وای
بر تکذیب کنندگان...اما تو که تکذیب کننده نیستی؛خوشحال می شوی که در عصری
زندگی می کنی که تکذیب کننده نیستی اما ته دلت می لرزد که روزی اعمالت
نشان بدهد که تو تکذیب کننده شدی و خود خبر نداری
قرآن
را که باز می کنی همه چیز را با روزت می سنجی.کمتر اشتباه و گناهی می
بینی.اما همه چیز آن طور که به نظر می رسد نیست.می فهمی که قرآن وجه عملی
زندگی ات نیست؛ آخر می دانی؟ فقط ماه رمضان ها به سطرهایش مراجعه می
کنی.جلد خاک گرفته اول ماه یادت هست؟ خجالت می کشی و می ترسی که روزی
تکذیب کننده شوی.آدمی چیزی را که نمی داند تکذیب می کند.
خدا
از تو می پرسد،ای انسان ! تو چرا مغرور و سرمست می شوی؟چرا از مال و
چیزهایی که به دست می آوری مغرور می شوی؟ما تو را از یک نطفه آفریدیم...می
مانی که چه جوابی بدهی
جوابی نداری...جوابی ندارم...یکی جواب سوالات خدایم را بدهد
منبع
گاهی خدایت هم مغرور میشود،خودخواه میشود،سنگ دل میشود.چنان خود را به بی خیالی میزند که شک میکنم کر هم شده؟ کور هم شده؟....
وای خدا باز چه میگویم باز زبان به شکفه گشودم ...
گویا من هم کور شدم نمیبینم نشانه هایش را!!!!!