KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

KNToosi.in - همکلاســــی

وبلاگ گروهی دانشجویان ِ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

هرگز زود قضاوت نکن!

مرد مسنی به همراه پسر ٢٥ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.


به محض شروع حرکت قطار پسر ٢٥ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.


کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ٥ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.


زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.


زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟


مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند

نظرات 17 + ارسال نظر
<فاضل> شنبه 18 مهر 1388 ساعت 23:23

ان شاءالله خدا چشم همه ی ما رو هم بینا کنه که هر از چند گاهی که یه نمار باحالی یه حال خوشی بهمون دست داد جو زده نشیم و فکر نکنیم شدیم عارف


به امید خدا


ممنون پسر عمو جون

کجایی ؟؟ چع خبر ازت خبری نیستا.....

هستم عزیز

آسته میام و آسته می رم

فاطمه۸۸ شنبه 18 مهر 1388 ساعت 23:45

قشنگ بود

بله!

roya شنبه 18 مهر 1388 ساعت 23:46

kheyli jaleb bud merc

ممنون

مرسی مهندس. عالی بود.

فکرم رو مشغول کرد ......



خواهش می کنم

منم یه لحظه جا خوردم

3pehr یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 01:23 http://www.kntoosi.com/

یعنی بگم خدا چیکارت کنه حسن توی چرک نویسم بود واسه فردا ....

خیلی باحاله ایول مرد...

می خوای چرک نویس کنم تو بزار!

خیلی مخلصیم

3pehr یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 01:24 http://www.kntoosi.com/

اون ی نگرفت همون داش حسین گل

اونم قبول بود :D

امیر پورنصرت یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 10:48

بی نهایت عالیییییییییییی بود.

لطف داری عزیز

شقایق-جابرانصاری یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 10:50

..
چه غم انگیز نــــــــــــاک..!!

ممنون.خیلی زیبا بود.

خواهش می کنم

بسیار زیبا بود حسین جان ..

ممنون

خواهش می کنم

رام یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 13:06

wOOoOow
قشنگ بود

می دونم!

صابره.دال یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 13:31

خیلی قشنگ بود.ممنون

فائزه نعیم یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 13:45

خیلی قشنگ بود.
مرسی

خواهش می کنم

ی یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 14:22

به جای اون زوج جوان حتی اگر همه ی دانشمدان دنیا هم اونجا بودن همون عکس العمل رو نشون می دادن.

دقت نکردید!
این یه اندرز به همه ی آدمها بود . حتی همون دانشمندای گرام
نه یه توصیه فقط به زوجهای جوان

البته این مثال یه نمونه ی فانتزی بود
اما اگه دقت کنید در طول روز بارها به این موردها بر می خورید

یه جمله ی جالب خانم خدابخش اگه اشتباه نکنم منتشر کرده بودند:
اگر بخوای مدام راجع به مردم قضاوت کنی ، وقتی برات باقی نمیمونه که دوسشون داشته باشی!

محمد رودسرابی یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 16:52

میخکوب شدم!

سپیده شیخ الاسلامی یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 18:15

!!
ممنون!

سابین یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 21:30

تنم مور مور شد

س.ج دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 12:54

آخی...

قشنگ بود ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد