دوستان این ایمیل رو ایشون برای من از کنار خونه خدافرستادند و به فارسی تایپ کردم، ببخشید اگر مشکلی در تایپ اون هست، بخونید قشنگه
به نام صاحب این خانه که روبرویش نشسته ام درود برآخرین پیامبرش ودرود برروان پاک شهدا که با خون خود اسلام رابه امروز زنده نگه داشتند. سلام به همکلاسی های عزیز صدای من را از مکه می شنوید. از جوار خانه ی خدا می خوام چند کلمه از اینجا با شما سخن بگم، از سرزمین وحی
بگذارید کمی از حال و هوای اینجا باتون بگویم.
لازم است مقدمه چینی کنم تا حق مطلب به خوبی ادا شود
وقتی خبردار شدم که برای عمره دانشجویی انتخاب شدم از طرفی بی نهایت خوشحال شدم، از طرفی خیلی متعجب. تعجب بخاطر اینکه خودم را لایق این سفر نمی دانستم می گفتم خدا می خواد درسی به من بدهد. شده مرا تا پای پرواز می برد ولی به شهر خودش راه نمی دهد تا آن لحظه که چشمم به مسجد پیامبر افتاد به این ذهنیت اعتقاد داشتم و هرلحظه ای منتظر اتفاقی بودم سخن کوتاه کنم این را داشته باشید تا به نتیجه برسیم
ما به مدینه آمدیم. شهر پیامبر، شهر غم، شهر ظلم بعد از رسولش، شهری که در آنجا بود که هنوز پیکر پیامبر دفن نشده بود که آن شورای نحس تشکیل شد
شهری که خانه فاطمه اینجاست. شهری که میدان جنگ های صدر اسلام است، شهری که هر وجب از خاک آن حکایت از داستانی عظیم دارد نمی دونید چقدر سخت است از مسیری وارد مسجدالنبی بشوید که همین جا بود که دستان علی را بسته بودند و به زور شمشیر برای بیعت می بردند نمی دونید چقدر سخت است قدم بر خاکی بگذاری که درست همین جا بود که فاطمه قصد نفرین آن نامردمان را کرد که علی فریاد زد: سلمان جلوی فاطمه را بگیر که اگر دست به نفرین بردارد زمین و زمان کن فیکون می شود. چقدر سخت از پشت دیوارهای بقیع بارگاه خاکی امام صادق را زیارت کنی، تنها چیزی که انسان را تسکین میداد، شکایت در محضر پیامبر بود کسانی که مدینه نرفتند این جمله من رو بخاطر داشته باشند و کسانی که رفتند تاییدم کنند: سخت ترین لحظه این سفر وداع با مدینه است وداع با این ها که گفتم تلخی این وداع را به شیرینی زیارت کعبه تسکین دادیم خلاصه می گویم، ما به مکه رسیدیم، سرزمین وحی بلافاصله برای بجا آوردن اعمال عمره با لباس احرام به مسجد الحرام رفتیم هنگام ورود مدیر کاروان از ما خواست که تا وقتی او نگفته سرمان پایین باشد
این شد که سربه زیر به دنیال مدیرکاروان راه افتادم. مسیری را که عبور کردیم بعدا متوجه شدیم که کجا بوده، مدیر ایستاد. احساس کردم وارد صحن اصلی شدم، حس عجیبی داشتم. لحظه شماری میکردم تا مدیر کاروان به این انتظار پایان دهد.
بالاخره وقتش شد. بلند گفت: سرتون رو بیارید بالا
از احساسم نمی تونم براتون بگویم. همین را بگویم که مات و مبهوت فضا بودیم
بی اختیار همگی به سجده افتادیم، سجده ی گریه و زاری حال و هوای آن قسمت از مسجدالحرام را عوض کرده بود
چند دقیقه به همان حال گذشت تا برای اعمال که اولین ان طواف بود رفتیم
دوستان، الان که در مسجد الحرام نشسته ام و این متن را برای شما می نویسم جسارت میکنم و از خداوند عاجزانه میخواهم که تک تک شما این لذت را در همین دوران دانشجویی در جوانی بچشید
خدایا میدانم که علت این سفرم این بود که بار گناهم آنقدر سنگینی میکرد که مجبور شدی تلنگری به این بنده ی غافلت بزنی تا شاید، شاید، شاید به خود بیاید و خود را از لجن زار گناه بیرون بکشد
حاج آقا شما هم مثل اکثر مردم میگی "درد و دل" یه کم فکر کن میفهمی درستش "درد دل" هستش.برای همینجور چیزاس که میگن کتاب بخونید."درد دل کردن" یعنی زاری کردن و درد و غمی که در دل داری خالی کنی.ولی ترکیب"درد و دل" یه چیزی تو مایه های دل و قلوه است. سعی کنید برای تصحیح کردن اشتباهات از این سایت هم کمک بگیرید http://www.mibosearch.com
خوش به حالش! چه حالی بهش دست داده اونجا! دلم برای اونجا تنگ شده و برای اینکه ساعتها در کنار کعبه محو جمال و جلال پروردگار بشم و اوج نشاط و آرامشو تجربه کنم.... التماس دعا داریم ازش....
خوش به حالش تمام واژه واژه ای عبارت کلامش به دلم نشست و به دل هر کسی که قبلا رفته باشه میشینه چون واقعا اونجا رو باید درک کنی تا بفهمی و با شنیدن و خوندن اصلا نمیشه بهش رسید
ولی من یک بار که حج دانش آموزی رفته بودیم با بچه ها ، بچه های ما اهل حال بودند جوری بود که تو سعی صفا و مروه 140 نفر یک صدا داد می زدنند اللهم احفظ لنا قائدنا سید حسن نصر الله
و تو طواف هم شهادتین رو از جمله اشهد ان علی ولی الله رو ذکر کردیم که دلمون به اندازه 1400 سال ظلم و ستم کمی خنک شد
احمد جان واقعا خوش به حالت
ولی از ته دل امید وارم که خدا به دلمون کیمیا گری کنه و مس وجودمون رو به طلا مبدل بکنه
باتومثل یک ستاره بی تومن خاک زمینم بی تومن تنهاترینیم...........
!
خوش بحالش

چه احساس قشنگی داشته وقتی نامه رو مینوشته
چه احساس قشنگیه وقتی توی مسجدالحرام صدای اذان رو بشنوی
خوشا به سعادتشون
قبول باشه زیارتش !
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
شما گفتی ایمیل زده ایشون می گن صدا منو از اینجا دارین!
زیارتشون قبول...خدا نصیب همه کنه
محتاجیم به دعا
قبول باشه.
کاش می شد زمان به عقب برگرده و با صدایی بلند تر از قبل فریاد زد:
اشهدان علی ولی الله در هنگام طواف خانه ی خدا
در مدینه دسته ادم از این کار بسته است ولی در مسجدالحرام صفای مطلقه در این ذکر....
خوش به حالشون

الحمدالله
حاج آقا شما هم مثل اکثر مردم میگی "درد و دل" یه کم فکر کن میفهمی درستش "درد دل" هستش.برای همینجور چیزاس که میگن کتاب بخونید."درد دل کردن" یعنی زاری کردن و درد و غمی که در دل داری خالی کنی.ولی ترکیب"درد و دل" یه چیزی تو مایه های دل و قلوه است.
سعی کنید برای تصحیح کردن اشتباهات از این سایت هم کمک بگیرید http://www.mibosearch.com
خوش به حالش! چه حالی بهش دست داده اونجا!

دلم برای اونجا تنگ شده و برای اینکه ساعتها در کنار کعبه محو جمال و جلال پروردگار بشم و اوج نشاط و آرامشو تجربه کنم....
التماس دعا داریم ازش....
خوش به حالش تمام واژه واژه ای عبارت کلامش به دلم نشست و به دل هر کسی که قبلا رفته باشه میشینه
چون واقعا اونجا رو باید درک کنی تا بفهمی و با شنیدن و خوندن اصلا نمیشه بهش رسید
ولی من یک بار که حج دانش آموزی رفته بودیم با بچه ها ، بچه های ما اهل حال بودند جوری بود که تو سعی صفا و مروه 140 نفر یک صدا داد می زدنند اللهم احفظ لنا قائدنا سید حسن نصر الله
و تو طواف هم شهادتین رو از جمله اشهد ان علی ولی الله رو ذکر کردیم که دلمون به اندازه 1400 سال ظلم و ستم کمی خنک شد
احمد جان واقعا خوش به حالت
ولی از ته دل امید وارم که خدا به دلمون کیمیا گری کنه و مس وجودمون رو به طلا مبدل بکنه
خوش به سعادتش!
خوش به حالش.
خوش به سعادتتون..
به یاد عمره پارسال افتادم و تو اون حال و هوا رفتم..اشکی شدم..کاش یه بار دیگه..
نامه بهتر از این نمی تونست بنویسه؟
انگار یه نوار روضه رو پیاده کرده رو کاغذ
کلیشه!
ایمیل زدن با مبایل و اینترنت روی مبایل زیاد هم کلیشه نیستا
به نظرم ناشناخته است هنوز
واقعا خوش به حالشون...هیچوقت یادم نمیره وقتی برای اولین بار کعبه رو دیدم چقدر جیغ زدمو گریه کردم...کاش بازم میذاشت برم پیشش...






انشاءالله بازمیرید و یاد ما هم باشید
۹۰ بازدید تا کنون