اسمم را گـفـتـم مـرا نـشنـاخـت
عـینکـم را برداشـتم باز هــم مـرا نـشنـاخـت
حالا دیـگـرشک نـدارم پوست صورتم را هم کـنار بزنـم بـاز مـرا نخواهـد شنـاخــــ
او دیـگـرعـوض شـده :
چـشـمهایش مال خودش نیستـنـد
و پـاهـای ( زنـی/مردی ) گـنـاهـکـار او را در خـیابـانـها می گـردانــد . . . . . . .
عوض شده.
نه چشمهایش مال خودش است نه فکرش نه رفتارش نه حرفهایش
امیدوارم دلش برای خودش تنگ شود
آخر او عوض شده .
آره عوض شده....داقل رفتارش با من......همین که میگه منو نمیشناسه......
اشتباه گرفتی شاید!
کیارش ، تو بگو و من می خوانم... آنگونه که شایسته ....
کیارش در شگفتم از فراموشی ... این که چگونه گناهی به دلش فرو می رود...
کیارش....
che jaleb.......