KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

می دونی!




پشت هر مرد موفق یه زن بوده که نتونسته جلوی پیشرفتشو بگیره




نظرات 31 + ارسال نظر
حمید توکلی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 05:04

تو هم می دونستی!

حمید توکلی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 05:19

من چیزی نمیدونم به خدا، فقط داشتم رد میشدم!

آها
خوب برو خدافظ

محمد رودسرابی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 09:01

اینو که همه می دونند حتی خودشون
ولی اینم می دونیم که اصولا ما مردا نمک نشناسیم

:D
نه بابا
خواهان موفقیتیم

امیر پورنصرت جمعه 1 آبان 1388 ساعت 09:33

احسنت.
تمام علم روانشناسی بر همین اصل استواره.
حالا می دونی چرا زنا جلو پیشرفتشونو می گیرن ؟
آخه مردان موفقیتشونو مدیون زن اولشونن و زن دومشونو مدیون موفقیتشون !

احسنت
پس فک می کنن با این کار پیشگیری می کنن
کور خوندن

به امید موفقیت روز افزون!

هانیه کرمی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 11:29 http://arnavaz.net

خیلی بی انصافین بخدا

می دونیم!
:D

مهرداد جمعه 1 آبان 1388 ساعت 12:17

=)))))))

انیشتن جلو پیشرفت زن هاشو هم گرفت!
عجب مردی بوده

اون حرفه ای بود
تجربیاتشو کجا نوشته؟
خیلی به درد می خوره!

رویا IT جمعه 1 آبان 1388 ساعت 13:50

ببینید جمله ی شما از نظر علمی رد میشه!

<پشت هر مرد زنی بوده که نتونسته جلوی...>

از پشت به سمت موفقیت هل میدن! و برای جلوگیری از پیشرفت باید جلوی راه مرد سد شد!

پس پشت هر مرد موفق زنی بوده که می خواسته جلوی پیشرفتش رو بگیره،
ولی اشتباهی از پشت هولش داده تو بغل موفقیت؟!!

نه دیگه!

مث دو تا ماشین
یکی در حال پیشرفت هست و یکی دیگه هی نمی زاره جلو بزنه

حالا که نتونسته جلوی پیشرفت رو بگیره ، خوب عقب افتاده دیگه
پس الان پشت سره!
از نظر قوانین علمی که مشکلی نداشت!


طبق بررسی هایی که کردم بعضی ها در همین حال هم ، چون نیس چشم دیدن موفقیت کسی رو ندارن، پاشونو میندازن جلوی پاهای آقا و دوتایی با مخ می رن تو جدول

بعضیها هم حقیقت رو درک می کنن و با شتاب ثابت و کمتر از نفر جلویی به سمت موفقیت حرکت میکنن

سپیده شیخ الاسلامی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 13:51

...............نخواسته جلوی پیشرفتشوبگیره!
ماهرکاری بخواهیم انجام می دهیم!
خداباماست!

شاید!
آخه شنیدم خانومای منطقی هم وجود دارن
می دونن که اگه قراره پیشرفتی صورت بگیره موتور محرکش آقاس
شاید دوس ندارن جلوی ترقی ِ جامعه رو بگیرن!

البته این بر پایه ی شنیده هاست

خدا دیگه مَرده !
هوای ما رو بیشتر تر داره

یک دخت رخوب جمعه 1 آبان 1388 ساعت 14:17

بی ترتبیت

چرا!

یه مثاله ی علمی و آموزنده مطرح کردیم داریم تبادل نظر می کنیم

تا اینجا هم یه نظریه ی دیگه مطرح شده که طی اون، تعدادی از خانوما خودشون بصورت خود آگاه نخواستن جلوی پیشرفتو بگیرن
و گرنه همین دو زار پیشرفتم حاصل نمی شد!

رضا جمعه 1 آبان 1388 ساعت 14:50

ذوق می کنی چرا
موفق شدی!

حسین رنجبر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 14:56


حسش نیست ٬ حرف بزنم٬فقط میگم
زن و شوهر اگر یکدیگر روبخواهن در کلبه خرابه هم زندگی می کنند.( مثل آلماینه )
زن مخزن اسرار خلقته ٬
مادر هم شاهکار طبیعت(گوته)
آرزوی موفقیت دارم برات حسین جان.
پیشرو ٬ به چپ چپ ٫ به راست راست

اگه مادر نبود هیچ انگیزه ای برای ادامه ی زندگی نبود

قربونت
رفتی سربازی؟!

شقایق-جابرانصاری جمعه 1 آبان 1388 ساعت 15:09

جـــــــــان؟!

!! ()

واقعـــــــآ که این مردا نمک نشناسن!!!

آره بابا

آدم دردشو به کی بگه!

anonymouse جمعه 1 آبان 1388 ساعت 15:15

"زن مخزن اسرار خلقته ٬"

والله ما شنیده بودیم چاه اسرار !!

آقا مثال علمیتون ایراد داره !!
طبق روایت ها پشت و جلو فرقی نداره!!
اگر زن بخواهد از هر جهتی می تواند جلوی پیشرفت را بگیرد.

از تکنیک خنثی سازی و نهان کننده هم استفاده می کنن

رجوع شود به پاسخ 6 نظر قبل

در مورد توانایی های نسوان گرام هم رجوع شود به 5 نظر قبل

حسین رنجبر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 16:39

راستی پیام بازرگانیشم تلویزیون ساخته همین الان پخشش کرد ٬ دیدمش :

اتفا هم این جمله ای که گفتی رو تکرار کرد ٬
هم این که گفت پشت هر تیم موفقی ...
پشت هر مدیر موفقی اندیشه ای است و ...

حسین رنجبر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 16:41

اتفاقاً قه اش جا افتاد.

هادی بدری‌زاده جمعه 1 آبان 1388 ساعت 19:36

حسین جان شیطون شدی!

هادی جون شمام کم پیداییا!

دلمون تنگ شده لوتی

حسین رنجبر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 19:38

سربازی ؟ نه !!! همین جوری گفتم. :دی
هم می تونم معافی بگیرم ٬ و نروم و هم میتونم بروم.ولی با این
ماجرایی که امروز عصر
برام اتفاق افتاد ٬ حتما میرم ٬ عاشق سربازی رفتن شدم ٬ اگه سربازی ما هم مثل همین صحنه هایی باشه که امروز دیدم خیلی حال میده .
خاطره شد :
درست بعد از پایان بازی فولاد ٬ استقلال اهواز داداشم گفت : حسین٬ بیا من رو برسون ٫ باید برم آموزشگاه رانندگی٬ امروز کلاس دارم.(داداش من اسمش علیه :دی دانشگاه آزاد مکانیک درس می خونه)خودم رو آماده کردم تا برم و برسونمش.
مسیر منزل ما تا آموزشگاهی که داداشم میره ٬ تقریبا اندازه میدون راه آهن تهران تا میدان ولیعصره.

از صبح فرصت نکردم که بیرون برم ٬ بعضی جمعه ها تا ساعت ۱۰ - یازده می خوابم.

یه پل داریم این جا به اسم پل پنجم ٬ از روی اون پل که رد شی می رسی به
میدون شهید چمران٬به میدون شهید چمران که رسیدیم ٬ سمت راستش که بری
می رسی به یه میدون کوچولوتر ٬ بعد از اون میدون ورزشگاه تختیه !

امروز هم چون بازی استقلال ٬ فولاد و بازی تموم شده بود ٬ تماشچیا بعد از دیدن بازی
داشتن می رفتن خونشون ٬دیدم درست از اون میدون کچولوهه به بعد راه بستست !
یعنی یه ماشین ازین وانت سبزا که توش پره پلیسه٬اونجا کنار میدون کوچولوهه
پارک کرده ٬
من به سمت راست حرکت کردم تا از کوچه ی پشتی ورزشگاه برم.
نفهمیدم اونجا چه خبر بود و چرا راه رو بسته بودن/

چون به علت عجله داشتن سریع رفتم.

به کوچه که رسیدیم دیدم خیلی شولوغه .

دیدم کوچه پره سرباز و پلیس و ازین جوونای سربازه ٬

سمت راست و چپم همون وانتا پارک کرده بودن ٬ و یه چند دقیقه ای راه رو بند آورده بودن/.

و ما از وسط اینا رد می شدیم ٫خیلی ترسناک بود حس کردن این ماجرا از نزدیک برام/

فرصت نشد فیلم و عکس بگیرم چون در حال رانندگی بودم و حواسم به منطقه بود.

بعضی از سربازا فیلم و عکس میگرفتن !(یاد فیلم اخراجی ها افتادم)

خیلی برام جالب بود این لوکیشن ! هوای عصر امروز اهواز هم مثل همیشه نبود !

انگار میخواست بارون بیاد ٬ هوا ابری بود.

و این ابری بودن هوا ددیدن این منظره رو خیلی برام جالبتر کرده بود.

توی ماشین که بودم همش به این فکر می کردم که در مورد این خاطره بیام و هر طوری شده یه جایی

بنویسم.

از تو چه پنهون یاد حمید هم افتادم اون سربازا رو که دیدم !

اتوبوس هایی هم اونجا بود که برای حمل و نقل سربازا آورده بودن .

رفت و آمد این سربازا دور و بر ماشین من رو یاد زمان جبهه و جنگ و اینا انداخت !

راه که باز شد سریع گازوندمشو با سرعت ۶۰ تا از جلوی اتوبوسی که سربازا توش

بودن سبقت گرفتمو رفتم. می دونی کجا از اتوبوسه سبقت گرفتم ؟

از روی ریل راه آهنی که بعد اون کوچه هه بود ! روی ریل سبقت گرفتن از یه اتوبوسی

که توش پره سرباز باشه خیلی حال میده ٬ ! <<< <<<...

خیلی لوکیشن جالبی بود.

فقط به ما که گفتن سریع برین !

نمی دونم و فرصت نشد که از کسی بپرسم جریان چیه !

از کنار اداره کل اطلاعات استان خوزستان هم که رد شدم اونجا خبری نبود/

شاید مربوط به بازی بوده باشه و همیشه این موقع این همه سرباز می ریزن اونجا !

ولی من که تا حالا این همه پلیس سرباز تفنگ به دس یه جا ندیده بودم/.

به جز اون روزی که نماز جمعه به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شد و تضاهرات بعد از

نماز اون روزو از نزدیک دیدم و بین اونایی که تظاهرات می کردن و شعار می دادن بودم.

اون روز از میدون راه آهن تا میدون ولیعصر پیاده روی کردم./
تازه رسیده بودم تهران قرار بود به نماز جمعه برسم که نرسیدم و ...
اون روز نمی دونستم تهران قراره شولوغ بشه و همین ندوستنم تجربه کردن اون ماجرا رو قشنگ تر کرد./ تازه آموزشگاهشم تعطیل بود.
دیوونه فک کرده بود امروز پنج شنبه است :دی .
احتمالا بعد از بازی امشب استقلال صبا تهران و ورزشگاه آزادی هم همین جوریه !

ماشالله چقد می نویسی!

داستان جالبی بود
من کارت معافیم تو کمدمه

خیلی دوس داشتم حد اقل دو ماه آموزشی رو برم

البته دارم یه هماهنگیایی می کنم برم یه آموزش نظامی مبسوط ببینم.


نمازشو نبودی ، کتکشو بودی!

"رفت و آمد این سربازا دور و بر ماشین من رو یاد زمان جبهه و جنگ و اینا انداخت !"
مگه دیدی اونوقتا رو!

واسه امنیت بازی بود دیگه


امروز شنیدم صدای آژیر پلیس میاد،رفتم دم پنجره، دیدم جلوی خونمون دو تا ازین تویوتا های سبز شاسی بلند دنبال یه زانتیای نقره ای کردن
داشتن بهش می رسیدن که یهو زانتیا از یکی از بریدگیها دور زد و اونا جا موندن

خیلی با حال بود

هفته ی قبل هم یه 206 رو که داشت عکس جهت میومد داشتن تعقیب می کردن ، که شلیک هم کردن سمتش

تگزاس زندگی می کنیم :D


این صحنه ها رو خیلی دوس دارم
بالاخره یکی از اینا رو فیلمبرداری می کنم

دو سه بار اومدم فیلم بگیرم آمبولانس بود حالم گرفته شد:D

احمدIT جمعه 1 آبان 1388 ساعت 20:01

اوه
دقیقاً

به امید پیشرفت روز افزون

حسین رنجبر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 21:36

مبارک ٬ خوبه ٬ کتکشم نبودیم .فقط تماشا می کردم :دی . تو هم یک جور دیگه حسش کردی ٬ اونم باحال بوده ٬ ایشالا فیلمبرداری می کنی ٬ منم یک بار توی ۴ راهها که ایستاده بودم ٬
ماشین ما
___ | | ___
___ ___
| | بنز کلاس سی

یه بنز کلاس سی D: اومد از جلوم رد شد ٬ دستشو از توی ماشین آورده بود بیرونو جیغ می زد می گفت :
برو جلو ! برو جلو ! مگه نمی بینی پشت سرت آمبولانسه می خواد رد شه ٬ مریض اورژانسیه !
من هم رفتم جلو که ماشین آمبولانسه عبور کنه !
شکر خدا رفت و ولی خیلی شولوغش می کرد هی آژیر می زد.
آتیش نشانی ام بریم بد نیستا ! مجتبی رفته تجربیاتشم در اختارمون گذاشته ! دستش درد نکنه ! من هلال احمرم می خوام برم D:

آره حس کردیم حسین جون
هنوزم جاش درد می کنه :D

منم یه دوره ی امدادی ببینم اگه ایشالله جنگ شد به یه دردی بخورم!
:D

angryyy جمعه 1 آبان 1388 ساعت 21:56

damn you boys

تشکر می کنم آبجی
سخت نگیر شما!

happpppyyyy جمعه 1 آبان 1388 ساعت 22:06

damn you girls twice

ایضا شما داشی

سابین جمعه 1 آبان 1388 ساعت 23:09

ببین برادر من در مورد غده ی سرطانی هم که حرف می زنن می گن داره پیشرفت می کنه!!!!من ترجیح می دم حرف شما رو اینجوری برداشت کنم!!!
ریاست انجمن KNGC

در مثال شما چیزی که جلوی پیشرفت غده رو برای همیشه می گیره مرگه!
که البته در اندک مواردی ، بوسیله ی دارو می شه مرگ رو مدتی دور کرد

عضو فعال KNBC

<فاضل> جمعه 1 آبان 1388 ساعت 23:23

به نکته های آموزنده ای اشاره کردی

دم عالی همیشه غل غل کنان

لطف عالی دائما مستدام!

sama جمعه 1 آبان 1388 ساعت 23:29

سیدحسین هاشمی جمعه 1 آبان 1388 ساعت 23:48

مهسا شنبه 2 آبان 1388 ساعت 00:42

هیچ می دونستید خدا اول که آدم رو ساخت یک نگاهی به اون انداخت و با گفت نه! از این بهترم می تونم بسازم و بعد حوا(زن)رو ساخت.

ابتدا خداوند زمین را آفرید سپس استراحت کرد ،
بعد مرد را آفرید سپس استراحت کرد.
آنگاه زن را آفرید
از آن پس نه خدا استراحت کرد نه مرد و نه زمین !

3pehr شنبه 2 آبان 1388 ساعت 02:33 http://3pehr.tk

از اونجایی که خانوما مقدمن در 99% مواقع میتونن جلوی موفقیت و بیگیرن ولی ببین ما مردا با همون 1% دنیا در دست داریم ...

به قول خانوم سپیده شیخ الاسلامی ، اون یه درصد رو هم مدیون یه درصد از خانومها هستیم که خودشون نخواستن جلوی پیشرفت رو بگیرن

حسین رنجبر شنبه 2 آبان 1388 ساعت 13:05

راستی توی این نظره یه جای کار اشتباه شد من اصلا توی این انتخابات علیه کسی شعار ندادم ٬ منظورم این بود که بین تضاهراتیا یه کم راه رفتم ببینم چه حسی بهم دست میده !
٬ و گر نه اصلا رفتارهای اون ها رو قبول نداشته و ندارم.من سیاسی نیستم. اون روز هم فقط به صورت اتفاقی تجربه کردم. و اونجا بودم و فقط برای هواخوری و زنگ تفریح رفته بودم !
دیگه دیگه !!
( این رو گفتم که دوستان برداشت بد نکنند ٬ با خیلی از نظرات سیاسی خود تو دوست عزیزم و بعضاً سایرین همکلاسی ها هم به طور شدید اللحن مخالف شدید هستم. حتی با همین بحث هایی که توی همکلاسی صورت می گیره ٬ خوبه بعضی اوقات خیلی خوبه ولی گاهی خیلی شورش رو درمیارید و لفظ
دانشجو بودن برای
عده ای به نظرم
زیر سوال میره !
منظورم زمانیه که مثل موش و گربه می پرید به همدیگه ٬ و داغ می شید ٬آخه ما سه تا رشته صنایع و کام و آی تی داریم .
این اخبرا سیاسی و کلا هر نوع خبری به درد ای تی ها می خوره ؟ آخه سیاست که بدرد نمی خوره که ...
خب حالا اونایی که علاقمندن به خودشون مربوطه !
ولی یک جوری بحث کنید که اگر گسی احیانا حوصله اش از دیگر موضوعات سر رفت و خواست به سیاست روی بیاره از نوع کلام ٬ دیالوگ هایی که به کار می برید و ... در کل لذت ببره و یه چیزی یاد بگیره ٬به خاطر دارم
دوست خوبم آقای منتجبی تا موقعی که متن منتشر می کرد خیلی تاکید داشت روی این مسائل. یه جوریباشه که نروند و پشت سرتان بگویند این ها
بلد نیستند و
سیاست رو نمی دانند !

آخه اگه یه خبر خوب باشه چرا ولی آخه ٬ یه خبری که آخرش به دعوا و ناسزا گفتن ختم بشه ٬ عملا بدون هیچ گونه راهکرد منطقی و علمی به چه درد می خوره ! اگر یک خبری باشه مثل همین پست شما که توش بحث علمی و مفید و به قول خودت تبادل نظر منطقی و عاقلانه یه چیزی !

همین پست رو
شما نگاه کن من اومدم توش برای شما خاطره تعریف کردم ٬ شما هم برای من ٬ خاطه تعریف کردن خوبه ولی چه سود معنوی این داره واسه بقیه ؟ هیچی !‌هیچی که نشد حرف ! خاطراتی که شاید بققیه دوستان هم مشابه اش رو تجربه کرده باشن و فقط برای وقت گذرانی باشه !؟این بازخورد داره قطعاْ و عملا تقصیر کار من بودم.

اگر یک خبری باشه مثل همین پست شما که توش بحث علمی و مفید و به قول خودت تبادل نظر منطقی و عاقلانه یه چیزی ! (تازه اینم خراب شدا)
نه پست های بی محتوایی که نظردهندگانش اعتماد به نفس نداشته باشن و جرئت نه شنیدن و عقیده مخالف رو نداشته باشن و بخوان حرف خودشون رو به کرسی بنشونن ! و با اسم
مستعار نظر بدن !

به نظرم اگر روزی برسد که اخبار سیاسی
و نیز بحسای سیاسی ٬ اعتقادی مدهبی و دینی
به گونه ای باشه که به هیچ کسی برنخوره و همه با رعایت ادب با هم صحبت کنن ٬ روز خوبی برای همکلاسی می تونه باشه.
که متاسفانه فکر نکنم همچون روزی رو شاهد باشیم.

و این روال باید طی بشه که هر بار دو نفر ٬ ۳ نفر ٬ ۴نفر بیان ٬ به همدیگه بپرن ٬ آخرشم بره پی کارش٬ با یه معذرت خواهی و دوستت دارم و ...

نه که روند انتشار پست ها به گونه ای باشه که باز هم ما شاهد هتک حرمت به همدیگه باشیم.

چه پستای سیاسی و چه پست های اعتقادی ٬ مذهبی !
می دونم نمیشه جوری بشه که همه راضی بشن ولی آخه این جوری که بدر نمی خوره که !!!

خودت فکر کن این پستایی که اینا بیان نظر بدن یه مشت توهین ثبت شه توی آرشیو همکلاسی و گروهها و احزاب مختلف به هم بپرن ! خوبه آیا ؟!
آره بعضی از نویسنده ها خیلی خوب و صمییمی با مخاطبینشون رفتار میکنند ولی آیا همه اینطوری هستند !

مثلا خود تو دوست خوب و نازنیم !‌ مثالی از خودت می زنم :

در یکی از نظرات شما
٬ شخصی نظر داده بود و
شما در پاسخ این گونه گفته بودی (درست یادم نیستا! که یچ گفتی ولی شکل این بود :!)

شما مثه که انقلاب پالس نکردیا ٬ یا مثلا گفته بودی شما اگه انقلاب پاس کرده بودی می فهمیدی...
آیا ؟
این پاسخت رو شما نمی تونستی این شکلی
به مخاطبت انتقال بدی‌ :
مثلاً ؛
دوست عزیز من انقلاب رو پاس کردم توی اون کتاب این طوری توضیح داده بود که ...

خیلی لطیف تر ٬ نرم تر ٬ آرام تر
نه به صورتی که حتی یه یک شخص ثلثی که گفتگوی شما رو مطالعه می فرماید بگوید که این چه طرز صحبت کردن است !


اینا رو قبلا دوستان دیگه هم گفتن ولی باز هم می گم تا درست بشه بالاخره یک روزی.

تا کی این روند باید ادامه پیدا کنه ؟ دو سال نیست ٬ شما دانشجویید آیا ؟<

ای مرغ پا کوتاه ٬ تو کوچه نری ها ؟!
می برنت ها ٬ می خورنت ها ٬ !می گیرنت ها !

آره بگو ترسی ندارم ٬ بگیرنم وقتی رفتی زندان و شکنجه ٬ آخرشم میمیری چیزی نیست که یه اسم و نامی خوب ازت باقی میمونه و طرفدارات لذت میبرند که بله ما طرفدار ایشون بودیم و ...
در حالی که
هیچ گونه سود علمی واسه شما !
نداره !
شما هیچی نوفهمی ٬ من هم نوفهمم به قول شیرفرهاد !
باشه


در این دو سالی مثل همه شمایی که همکلاسی رو مطالعه می فرمایید ٬ امیدوار بودم گونه ادبیات و طرز برخورد بچه ها توی بیشتر پست ها
به از قبل
بشه ٬ ولی نشد که هیچ !
بدتر هم شد گهگاه !

این نقد
رو به خود تو دوست خوبم هم دارم ٬
آخه اینم شد کار ؟ که دو تا !
دو تا
دانشجو بیان و
در یک پست سر هیچ و پوچ
بپرن به هم !؟
آخه اینا که بدرد نمی خورن که !...
مگه جونم رو از سر راه آوردم که این آش کهنه و بدمزه رو بخورم و وارد بازی سیاست بشم که چه !
درس ما چیز دیگست !

در انتظار مطالعه
پست های بهتر در همکلاسی برایتان نشاط پویندگی و تندرستی آرزومندم.

به امید پیشرفت همکلاسی و
این که دیگه روند پیشرفت
هر پست جایگاه خودش رو حفظ کنه !
و پستی که موضوعش نکته های پندآموز هست با طنز و سرگرمی اشتباه نشه !

نمی دونم موضوع پست رو درست انتخاب کردی یا نه ! صاب اختیاری !
ولی گهگاه به نظرت به مسخره بازی کشیده نشد ٬ من خودم بیشتر
مقصر هستمها البته !

به نظرت یک عده دانشجو این گونه سر این یک جمله ای که گفتی با هم بحث می کنند !

همش شد خنده و هجو وجوک و اراجیف !
من هم عذر می خواهم برای این که سرتو درد آوردم ٬ به هر حال این حرفها حالا ازم خارج شد و ممکن بود دیگه حسش درم به وجود نیاد !

آیا نمی تونستی بگی پشت هر تیم موفقی اندیشه ی موفقیه ؟ که این بحثای کلیشه ای فمنیستی و مردسالاری و مزخرفات از بین بره ٬ همه با هم تعامل داشته باشن ٬ سر یکموضوعی که مورد قبول همه باشه بح۳کنند ؟

کلا همکلاسی مسخره نیست به نظرت ؟!

البته ممکن بود واسه همین هوا خوری ببرنت زبونم لال کهریزک
اونوقت می فهمی که اونی که فک می کردی نا فرم خوش بینانه بود

ما هم نخوردیم نون گندم ولی بیسکوییت مادر و اینجور چیزا که خوردیم!
:D

شدید الحن مخالفی یا با نظرات شدید الحن مخالفی؟
من همیشه سعیم بر اینه که با منطق برخورد کنم
و حتی در چند ین پست بهم توهین شد اگر مایل باشی لینکش رو می دم ببینی ان دوستمون باز هم متن منتشر کرد و به قولی طلب بخشش هم نمود البت به جهت تشرف به خانه ی خدا!

در مورد اشاره ی دوستمون به اینکه این موج که بسیاری از مردم بر آن سوارند قطعا به انقلاب خواهد انجامید،
اولا اینکه من از نظر های بی نام خوشم نمیاد

این نظری بود برای خودش ولی چون بی نام بود، یکم رو اعصاب خواهد بود

جمله ی من هم مئرد خاصی نداشت در اون حال

می دونی که شرایط جوی در رفتار آدما تاثیر زیادی داره
و می دونی که اعصاب انسان ، قطعا از ماده ای نرم تر از فولاد ساخته شده

پس این موضوع نباید فراموش شه که در هر رویداد یک جنبه از شخصیت انسان پاسخ می ده

مثلا الان حسین مهربون پشت سیستم نشسته و داره جواب دوست عزیزش رو می ده
فردا که حسین عصبانی پشت میز نشست اگه ببینه دوست عزیزش داره باهاش حرف می زنه ممکنه دوباره مهربون شه
ولی اگه کسی که اونقدر برای دیگری ارزش قائل نیست که حتی اسمش رو بهش بگه، بیاد روبروت بشینه، مهربون شما جای حسین باشی مهربون می شی یا اینکه همونجور که بودی ، یکم فقط عصبانیتت رو کمتر بروز می دی؟

طبیعت انسانیه متاسفانه!

بعد از اون وقتی دوباره خوندم خواستم یو خورده لایتش کنم پاسخم رو، ولی گفتم اونی که دیده ، دیگه دیده
تموم شد رفت دیگه هم به اینجا سر نمی زنه


در مورد نقدی که کردی به من ، فکر نمی کنم اینطور باشه!

همیشه در همین مورد با خانواده بحث دارم که می گن تو الان دستت به جایی بند نیس داری اینکارو می کنی
پس فردا می خوای کار کنی و ...

یا تو اوج کشت و کشتار اخیر هم تکرار شد که نمیگذاشتن از خونه برم بیرون!
یه متن هم زدم در این باره
http://www.kntoosi.com/1388/05/08/post-11225
ولی خوب!
یه چیزی روی سینم سنگینی می کرد!


من همیشه سعی کردم جواب کسی که از من یا تفکر من انتقاد می کنه رو با منطق بدم! مثلا کامنتهای این پست رو نگاه کن!
http://www.kntoosi.com/Comments.bs?PostID=10998
برو مثلا به نظر 21 ام

ادعا نمی کنم تمام نظراتم در پستها یا پاسخهایم در پستهای خودم منطقیه

خوب خدای نکرده منم مث شما آدمم دیگه!
وی فکر نکنم نظرات خارج از منطقم به انگشتان دست برسه!

نزدیک انتخابات، مجتبی بهم گفت بد زدی تو خط سیاست! سیاست پدر مادر نداره که!
گفتم: این برای من به جبر روزگار بوده که اگه مجبور نبودم، درگیر چیزی نمی شدم که جز ضرر هیچ چیزی واسمون نداره و نخواهد داشت.

اما این سختی در مقابل چیزی که می شد بهش برسیم برام شیرین بود

گذشته از صحبتهای سیاسی، سخته که یه عده بصورت خستگی نا پذیر و تا دندان پر تریبون و قدرتمند، بخوان مجابت کنند که اونایی که خوندی و دیدی و تحلیلهایی که کردی همه غلطه، و اینی که من می گم درسته

سخته که بشونندت پشت یه میز و بیان باهات بحث کنن
اونم در مورد چیزی که تو پایه باهاشون اختلاف نظر داری

__________________
انتخاب موضوع هم صحیح بود و به عمد!
و بجز متن ، انتخاب موضوع هم جنبه ی طنزش رو افزایش می داد

یه عده دانشجو بیکار نیستن!
منو تو بیکاریم که داریم اینجا خاطره می گیم و میشنویم:D


ولی خداوکیلی خیلی حال داری انقد می نویسیا!

فاطمه رنگرز جدی شنبه 2 آبان 1388 ساعت 14:53

وا

والله

سیده زهرا شنبه 2 آبان 1388 ساعت 22:13

سیدجان یه سوال دارم ممنونت میشم اگه میدونی جواب بدی اگه نمیدونی بپرسی جوابومرحمت کنی چون خودم آدم عاقل دوروبرم نیستچطورمیشه برنامه ی کانال تلویزیونی اینترنتی روکه مشغول دیدنش هستیم روsaveکرد یاضبط کرد

می تونید از نرم افزار های Video Capture Master یا BB FlashBack Pro استفاده کنید
هر دو در P30download.com یافت می شوند
امتحان نکردم ولی امیدوارم جواب بده و مشکلتون حل شه

سیده زهرا یکشنبه 3 آبان 1388 ساعت 07:02

یه دنیاممنون پسرعمو

خواهش می کنم
امیدوارم جواب بده

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد