خط های قرمز رنگ عینا از زبان داریوش کبیر بیان شده حتما بخوانید
داریوش کبیر در کتیبه بیستون به نگارش برخی از رفتار های خود پرداخته این کتیبه ها به دو خط میخی و بابلی نوشته شده و در میان این کتیبه ها نقش برجسته ای وجود دارد که نقش داریوش و برخی از سر دسته های شورشیان نیز به تصویر در آمدهآن طور که در نقش برجسته مشخص است داریوش رفتاری کاملا غیرانسانی با این افراد داشته افرادی که بعضا برای حفظ دین ،ناموس ، فرهنگ ، سرزمین و زبان خود سر به شورش در آورده و در پی استقلال و گرفتن حق خود تلاش کرده اند اما امروز گردن آنها با طنابی سترگ بسته شده
در کتیبه ها نیز شرح برخورد با این دسته از افراد را بیان می کند که حتی قلم خجالت بر نوشتن آنها می کند
در ابتدا نمای کلی تصویر را می بینیم مردمان پیشین این سرزمین را با قد و قامت کوتاه می بینیم و در جلوی آنها داریوش کبیر را با قد و قامتی بسیار بلند و هیکلی ورزیده می بینیم
نه تنها در هیچ یک از چهره ها هیچ اثری از ترس واهمه پیش از مرگ نیست بلکه چهره ای را می بینیم که در این میان پوزخندی پر تمسخر بر لب دارد
مسلم است افرادی که تمام هویت آنها همچون سرزمین و ناموس و زبان و فرهنگ و حتی دین آنها مورد تعارض قرار گرفته باشد دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند که بخواهند از مرگ بترسند وحتی پوزخند شجاعانه بر لب دارند
اینقدر این شورش ها زیاد شد که به 19 شورش گسترده صورت گرفت برای براندازی داریوش اما داریوش با فجیع ترین شکنجه ها آنها را سرکوب کرد
حتی دامنه ی این شورش ها به پارس محل تختگاه هخامنشی نیز رسید داریوش خود در کتیبه بیستون می گوید:
بند 2 5-8 داریوش شاه گوید: آنگاه که من در بابل بودم؛ این سرزمینها بر من شورشی شدند: پارس، خوزیه، ماد، آشور، مصر، پارت، «مَـرگوش» (مرو)، ثَـتَـگوش و سکا.
آیا این همه شورش و این همه سرکوب بیانگر چه چیزی جز عدم مقبولیت داریوش در نزد مردم می تواند داشته باشد؟ شورش ها آنقدر فراگیر بود که پایتخت هخامنشیان نیز از این گزند در امان نماند و داریوش کبیر به دیکتاتوری کبیر تبدیل گشت
در جایی دیگر داریوش بدون اینکه شورشی برپا شود به آنان یورش می آورد و آن بی گناهان را اینگونه می کشد :
پس از آن بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . به سوی آن ارخ رفتند ( گرویدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد .
بند
15- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم . ویندفرنا نام
پارسی بنده من او را سردار کردم . چنین به آنها گفتم : پیش روید آن سپاه
بابلی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ویندفرنا با
سپاهی رهسپار بابل شد .
رفتار دیکتاتور مئابانه داریوش کبیر به اینجا ختم نمی شود تا جایی که آیین خود (زرتشتیت) را بر مردم زور می کرد و هر کس که البته بهتر است بگوییم هر سرزمینی که زرتشتی نبودند به یکباره قتل عام می شدند
داریوش کبیر مردم عیلام را به دلیل عدم زرتشتی بودن به یکباره سر از تن تمام آنها جدا می کند
بند 2 14-17 داریوش شاه گوید: آن خوزیان بدپیمان بودند و اهورامزدا از سوی آنان ستوده نمیشد. من اهورامزدا را میستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه که خواستم بود رفتار کردم.
شاید گفتن این نکته خالی از لطف نباشد:خوزستان یعنی محل زندگی خوزیان
حال به بررسی چند تن از این سرداران می پردازیم تا ببینیم داریوش چه بلایی بر سر آنان آورده :
در زیر پای داریوش با آن قد و هیکل یک انسان را مشاهده می کنیم که گویی آن سنگ های ساکت سکوت خود را شکسته اند و ندای عاجزانه آن انسان را در زیر پای داریوش می شنویم هنوز می توان از طرز بالا گرفتن دست هایش پی به التماس های او بکنیم حتی صدای شکسته شدن قفسه ی سینه ی این انسان شنیده می شود باور کنید شرح نوشتن برای این تصویر بسیار دشواراست نمی توانم خودم را کنترل کنم احساساتم جریهه دار شده وقتی می بینم چگونه پاهاش را به زمین می کشد صدای نفس های آخر را گویی می شنوم پای دیگرش را بلند کرده چگونه در آخرین لحظات دست و پا می زند و داریوش انگارش نیست که در زیر پای خود انسانی را لگد مال می کند .هر چند باید بسیار در این رابطه نوشت، اما دگر سخنم را کوتاه می کنم و به تصویر مجال صحبت می دهم زیرا که این تصویر بسیار گویا تر از من از آن روزگار خبر می دهد
در این تصویر مردی را می بینیم که رخساری زیبا دارد فرم بینی بسیار زیبا بدون هیچ برآمدگی ابروهایی نازک و کمانی که به زیبایی او افزوده و ریش هایی مرتب و کاملا صاف
نگاه نافذش را به زیر انداخته شاید در حال آخرین مناجات های خود با خدایش هست اما هیچگونه اثری از خود باختگی در چهره مهربان او نیست
در مقابل این تصویر چهره داریوش کبیر را می بینیم برخلاف چهره ی آرام و دلنشین فروتیش چهره ای خشن می بینیم بینی او برآمده و ریش های فرخورده دارد شاید بخاطر زیبایی هایی که در رخسار فرورتیش می بینیم داریوش با او این اعمال سخت را انجام می دهد داریوش کبیر در کتیبه بیستون چگونی برخورد با آن چهره ی زیبا و بینی زیبا را بیان می کند:
داریوش شاه می گوید: «آن گاه، فرورتی با اندکی از سواران اش گریخت، مردمی به نام رغا، در سرزمین ماد، او تا آن جا رفت، آن گاه من سپاهی را به دنبال او فرستادم، فرورتی دستگیر شد، به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشم اش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام مردم او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۲۸، ۲۲۹ و ۲۳۳)
در کتیبه ای که به بابلی نوشته شده داریوش آمار و ارقام کشتار خود را نیز منتشر می کند:
«من کاملا سپاه فرورتی را شکست دادم. بیست و پنجمین روز از ماه نیساننو گذشته بود بدین سان ما به نبرد پرداختیم ۳۴۴۲۵ تن از آن ها را کشتیم و ۱۸۰۱ نفر را زنده گرفتیم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۲۳۳)
بر این اساس می توان گفت تمامی اهل شهر علیه داریوش برآشفتند و به جز 1801 نفر از آنها همگی جان سپردند
در این تصویر مردی را می بینیم نماینده ای از بابل شاید این مرد در آن روزگار خواستار اصالت تمدن کهن بابل بوده و برای فرهنگ خود به مخالفت با داریوش کبیر پرداخته اما اکنون در اسارت داریوش به سر می برد
داریوش در کتیبه بیستون شرح حال او را این چنین بیان می کند :
داریوش شاه می گوید: سپس من سپاهی را به بابل فرستادم، یک پارسی به نام ویندفرنه، بنده ی من، او را سردارشان کردم، به آنان چنین گفتم: بروید، با این بابلیان که مرا نمی خواهند بجنگید، سپس ویندفرنه با سپاه به بابل رفت، اهوره مزدا مرا پایید، به خواست اهوره مزدا، ویندفرنه بابلیان را شکست داد و آن ها را زنجیر بسته آورد، ۲۲ روز از ماه آراهسمه گذشته بود، بدین سان، ارخه را دستگیر کرد که به دروغ خود را نبوکودرچره می نامید، و همچنین مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. این آن کاری است که من کردم». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ۲۴۳ تا ۲۴۵)
مردی را می بینیم با نگاه مغرور و محکم و کج کلاهانه و پوزخند پر تمسخر فراده به پیش می رود بی اعتنا به مرگ، انگار نه انگار که در لحظاتی دیگر کشته می شود گردن را به عمد بالا کشیده با این نگاه تحقیرآمیز انگار جز این زاده نشده که با ستمگرانی همچون داریوش کبیر به ستیز برخیزد
اینگونه بود برخی از جنایات غیرانسانی و غیراخلاقی داریوش کبیر
اثبات شده که ذوالقرنین در قران همان کوروش است:
http://www.taksavar.com/zolgharnain.htm
این را نیز شما ها درست کردید
کوروش در بابل به بت سجده کرده و امکان ندارد همچین کسی پیامبر باشد
alaki nist ke jahan sevomim be jaye inke be fekre ayande bashim va pishraft konim miyaym be tamadonemoon minazim chera keshvari ke 2500sal tamadon dare emruze inja bayad bashe .daryusho korosho vel konid kami be fekre khodemun va mamlekatemoon bashim.be omide ruze azadi
بله کاملا درست می گید دیگه چه فایده داره؟درحالیکه تازه فهمیدیم داریوش کی بوده
خانم محترم چرا تهمت جعل سند میزنی؟
ذوالقرنین 100% همان کوروش است و این را حتی علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان هم تایید کرده است!
دیگه چی از این معتبرتر؟
http://www.porsemanequran.com/fa/node/17828
منبع برای تحقیق بیشتر برای شما:
تفسیر المیزان، علامه طباطبایی-ج 13، ص 355 ـ
364
تفسیر نمونه، آیةالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 12، ص 150 ـ 532
بعضی ها هم معتقدند اسکندر ذوالقرنین هست
ولی شما اگر تاریخ را بخوانید یا در همان منشور کوروش متوجه می شوید کوروش نمی تواند پیامبر باشد
چون در منشور نوشته :
مردوک (بت بابل) به من برکت داد
کدوم پیغمبری به بت سجده کرده ؟
بازم یه چیزی به خاطر اطلاعات ناقصت گفتی!
کجای منشور از سخده ی کورش به مردوک گفته!
یعنی اینی که تو از توی منشور در آوردی توسط اون یه سری که کم هم نیستن و محققینی بزرگ که سالیان دراز دود چراغ خوردند و بسیاری ، اصولا دور از جون از صاحب نظران دینی هم هستند ،( و نه مثل نظریه پردازان شما که چند سالی در فلان کالج تحصیل کرده باشند و هنوز هم مدرک دکترای خودشون رو نگرفته باشند )،بدون اطلاع از اینکه در منشور چی نوشته این نظریه رو به قوت تایید کردند؟!
من الان ترجمه ی انگلیسی و فارسی منشور جلومه
کجاش نوشته؟
ستودن با عبادت کردن فرق می کنه
امیدوارم عمدی نباشه این جو سازی دروغتون
و ترجمه ی در دست شما اشتباه کرده باشه
گویا شما ترجمه ی بابلی یا میخی یا زبان دیگری از این پیدا کردید!
ما رو هم در جریان بگذارید لطفا
لطفا دوباره جواب من را بخوانید
من گفتم در خود منشور چنین نوشته: مردوک مرا برکت داد
و زیرش نوشتم کدوم پیغمبری به بت سجده کرده؟
که این را متون تاریخی نوشته نگفتم که در منشور نوشته
و این هم نوشته منشور:
# مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
# خط ۲۷. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همهٔ سپاهیان من،
# خط ۲۸. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همهٔ
به نظرتون این می تونه حرف پیغمبر خدا باشه؟
لطفا بجای تهمت زدن کمی تعقل کنید
سلام،شما که اصرار داری بگی من میخواستم تاریخ رو بازگو کنم،آخه خانوم بیطرف حقیقت جوو ،این تیتر بررسی علمی درونش هست؟از همون اولش قضاوت کردی.در ضمن یه نکته هم که هست،در زمان داریوش،ماجرای بردیای دروغین رخ داده بود و همه بخشهای کشور شورش میکردند،و برای حفظ کشور بایست شورشها سرکوب میشد نه اینکه ملت داریوش رو نمیخواستن.بابل هم با همون فرهنگی که داری میگی موجوداتی مثل بختننسر رو داشتند و بارها با وحشیگری به ایران او همسیگانشون حمله کردند.شما که علاقمند بازگوی حقایقی،یک گزارشی از باقی ااعاایه پادشاهان آن دوران بنویس،از مصریان،بابلیان.باید دید چیزی که شما ازش به عنوانه اخلاق یاد میکنی اون زمان چنین تعریفی داشته؟ و اینکه داریوش در این بین به واقع استثنا بوده!از آن هم بنویس!
سلام
در مورد شورش ها باید بررسی شود
اما دو نکته زیر هیج توجیهی ندارد:
یکی کشتار مردمی که فقط داریوش را نمی خواستند بدون اینکه به ستیز پردازند
کشتار غیرزرتشتیان بدست داریوش
الان که بیشتر جوابهاتون رو به بازدید کنندگان دیدم،فهمیدم که اشتباه کردم که نظر دادم،شما قصدت حقیقت نگاری و تاریخ نویسی نیست،منظورت چیز دیگست،باش امپراتوری طغرل خان بزرگ بود،اصلا داریوش جلاد،برو حال کن
;(
سلام
من اولش مخالف این خانم بودم ولی دیدم واقعا راست میگه مخصوصا تصاویر اسرا وجون دادن آن اسیر زیر پای داریوش
و آقای هاشمی هم همه ی جنایات های داریوش از باج گیری و قتل عام و بریدن گوش و چشم و .. را تایید کرد
من خودم یک زمانی تحت تاثیر همین عوام فریبی ها که قصد بزرگ نمایی همچین جلادانی را داشتند قرار گرفته بودم
خانم مارال نیازی به این تصاویر نژادپرستانه نیست و نیازی هم به این منابع تاریخی ندارد که آریایی ها مردمان بومی را قتل عام کردند
یکبار تو ماهواره یکی از همین ها که از جلاد کبیر داریوش کبیر ساخته بود آمد پای دوربین گفت این تفنگ که دست من هست باهاش 7 تا غیر آریایی را کشتم
مخالفین هم بجای تمسخر کردن و تهمت و توهین بهتره کمی منطقی باشید و مثل ایشون بحث ها علمی و منطقی کنید تمام بحث های این خانم برگرفته از سنگ نگاره های خود هخامنشیان منابع تاریخی و علم ژنتیک است ولی بحث های شما اصلا بار علمی نداره
شما گویا ذوالقرنین رو نمی شماسید
اشاره ای به پیامبر بودن این شخصیت نشده
ذوالقرنین یک انسان پاک بود با شرایطی که اومده
و بسیار نزدیک به کورش
و تعداد زیادی از علمای صاحب نظر دین با اطلاع از تمام نوشته ها و رفتارهای این شخص(کوروش) او رو با احتمال قریب به یقین ذوالقرنین می دونند
این بند ها کجا اشاره کرده که شما می فرمائید بر مردوک سجده کرد؟
افتخار بر انگیزه که کوروش هیچ قومی رو مجبور نمی کرد که خدای او رو بپرسته
و به اعتقادات سایر ملل احترام می گذاشت
دیگه می خواید مخالفت کنید، جنبه ی عقل و انصاف رو در نظر بگیرید
اگه بخوای می تونی با اسلام مقایسه کنی!
"یکی کشتار مردمی که «فقط داریوش را نمی
خواستند» بدون اینکه به ستیز پردازند"
جدی می فرمائید؟
شما هم جزوشون بودید که انقدر دقیق حسشون رو می دونید؟
از گئومات چیزی نخوندی؟
تو کتیبه توضیح داده کی بود
تو تاریخ ایران باستان و تاریخ هرودوت و تاریخ تمدن بشری هم توضیح داده شده
تمام این صف که در کتیبه به قول شما لبخند می زنن با علت مجازات، توضیح داده شده
خوابی؟
شما اصلا متوجه نشدید دوباره متنم را می نویسم:؛
پاسخ:
لطفا دوباره جواب من را بخوانید
من گفتم در خود منشور چنین نوشته: مردوک مرا برکت داد
و زیرش نوشتم کدوم پیغمبری به بت سجده کرده؟
که این را متون تاریخی نوشته نگفتم که در منشور نوشته
و این هم نوشته منشور:
# مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
# خط ۲۷. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همهٔ سپاهیان من،
# خط ۲۸. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همهٔ ؛
اگر این متن را بخونید حتی این حرف از یک بچه ۵ ساله مسلمان هم نه بچه ۵ ساله مسیحی هم می داند این حرفها شرک است
کسی حرف از گئومات نزد من کی گفتم گئومات من منبع را ۱۰ بار از ترجمه خودتان نوشتم:
اینجا را دوباره بخوانید داریوش میگه برید آنان که من را نمی خواهند بزنید:
به سوی آن ارخ رفتند ( گرویدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد .
بند 15- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم . ویندفرنا نام پارسی بنده من او را سردار کردم . چنین به آنها گفتم : پیش روید آن سپاه بابلی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ویندفرنا با سپاهی رهسپار بابل شد .
بعدشم داریوش در اوایل کتیبه همچین حرفی می زنه:
کشورهایی که برای من شد به من باج می دادند
آیا جز جلاد فرد دیگری از مردم باج گیری می کند؟
من به عنوان یه جوون 20 و چند ساله اینا رو به عنوان شرک درک نمی کنم
البته می دونید تلاشهایی که بعد از انقلاب در راه نشون دادن دین زرتشت به عنوان یه دین شرک آلود شده به گفته ی بسیاری از علمای دین شکست خورده!
خدا یکیست
یه زرتشتی بهش می گه مزدا
من می گم پروردگار
یه عرب می گه الله
یه مسیحی انگلیسی زبان می گه گاد
خصوصیت کشور گشایی اینه که یا می تونه مثل بسیاری از خاندانهایی که قصد حکومت بر ایران رو داشتند، با خونریزی فراوان باشه
مگه پیامبر از غیر مسلمانان جزیه نمی گرفت
جریان جنگ خیبر رو که می دونید!
جزیه که اصلا علاوه بر مالیات بود!
شما باید اون رو هم زیر سوال ببری دیگه
خانواده ی تو الان مالیات نمی دن؟
. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم
شما نمی دانید این شرک نیست؟
اینجا دیوانه بودن کوروش نیز اثبات می شود
"مردوک از کردار نیک من خشنود شد."
فکر می کند یک بت می تواند خشنود شود
شما از کل 84 بند کتیبه فقط همین چند بند رو بر داشتی که مثلا داریوش اینجوری بود!
بقیه رو اصلا دیدی؟
چقد از اقوام ترکی که به ایران حکومت کردند شناخت داری؟
می خوای در مورد اونها پست زده بشه؟
بررسی یک دوره ی تاریخی با همون دوره ها قابل انجام هست نه با الان که اعدام با شوک الکتریکی یا آمپولهای بیهوش کننده صورت می گیره
ناپلئون جاودانه شد با تدبیری که داشت
کسی نگفت چون وقتی به شهری در مصر حمله کرد چندین نفر کشته شدند پس از بهترین مملکت داران اروپا نیست
همین چند بند به راحتی شخصیت داریوش را هویدا کرده که حتی مردمانی که در شهر خود زندگی خود را می کردند را کشته است
باج گیری های او از مردم
شکنجه های وحشیانه
مگر من گفتم ناپلئون آدم خوبی بوده؟همه بد بودند مثل داریوش