر برخورد نیکوی
کوروش با کرزوس است ، تنها بخشی است که همه ی راویان و
الواح تاریخی یکسان نقل کرده اند . قسمت نخست گزارش که شرح
آتش زدن کرزوس را نقل میکند ، بدون شک بی اساس است زیرا
کوروش به گواهی منابع تاریخی ، با همه ی دشمنان و مغلوبان
به نیکی رفتار می کرده است . همچنین آتش نزد ایرانیان
بسیار مقدس بوده و هرگز زنده یا مرده ی هیچ انسانی را در
آن نمی افکندند . اما ممکن است این گزارش ناشی از رفتار
کرزوس باشد ؛ همانگونه که پادشاه آشور پس از شکست ماد و
بابل خود را در آتش سوزاند تا اسیر دشمن نشود ، ممکن است
کرزوس هم به تصمیم خود در آتش رفته باشد تا بمیرد و اسیر
نشود ، ولی کوروش به موقع رسید و مطابق رفتار همیشگی اش او
را از کام مرگ نجات داد .
با شکست کرزوس و فتح لیدیه ، برای نخستین بار در تاریخ ،
ایرانیان و یونانیان با یکدیگر همسایه شدند . این اتفاق ،
سرآغاز حوادث و جنگهای بسیاری شد که تا قرنها ادامه یافت
.
اقوام یونانی و دیگر مردمان جزایر آسیای صغیر که تا پیش
از این خراجگزار یا متحد لیدیه بودند ، پس از شکست کرزوس ،
به کوروش پیشنهاد صلح دادند ، کوروش که پیش از جنگ با
لیدیه این پیشنهاد را داده بود و با پاسخ منفی آنها مواجه
شده بود ، اینبار پیشنهاد آنها را رد کرد . به روایت
هرودوت ، در پاسخ به فرستاده آنها داستان زیر را نقل کرد
:
بعضی از یونانی های مستعمرات به اسپارت ها متوسل شدند و این دولت سفیری نزد کوروش فرستاد و تهدید کرد که اگر با یونانیها بد رفتاری شود تحمل نخواهد کرد.کوروش در پاسخ به انها گفت: من از مردمی که که در میدان جمع می شوند تا به قید قسم به یکدیگر دروغ گویند هیچگاه بیمی نداشته ام اگر زنده ماندم چنان کنم که شما به جای اینکه از یونانی ها حرف بزنید از حال خودتان بنالید .
کوروش پس از فتح سارد(پایتخت لیدیه )به ایران مراجعت کرد، و تسخیر سایر قسمت های آسیای صغیر را مانند " فریگیه" و " کیلیکیه " و " لیکیه " به فرمانده هارپاگ صورت گرفت
و تا سال 545 ق . م تقریباً تمام این مناطق مطیع کوروش شد.
نقشه ی گسترش امپراطوری کوروش بزرگ
استوانه ای گلین ، که به نخستین منشور حقوق بشر شهره است ، پس از فتح بابل به فرمان کووش بزرگ ساخته شد و در آن جملاتی نقش شد که این روزها مایه ی فخر ماست.
این اثر در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود و طبق قراری که سالهای پیش بین سازمان میراث فرهنگی ایران و مدیریت موزه ی سلطنتی بریتانیا منعقد شده بود، در قبال به نمایش در آمدن بخشی دیگر از گنجینه های تاریخی ایران و همچنین گسترش روابط دو طرف،قرار بود منشور، به خانه بازگردد ، و مهر ماه امسال به نمایش در آید،که گویا طرف انگلیسی از این کار خود داری کرده!
لازم به ذکر است که ، منشور کوروش در زمان پهلوی، یکبار از موزه ملی بریتانیا خارج شد تا به مناسبت جشن های 2500 ساله شاهنشاهی، در موزه برج آزادی تهران به نمایش درآید.
من که بی قرار دیدن این اثر شکوهمند هستم
29 اکتبر سال 1992 میلادی، مصادف با 7 ام آبانماه سال 1371 خورشیدی،
به بهانه ی سالروز فتح بابل و تولّد اولین منشور انسانی توسط یونسکو روز کوروش بزرگ نامیده شد
این روز گرامی باد
همیشه جاویدان.
midonam kheili dire, vali taze in posto didam. rastesh oon rooz, yani 7 aaban kheili 2nbale hamchin posti gashtam amma moteasefane hichi nabood, hatta 1 tabrike kocholo. kheili naa omid shodam.
oon lahze fek kardam kheili tanham, iranemoon kheili tanhast, koroshemoon kheili kheili tanhast.
oon rooz be har ki migoftam emrooz rooze jahanie KOROSH e KABIRE , ba taajob negam mikard. bazia aslan nemishnakhtanesh, fek kon!!!
mamnonam azat aqa hosein, mamnonam be khatere posti ke vaqti didamesh az shadi ashk tu chesham halqe zad.
baraye hameye mardome inja oon rooz ke 2bare be oj bargardan va KOROSH VAR zendegi konan hanooz KHEILIIIIIIIIII doore amma baraye tak take ma oon rooz mitune hamin farda bashe, sepas gozaram az shoma be khatere in poste ziba va baratun arezooye movafaqiat va aramesh mikonam
هفتم آبانماه, سالروز گشایش بابل و مصادف با تولد اولین نماد انسانیت,
چیزی که اگر هیچ نداشته باشم به پشت گرمی آن سرم را بالا می گیرم که من از همان نسلم!
هرودوت در اینباره نگاشته لشکریان او چون به شهری در می آمدندُ شاخه ای از درخت نمی شکستند و آب دهان بر زمین نمی ریختند.
این همانیست که باید به آن بالید
اگر اسمشان هم از کتاب تاریخ فرزندانمان حذف شوند, نام آنها و اندیشه ی آنها با ما خواهد بود و خواهیم آموخت
ایمان دارم به اون روز !
از میان فرزندان ما خواهند بود , کاوه ها و آرش ها
موفق باشید و پایدار