موضوع انشاء: اصلاح الگوی مصرف
البته بر ما واضح و مبرهن است که صرفه جویی چیز بسیار خوبی است و برای همه انسانها مفید میباشد. و ما رفتیم و از این داداشمان پرسیدیم که : داداش جان! معلم ما گفته است که ما باید همه چیز را کمتر استفاده کنیم تا به کسانی که به آنها دسترسی ندارند هم برسد. این درست است؟ و آنوقت داداشمان گفت: بله! معلمتان درست گفته است. چون بعضی ها هستند که به چیزهایی که ما هدر میدهیم احتیاج دارند و به آنها دسترسی ندارند.
بعد ما از داداشمان پرسیدیم: مثلا چه چیزهایی؟
بعد داداشمان گفت: مثلا مردم کویت به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند پس ما باید در مصرف آب صرفه جویی کنیم تا دولت بتواند به کویت آب صادر کند. یا مثلا مردم ارمنستان زیاد به برق دسترسی ندارند پس ما باید در مصرف برق هم صرفه جویی کنیم تا دولت بتواند به ارمنستان هم برق مصرف کند. تازه اگر مشکلات قرارداد با امارات هم حل شود شاید مجبور شویم در مصرف گاز هم صرفه جویی کنیم.
بعد یکدفعه داداشمان به ساعتش نگاه کرد و گفت: خوب دیگر ساعت دارد نه میشود. بقیه اش را بعد برایت میگویم. بعد رفت و سشوارش را روشن کرد و برگشت آمد و شروع کرد به اتو کردن لباسهایش.
در همین زمان آن یکی داداشمان (که تازگیها گذاشته است ریشهایش بلند شوند) از روی پشت بام آمد پایین و گفت: فکر کنم صدای اصغر آقا را شناختم که باز داشت الله اکبر میگفت. بعد این داداشمان گفت: تو نمیخواهی دست از سر این مردم برداری؟ حالا من از ترس تعهدی که داده ام دیگر جرات ندارم بروم روی پشت بام. بعد آن داداشمان گفت: خوب اصغر آقا هم تعهد داده بود اما باز رفته روی پشت بام. بعد یکدفعه چشمش افتاد به سشوار این داداشمان که همینجوری روشن بود و زود رفت و خاموشش کرد و بعد هم گفت: تو نمیفهمی که باید صرفه جویی کرد؟ باز هم داری آب به آسیاب دشمن میریزی؟ بعد ما گفتیم: نخیر داداشمان گفته است که ما باید در مصرف آب صرفه جویی کنیم پس خودش هم الکی جایی آب نمیریزد. در همین لحظه یکدفعه برق رفت ....
...... ببخشید که چند دقیقه چیزی ننوشتیم آخر منتظر بودیم که این داداشمان برود و روشنایی گازی را روشن کند.
بعد آن داداشمان (که تازگیها گذاشته است ریشهایش بلند شوند) گفت: همین را میخواستی؟ میدانی با این مسخره بازیهای شما چقدر به اقتصاد کشور ضرر میخورد؟ آنهم امسال که سال اصلاح الگوی مصرف است.
بعد این داداشمان گفت: خوب پس لابد برای همین این بی مصرف را دوباره رئیس جمهور کرده اید. لابد باز برای صرفه جویی در هزینه ها هم بعضی از صندوقهای رای را اصلا نبرده بودند تهران مثل آنهاییکه توی دانشگاه شیراز پیدا شدند.
بعد آن داداشمان به این داداشمان گفت: من متاسفم که تو این قدر فریب خورده ای. میدانی چند نفر از برادران بسی.ج هم توی این اغت.شاشات شهید شده اند؟ بعد این داداشمان گفت: جدّی؟ میشود اسم یکیشان را بگویی؟
بعد نمیدانیم چرا آن یکی داداشمان (که تازگیها گذاشته است ریشهایش بلند شوند) ناراحت شد و رفت توی اتاق خودش و در را بست. بعد بابایمان گفت: بچه بیا بیرون توی نور آن اتاق روشنایی ندارد. بعد آن داداشمان گفت: من همین جا راحت ترم.
پایان
مثل بقیه ÷ستاتون عالیع عالی بود ، ممنون
ممنون نظر لطف شماست
اصلاحیه: ÷ستاتون = پستاتون عالیع =عالیه
d:
چه هماهنگی و اتحاد زیبایی تو خانواده ها بوجود اومده !
مرسی عالی بود
اتحاد که چه عرض کنم ! برادر بنده هم متاسفانه جزو اونایی هست که تازگیها ... !
ممنون از نظراتتون
آفرین ! ما همه باید صرفه جویی کنیم تا به نیازمندان کمک کنیم ! آخه نیازمند زیاد هست توی ...توی...آهان توی لبنان چاوزآباد افغانستان !!!!
ممنون از پست !!
چاوز آباد رو خوب اومدی ((:
مرسی حامد جان x:
خب یه وختا هست که دیگران از خود ما مهم ترن متاسفانه!
متاسفانه همینطوره.ما که آخرین اولویت هستیم !
آقا عالی بود
یادمه شهرام شهیدی هم اینجور مطالب روی اعتماد ملی شبنامه می نوشت که خیلی عالی بود..
مرسی داداش علیرضا جون
گفتی اعتماد ملی دوباره غصه دار شدیم ):
ممنون از نظراتت سپهر جان *-:
این داداشتون(همون که تازگیها گذاشته است ریشهایش بلند شوند) چه موجود با مزه ایه!