وقت نقد داستان هم البته خیلیها عادت دارند نقد کنند بدون اینکه آن نوشته یا ننوشته را داستان بدانند. البته من سعی کردهام داستانها را اول داستان بدانم بعد نقدشان کنم؛ و اگر داستانی را داستان ندانم، حتی به مسامحه به نقدش ننشینم.
داستان آدمها را هم باید به رسمیت شناخت برای نقد. باید از درون داستان آدمها نقدشان کرد؛ مگر آنکه قرار باشد نقد بهانهی دشمنی باشد. بله. من اصولا از داستان اول شخص خوشام نمیآید؛ اما به همه حق میدهم داستان اول شخص بنویسند، و چه بسا داستان خوبی هم بشود.
سلام آقای هاشمی. اینها را گفتم که فکر نکنید اگر حرفی میزنم، تنها برای مچگیری است. فکر نمیکنم نیازی باشد، اما دوست دارم بگویم؛ تا خدای نکرده شبههای نماند. اینکه سلام کردم، برای کنایه و اشاره به آن نامهی بیسلامتان به رهبر انقلاب نبود. دوست داشتم سلام کنم، و سلام کردم.
این روزها شما انتقادهایی دارید و شکایتهایی دارید که خیلیها دارند و دغدغههایی دارید که حتی اگر کاملا قبولشان نداشته باشم، اما میتوانم تا حدود زیادی درکتان و درکشان کنم. اما داستان شما انسجام ندارد. و این مرا آزار میدهد. شما حق دارید هر رفتاری –که فکر میکنید درست است- انجام بدهید، و داستانتان را هر جور –فکر میکنید بهتر میشود- بسازید، اما داستانتان اگر انسجام نداشته باشد، آزاردهنده میشود و آزاردهنده.
1- یادتان هست سالهای ریاست جمهوریتان باور داشتید به اینکه مدیر باید قدرت داشته باشد و دستاش برای کار کردن باز باشد؟ و میگفتید حتی اگر مدیر تخلفی هم کرد، تا جایی که ممکن است باید مصونیت برایاش قایل شد؟ یادتان هست میگفتید مدیر نباید احساس تزلزل و بیپشتوانگی کند؟ باید یادتان باشد.
من بهتان حق نمیدهم امروز به چیزهایی که در سالهای ریاست جمهوری خود پایبندشان بودید، انتقاد کنید.
2- نظریهی «قطار توسعه» را یادتان هست آقای هاشمی؟ یادتان هست میگفتید قطار توسعه، برای راه افتادن نیاز به پیاده شدن فقرا دارد؟ یادتان هست میگفتید چارهای نیست جز اینکه در ابتدای راه افتادن قطار، حضور فقرا و بیپولها و پاپتیها، یعنی راه نیفتادن قطار؟ یادتان هست میگفتید بگذارید قطار سرعت بگیرد، بعد فقرا را هم سوار میکنیم؟
بله میدانم. طرح تامین اجتماعی را ماههای آخر ریاست جمهوریتان آماده کردید که دولت بعدی انجام بدهد، اما شما چه کردید؟
امروز به چه چیزی اعتراض دارید؟ شما حق ندارید امروز به مشابه منطق مدیریتی خود در آن سالها اعتراض کنید. شما حق ندارید به بیرون رانده شدن نخبگان و منتقدان و مخالفان دولت از قطار ادارهی کشور اعتراض کنید.
3- آقای هاشمی! یادتان هست چند بار روی دستگاههای نظارتی و قانونی را کم کردید؟ یادتان هست ترجیح میدادید برای قوی شدن دولت، و پیش رفتن اهداف دولتتان مجلس را تضعیف کنید؟ داستان نشریه فاراد را یادتان هست؟ یادتان هست چه دفاع جانانهای از سیدمحمد خاتمی کردید؟ و یادتان هست وقتی مجلس را شکست دادید، چند وقت بعد، آقای خاتمی را برکنار کردید؟ یا استعفایش دادید؟
امروز به چه چیز اعتراض دارید؟ شما همان هاشمی هستید؟ یا تغییر کردهاید؟
یادتان هست چه بلبشویی راه افتاد؟ و یادتان هست خیلی از علما و بزرگان درخواست برکناری سیدمحمدخاتمی را داشتند؟ چه چیزی برایتان مهمتر بود در آن جریان؟ اقتدار دولت؟ یا برخورد درست؟ یا قانون؟ یا قانونگرایی؟ یا اقتدار؟
4- شعارهایی که خطاب به شما در نمازجمعه و جاهای دیگر سر داده میشد را یادتان هست؟ فضای تملق و چاپلوسی را یادتان هست؟ امروز به چه چیزی اعتراض دارید؟ حتی اگر همهی انتقادها و اعتراضهای ابراز شده و نشدهتان درست هم باشد، شما که بارها و بارها شعار «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است» را شنیدید و به هر توجیهی دم بر نیاوردید، حق ندارید امروز منتقد باشید. دارید؟
میبینید که نمیخواهم با داستان خودم با شما حرف بزنم. من جور دیگری داستان میسازم. حرف بر سر داستان شماست؛ که منسجم نیست؛ که اینجایش بر نظریهی فلان استوار است و آنجایش آن یکی نظریه.
5- آقای هاشمی! یادتان هست توجیهتان برای حضور دوباره، شرایط حساس و ویژه بود؟ یادتان هست خودتان را مدیر شرایط بحرانی میدانستید؟ یادتان هست با همین توجیه، خیلی از حقوق شهروندی را خط قرمز میدانستید؟ باید یادتان باشد برخوردهایتان با مخالفین را. البته بله. شما اینقدر خلاقیت داشتید که مثلا سر بعضی مخالفان را با مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری گرم کنید، اما به هر حال حق ندارید به تحدید حقوق شهروندی اعتراض کنید.
بله آقای هاشمی. آن وزیرتان را یادتان هست که چیزی شبیه مهاجرانی بود در مواجهه با رهبر انقلاب؟ یادتان هست همین وزیرتان دربارهی روشهایی که به کار میگرفت، بارها مورد مؤاخذهی رهبر انقلاب قرار گرفت؟ شما چه کردید؟ به چه چیزی انتقاد دارید این روزها؟
6- یادتان هست آن روزها ابایی از رفتارهای فراقانونی نداشتید؟ آن هم به این دلیل که چرخهای سازندگی را هیچ چیز نباید کُند کند؟ یادتان هست. یادتان هست طرحها و پروژهها را با چه توجیهی پیش از آماده شدن افتتاح میکردید؟ میگفتید مدیران من تلاش کردهاند، و باید مزد تلاششان را ببینند. یادتان هست با چه لحن حق به جانبی میگفتید؟
به چه چیزی اعتراض دارید؟
7- همین امروز هم اگر دربارهی دولت سازندگی ازتان بپرسند، با قدرت تمام از ریز به ریز کارهای کرده و نکردهتان دفاع میکنید؛ و حاضر نیستید یک ضعف دولتتان را هم حتی قبول کنید. درست میگویم؟ تایید میکنید. از همهی چیز دفاع میکردید حتی اگر همه میدیدند که قابل دفاع نیست. یادتان هست آمار و ارقام گزارشهای دولتی را به احساس عمومی مردم ترجیح میدادید؟ یادتان هست در توجیه عملکردتان، سهم آمار صد بود و سهم درک عمومی مردم صفر؟ یادتان هست وقتی میگفتند مردم دچار فقر احساسی شدهاند، میگفتید همهی آمارها حاکی از رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه است؟
امروز به چه چیزی اعتراض دارید آقای هاشمی؟ به داستان خودتان؟ به داستانی که خودتان سالها زحمت کشیدید تا بسازید و سالها بعد حتی راضی به نشستن گردی به چهرهی زیبای دولتتان نبودید؟
شما حق ندارید به داستان خودتان اعتراض کنید آقای هاشمی؛ مگر اینکه اول سطرهایی که نمیخواهید و دستکم امروز داستان شما نیستند را پاک کنید. پاک کنید کافی نیست البته. باید خط بزنید. رو به روی همه.
به متنهات کمی عمق بده آقا منصور.نظرات خودتو هم گاه کامل بیان کن
حسش نیست
ترسوی بزدل