میخوام ترکت کنم عشقم...

پیشاپیش اعلام می کنم به علت املای ضعیفم و حال روحی خرابم به خاطره عشقم متن ممکن هست غلط های زیادی داشته باشه...

الآن که این متن رو می نویسم اشک توی چشمام جم شده و دستام می لرزه.

خیلی وقت نمی شه که با هم آشنا شدیم ولی این عشق هم بی دووم بود و وقت جدایی رسیده.

اولش بابام اینا اصلا با موضوع رابطه ی من و تو موافق نبودن ولی وقتی علاقه ی منو به تو دیدن اونا

هم جلوی این عشق تسلیم شدن و با حضورت تو خونمون موافقت کردن.

تمام اطرافیان می گفتن این رابطه برای من ضرر داره ولی من گوشم به این حرفا بدهکار نبود که نبود.

چه شبهای رو باهات صبح نکردم. تو تخت ، رو مبل ، بالا پشت بوم و کنار پنجره.... می دونم بوفه هوا فضارو یادت نمیره.

گاهی اوقات که خونه تنها می شدیم میرفتم وان حموم رو پر میکردم و می رفتم توش و توام با خودم می بردم.

اون ست لباس سفید نارنجیت هیچوقت از یادم نمیره.

وقتی رو لبام حست میکردم نفسم بند می اومد. وای چه حسی فوق العاده ای.......

میدونم خیلی به پام سوختی ولی چند وقتی هست خیلی دارم ازیت می شم. دیگه قلبم توان درداتو نداره.

می خوام چند وقتی ازت دور شم.

امیدوارم منو ببخشی بهمن.

به زودی می بینمت.