می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیزاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
تو رو از خاطرم برده
تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره
عصای رفتنم سسته
کدوم موج پرسشونی تو رو از ذهن من شسته
خدایا فاصلت تا من
خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم
چقدر تا آسمون راهه
من از تکرار بیزارم
از این لبخند پژمرده
از این احساس یئسی که
تو رو از خاطرم برده
به تاریکی گرفتارم
شبم گم کرده مهتابو
بگیر از چشمای کورم
عذاب کهنه خوابو
چرا گریم نمیگیره
مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا میرم
کجای جاده دلتنگه
می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیزاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
خدایا فاصلت تا من

خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم
چقدر تا آسمون راهه
سایه های ما رو شن های ساحل
پا به پا غرق تمنا..........
قشنگ بود مرسی
خیلی قشنگ بود.
mer30
خدایا فاصلت تا من
زیبا ود!!>>




ممنون.
خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم
چقدر تا آسمون راهه
<<این خیلــــــــــی
می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیزاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
چقدر ما آدما موجودات بیچاره ای هستیم واقعا

دلم واسه نوع بشریت می سوزه
عالی بود، مرحبا
بچه ها، حقیقت زندگی غیر از اونیه که با آنها دست و پنجه نرم می کنیم. نتیجه اش میشه همین که دلمون انگار چیزی را گم کرده. تازه هر کس اینو سروده حتما شخص آگاه و زنده دلی بوده است.
زنده باشید. برازنده.27 ساله.مدرس دانشگاه آزاد.