خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته
و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی
ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه
حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»
گفت:
«میدانند که به خود چنان مشغول شویم که
ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر
باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن
کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد
هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش
کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
عین واقعیته
اوه اوه



عبید؟؟؟ جز راست نباید گفتا ..
واقعا که همینه!
!

!
زیراب زنی یه عادت بین ما ایرانیا!
ممنون از پستتون!
واقعا!
ممنون از پستتون . تامل برانگیز بود.
عالی بود
وای
این زیرآب زنی هارو من به چشم خودم دارم میبینم.
طرف برای بالا بردن خودش میره زیرآب بهترین دوستش رو پیش رئیسش میزنه
افسوس
حقیقت تلخی را گفتی