«دلم دوباره خبر میدهد ظهور تو را بدون فاصله حس میکنم حضور تو را به من مگو که نرفته چگونه باز آید؟ مسیر جاده خبر میدهد عبور تو را...»
موعود! شاعرم؛ شاعر چشمان بینهایتِ تو، که سبز یا سیاه، آسمان باز پرندههای خیال منند. که به گردشی، تقدیر عاشقان آخرالزمان را رقم میزنند. شاعرم؛ شاعر گیسوان رها در بادت، که سوار بر بیقراریِ نسیم، دلهای منتظران را برمیگیرد
و بیدلان را به داغ فراق میسوزاند. شاعرم؛ شاعر قامت بلیغت که بر فراز انتظار ایستاده است تا روز موعود، خورشید را کنار
بزند و بر آسمان جهان به عدالت نور بپراکند. شاعرم؛ بر کلمات وحشی افسار میزنم و رامشان میکنم. قابی از واژهها میسازم تا عکسِ خورشید را در آن بگذارم و برای شب زدگان بفرستم. شاعرم... امّا به غزل نام تو که میرسم، زبانم از گفتن وا میماند و دستم از نوشتن. به تماشای تصویر خیالت حیران میمانم و از تلفّظ نامت لال میشوم و چیزی نمیسرایم جز
شعر سکوت، شعر حیرانی، شعرِ بیشعری. موعود! دفتر غزلهایم پُر است از برگهای سفید: غزلهایی که برای تو گفتهام از کلماتی که در لفظ
نمینشینند، از تصویر بیرنگ تو که در خواب هم ندیدهام، از نام تو که بیصداست و در بطن
تمام صداها جاری است. رنگ و صدا وقتی به تو میرسند، از خود بیخود میشوند. ... و اگر بیایی... همه چیز رنگ میگیرد: دفتر غزلهای من، جهانِ بیعدالتِ بیفردا، دلهای
نیمهجان عاشقانِ غریب و آسمان خاکستری شهر من. اگر بیایی، همه زردها سبز میشوند: درختان هزار ساله که در حسرت قطرهای آب، خاک
خشک را با ریشههای خسته میکاوند، باغ بیبهار سرزمین من و چراغ راهنمای خیابان خدا. اگر بیایی...
چنانچه نقطه نارنجی رنگ حاشیه چپ متن، در صفحه اصلی نمایان باشد، نویسنده موظف است قسمتی از متن را به "ادامه مطلب" منتقل نماید تا نقطه از صفحه اصلی محو گردد.
طبق قوانین همکلاسی، اگر نویسنده تا پنج دقیقه بعد از انتشار متن، اقدام به اصلاح متن نکند، سرویس دهنده در اولین فرصت موظف است متن را چرکنویس نماید.
«این المدخر لتجدید فرائض و السنن (کجاست آنکه ذخیره شد برای نو کردن فریضه ها و سنتهای دین؟)/ این المتخیر لاعادة الملّة و الشریعة (کجاست آنکه انتخاب گشته برای برگرداندن کیش و آیین؟)/ این المؤمّل لاحیاء الکتاب و حدوده (کجاست آنکه آرزویش داریم برای زنده کردن قرآن و حدود آن؟)/ این محیی معالم الدین و اهله (کجاست زنده کننده آثار دین و اهل دین؟)...»
ممنون از متن زیبای شاعرانه تون