«پدر دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطه اسلام لیبرالی میانجامید، چه کردند؟ …خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت برده خود را مطالبه میکردند آشوبطلبی نامیدند، … و به نام دین، دینداران را بیدین نامیدند، به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حقخواهان را با شادکامی دشمنان قسم خورده انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیتبخشی به … دست و پا کنند. »
جملات بالا بخشی از نامه علیرضا بهشتی خطاب به پدر بزرگوارش شهید بهشتی است. نامهای که به بهانه هفتم تیر نوشته شد اما در حقیقت عقدهگشایی از انتخابات 22 خرداد است. نامهای که در آن آقای علیرضا بهشتی خیلی راحت حوادث دیروز و امروز را به هم مربوط میکند تا به آرای میلیونها ایرانی توهین کند و از «حق به سرقت رفته مردم» سخن بگوید!
نکته قابل تامل در این نامه اینست که علیرضا بهشتی، در اقدامی عجیب و قابل تامل، جای دوستان و دشمنان شهید بهشتی را هم با هم عوض میکند و دشمنان دیروز شهید بهشتی را همانهایی معرفی میکند که امروز به قول ایشان «حق مردم را به سرقت بردهاند!»
درباره این «حق به سرقت رفته» حرفی نمیزنم، چون این روزها هیچکدام از مدعیان تقلب، حرف جدیدی نزدهاند و برای اثبات ادعای خود هم تاکنون دلیل و مدرک منطقی ارائه نکردهاند. اما درباره دوستان و دشمنان شهید بهشتی، فکر میکنم باید به آقای علیرضا بهشتی یادآوری کرد که دوستان و دشمنان دیروز و امروز پدر شما کاملا شناخته شده و مشخص هستند. پیدا کردن آن دوستان و آن دشمنان کار چندان سختی نیست. هم آن آدمها کاملا معلومند و هم تفکرات و بنیانهای فکری و عقیدتی آنها. نیازی نیست که با کلمات بازی کنیم و جای آدمها را عوض کنیم. آرشیو روزنامههای آن دوران به خوبی نشان میدهد که چه شخصیتهای معروف و بزرگواری در جبههی بنیصدر بودند و مخالف و دشمن با شهید بهشتی!
اینکه امروز بنشینیم و بخاطر ناراحتی از نتیجه انتخابات، دشمنان شهید بهشتی را دوست و دوستان او را دشمن معرفی کنیم، از آن کارهایی است که هیچ عقل سلیمی آنرا باور نمیکند. اینکه مثلا بگوییم «پدر دیدی همانها که دیروز از شهادتت خوشحال بودند، امروز چه میکنند؟!» با همه مستندات و حقایق تاریخ انقلاب مغایرت دارد!
آقای بهشتی، چه کسانی با پدر شما مخالف بودند؟ چه کسانی به او تهمت دیکتاتوری میزدند؟ چه کسانی شهید بهشتی را انحصارطلب و مستبد و مرتجع معرفی میکردند؟ چه کسانی با انواع و اقسام دروغ و شایعه و تهمت و اتهام، او را ترور شخصیت میکردند؟ و بالاخره چه کسانی از شهادت او اظهار خوشحالی کردند؟ شناخت آن آدمها کار سختی است؟
دشمنان پدر شما چرا با او مخالف بودند؟ چرا بهشتی را عامل استبداد و انحصار و دیکتاتوری و ارتجاع میدانستند؟ جز اینکه شهید بهشتی طراح عمده انقلاب و خط امام بود؟ جز اینکه در براه انداختن جریانهای اصیل اسلامی پیشتاز بود؟ جز اینکه در تحقق خواستهای امام و خنثی کردن مانورهای سازشکارانه لیبرالها نقش اصلی را ایفا میکرد؟ جز اینکه شهید بهشتی افشا کنندهی خط نفاق و خط سازش بود؟
آیا این پدر شما نبود که نقش مهمی در تاسیس مجلس خبرگان و حفظ اصالت آن داشت؟ آیا این پدر شما نبود که اصرار میورزید ملت باید به کسانی رای بدهند که معتقد به اسلام انقلابی باشند؟ آیا او نبود که سهم بسزایی در ایجاد ائتلاف سازمانهای اصیل اسلامی برای معرفی کاندیداهای مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی بویژه اصول مربوط به ولایت فقیه داشت؟
آقای بهشتی! به اسلام لیبرالی اشاره کردید، امروز اسلام لیبرالی کجاست؟ آدمهای آن کدامند؟ در کدام اردوگاه جا خوش کردهاند؟ برای چه کسی سینه میزنند؟ آیا اسلام لیبرالی همانی نبود که شهید بهشتی را عامل ارتجاع میدانست؟ آیا اسلام لیبرالی همانی نبود که شهید بهشتی تا آخرین لحظه حیات خود با آن مبارزه کرد؟
این اسلام لیبرالی امروز کجاست؟ مصادیق و آدمهای آن کدامند؟ این اسلام لیبرالی چرا امروز از شما طرفداری میکند؟ اصلا این اسلام لیبرالی چرا امروز همین نامه شما را در بوق و کرنا کرده و با خواندن آن اشک میریزد؟ آیا دشمنان دیروز بهشتی، امروز توبه کرده و دوستدار او شدهاند یا ماجرا چیز دیگریست؟!
آقای بهشتی، مزدوران آمریکا و انگلیس و اسرائیل چرا با پدر شما مخالف بودند؟ صدای آمریکا و اسرائیل و انگلیس چطور؟ چرا این رسانهها، همان تهمتهای بنیصدر و منافقین و لیبرالها را به پدر شما نسبت میدادند؟ اتفاقا آن روز هم منافقین و لیبرالها میگفتند که ما را به بیگانگان نسبت ندهید، اما به هرحال یک هماهنگی کامل بین آنها وجود داشت، شما منکر این مساله هستید؟
آقای بهشتی، در قسمتی از نامه شما آمده است:«یاد روزهای سختی میافتم که در مقابل هجمه ناجوانمردانه زبانهای پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنامها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی» خوب به نظر شما دلیل سکوت پدر شما در آن شرایط چه بود؟ جز اطاعت و پیروی او از ولی فقیه زمان؟ من دلیل سکوت ایشان را از زبان خودشان مینویسم، قطعا در این شرایط راهنمای خوبی برای ما و شما خواهد بود:
«از دیروز تا حالا در رابطه با مسائلی که جدیدا طرح شده مرتب مراجعه میشود و یادداشت داده میشود که شما باید به این مسائل پاسخ دهید و توضیح بدهید برای ملت، من فقط یک توضیح دارم و آن این است که ما معتقدان سرسخت به ولایت فقیه و امامت قاطع رهبر عالیقدرمان امام هستیم. ایشان فرمودهاند در این زمینهها مطلقا سخنی نگویید و من تا ایشان اجازه ندهند یک کلمه سخن نخواهم گفت.
ای امت فداکار و ای امام الهامبخش و الگو و ای خلبان هوانیروزی که در ایلام به من گفتی ما اینجا جانبازی میکنیم اما انتظار داریم که در میان مسئولان وحدت و یکپارچگی باشد، ای پاسدار کمیته انقلاب که دیشب برنامه و نوار تلویزیونی تو را از حومه آبادان پخش کردند و صدایت را شنیدم که آنجا با آهنگ قرآن و با دل پراحساست گفتی ما اینجا جانبازی میکنیم، بگویید مسئولان با هم یکی باشند، به خدا سوگند که در برابر شما از طرح هرگونه جملهای که بوی اختلاف دهد احساس شرم میکنم!»
59/8/29
منبع: وبلاگ آهستان
عمو زنجیر باف،عنکبوت بی انصاف
هر کی که با تو بد شد،براش یه پاپوش نباف
چه گل گفت ! مرگ برحق الناس به گردن ! مرگ بر دزد !مرگ برمتقلب !
منصور جان
یه دودوتا چهار تای ساده بکن
ببین چه خبر شده که تمام کسانی که بزرگ این نظام و انقلاب بودن
الان یا خودشون و یا اگر خودشون شهید شدند و در قید حیات نیستند خونوادشون علنا مقابل این حکومت ایستادند
از
فرزندان آیت الله طالقانی
فرزندان و نوادگان امام
خانواده ی شهید رجایی
خانواده ی شهید بهشتی
خانواده ی شهید همت
خانواده ی شهید جهان آرا
خانواده ی شهید شیرودی
خانواده ی شهید زین الدین
و و و
بجز دو سه تا از مراجع
چند مرجع تقلید میشناسی که با این سیستم من درآوردیشون مشکل نداشته باشه
خیلی از مراجع رسما موضع گیری کردند
کی مونده از انقلابیون با اینها؟
جواب این سوالمو بده
چون مخالف این کارهای احمقانه ی اینها هستند،
تبدیل به مرتد و بر انداز و مزدور بیگانه شدند؟
مطمئنم اگر امام هم امروز بود همینها تهمت جنون میزدند بهش و می گفتند تو از انقلاب دور شدی
بشین تو خونت
هر کسی که با هاشون نبود یرد می کنند و برچسب معاند و برانداز و مخملی می چسبونن روش
از چی دفاع می کنی؟
نظر نوادگان کسی لزوما نظر پدرشون نیست.
مراجع با این سیستم بد شدند چون احمدینژاد گفته بود نظر رهبری برای ما مهمه اگر بخواهیم نظر تمام مراجع رو تامیم بدیم سنگ روی سنگ بند نمیشه. اون زمان هم همه با آیت الله بهشتی بد بودند. مخالفت دیگران دلیل اشتباه بودن نیست.
خیلی از مراجع هم موضع عکس این رو داشتند. اونها لابد پول گرفتند و طرفدار اسلام متحجرند. شاید هم رجوع به مرجع بستگی به همخونی نظر مرجع با ما داره.
یرد=طرد
اینکه هیچکدوم از سوالام رو جواب نمیدی به معنی پذیرفتنشونه؟
لزوما نظر پدرانشون نیست
ولی با احتساب اینکه تقریبا تمام کسانی که خاک انقلاب را خوردند بجز معدودی جلوی این ها علنا موضع گیری کردند حتی فرزند شهید مطهری که اصلا اهل سیاست نیست
و صرفا علمل و دینی صحبت می کرد پیش از این
و خیلی از این دلسوختگان انقلاب
با علم بر خطر داشتن موضع گیری علنی برای میهن خطر بزرگتری را می بینند که حاظر شدند بایستند و حرف بزنند
اون از خدا بی خبرها همه را منحرف می گویند.
فقط اینو بگو
کی مونده از انقلابیون با اینها؟
نام ببر
از علما هم بگو
من برای بحث نیومدم. اومدم که فضای همکلاسی یک طرفه نباشه. خیرَ به دلیل پذیرفتن نیست. یک ماه قبل انتخابات و چند هفته بعدش انقدر بحث کردم که نای بحث نمونده. موفق باشید
بحثی نیست
یعنی حتی نای جواب دادن به این سوال را هم نداری؟
کی مونده از انقلابیون با اینها؟
من مثل شما اسم خاطرم نیست ردیف کنم. رهبر باشه کافیه.
قفل کردی رهبر و جایگاهش رو واسه خودت؟
من هم سالها ی زیادی آقای خامنه ای خط قرمز حرفها می دونستم
مدت زیادیست که فکر کردن به ولایت و رهبر رو شروع کردم
از خط قرمز در بیار این تفکر رو
اگر نتونی در موردش فکر کنی به چه دردی می خوره؟
می گفتم اگه الان نخوام فکر خودم رو به چالش بکشم مطمئنا پایه های تئوری هام رو روی همین بخشت های کج و ناپخته می گذارم
من تا سال قبل ایشون رو مرجع تقلید اعلم می دونستم
تقریبا می دونم چه فکری میکنی
ممکنه تعریف کار خوبو بد رو با استفاده از تعبیرهایی که ایشون به کار می بره عوض کنی
به حافظه نیاز نیست
سرچ کن ببین چه خبره
من درست عکس شما بودم. اعتقادی نداشتم اما سر این انتخابات نظرم عوض شد. پستی هم در این رابطه زدم:
http://seltoon.wordpress.com/2009/06/19/%d9%88%d9%84%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d9%81%d9%82%db%8c%d9%87/
به نظرم نظرت پیش از این هم همین بوده حالا شاید کمی لایت تر
تو صحبتهای کوتاه یکی دو سال قبل هم یه همچین چیزی حس کردم
به قول آقایه احمدی نژاد اینا یه خط قرمزی دوره خودشون کشیده بودن وبه کسی اجازه وارد شدن به اون محوطه رو نمیدادن حالا چون ایشان از آنها نیست باید از این حرفها از این شایعات و افترا ها بشنوه چون رییس جمهوره عزیزمون پا رو دم شیر گذاشته همیشه در تاریخ همین بوده جدا کسی که دلسوزه مردم ونظام وبر علیه زورگویان و مال اندوزان بودن لقب هایی گرفته که در شان خودشونه
دوستان عزیز
بهتره بحثهای سیاسی و انتخاباتی را تموم کنید
تا کی میواهید اینجا جر و بحث کنید..آنچه که مسلمه هیچیک از شما به حرف دیگری تن در نخواهد داد و حرف خودشو درست میدونه..پس خواهش میکنم تمومش کنید و الان با توجه به فرصت خوبی که برای درس خوندن پیش اومده به درستون بچسبید که از همه چیز واجب تره..
به خدا اگه نمره نیاریم نه موسوی به دادمون میرسه نه احمدی نژاد..خدای نکرده هم وقتمون و هم اعصابمون و هم پولمون هدر میره..بابا بیخیال
برای اونایی که فکر کردن دکتر می خواد دست یه عده رو رو کنه واقعا متاسفم که یه کوچولو نتونستن دو دو تا چهارتا کنن و درک کنن که این یه بازیه سیاسیه مهم ترین دلیلش هم اینه که بعد ۴سال ئم انتخابات دهن باز کرد
در ضمن دوستان مجذوب در ولایت فقیه حواسشون باشه که ما ۱۴تا معصوم بیشتر نداریم که مشخصه ولی فقیه هرچقدر هم که فرزانه باشه مصون از خطا نیست
نذارین از دین سواستفاده کنن تا جلوی تفکرتونو بگیرن
حرفی که میخوام بزنم رو تو کامنت می ناب میتونی ببینی،بنظرم کامل حق مطلبو بیان کرده.
شما با هر کسی که مخالفتونه جوری صحبت میکنید و حرفهایی راجبش میزنید که اگر این کار عرف بشه برای فرهنگ سیاسیمون باید افسوس خورد!اول از هاشمی شروع شد و بعد به اسمهایی نظیر،ناطق نوری،زهرا زهنورد،صفایی فراهانی و کرباسچی و و و تا امروز که نوبت پسر بهشتی و همسر رجایی و همسر چمران شده و حتی از استاد شجریان هم نگذشتید(حتما نوشته هایی که دولتی چی ها تازگی راجب استاد مینویسند را خواندی ،واقعا تاسف انگیز است)به زندگی خصوصی هر مخالفی پا گذاشتید،هر که میشد دستگیر کردید و سعی در بی آبرو مردن مابقی دارید.خارج از کشور همه استعمارگرند،داخلی ها همه مخالف نظاماند(اینم جرم جالبی ها مگه نمیشه آدم مخالف نظام باشه؟)و بعضا انگ بی دینی و منافق بودن به آنها میزنید.
با این که خواست من و اصلاح طلبی براندازی نیست ولی این نظام رفتار باعث فروپاشی خود خواهد شد.
نظام بدتر از این رو به خود دیده و هر دفعه مستحکمتر از قبل شده. البته این دفعه چهره ایران در جامعه جهانی بدتر شد متاسفانه
مستحکمتر نخواهد شد!با رویه دیکتاتوری مدتی نظام ماندگار است و بنظر مستحکم،ولی هیچ نظامی با ظلم و جلب آزادی مردم نخواهد ماند.
مخالف این هستم که آزادی نیست، اما کشورهای روسیه و چین که آزادی نیست اما شاهد پیشرفت روزافزونشون هستیم
یعنی آزادی هست؟به به چه چه
متن کامل نامه سیدعلیرضا بهشتی به شهید بهشتی :
بار دیگر بی تو
چرا هربار که هفتم تیر می رسد سفرة دل گرفته ام را نزد تو می گسترم؟ شاید چون سایة تو را همچنان بر سرم گسترده می بینم. شاید هم که چون نمی گذارند صدایم شنیده شود، بدنبال چاهی می گردم تا آهی برکشم. شاید هم که برباد رفتن میراث توست که اینچنین آتشم می زند و داغ دیرینه را تازه می کند.
پدر! دیدی که چه روزهایی را شاهد بودیم که امکان بازشناسی تاریخ صدر اسلام را برایمان ممکن ساخت؟ دیدی که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از امید شد؟ دیدی که عطر راستی و صداقت که فضا را پر کرد، پایه های کاخ های دروغ و ریا به لرزه افتاد؟ دیدی خمودی و خموشی جای خود را به سرزندگی و نشاط داد؟ دیدی که دل هایی که سال ها با انگشتان کلیشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ دیدی که نسل سومی که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دینمداری قهر کرده بود، در داوری هایش به تأملی دوباره نشست و مطالباتش را در ادبیات صدر انقلاب جستجو کرد؟ دیدی که زن و مرد و پیر و جوان و روستایی و شهری، چشم امیدشان را به یار دیرینة تو دوختند و به رغم همة اما و اگرها و جوسازی ها، رایت اعتمادشان را بدست او سپردند؟
اما پدر دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطة اسلام لیبرالی می انجامید، چه کردند؟ به بهانة حراست از اسلامیت نظام، جمهوریت نظامی که تو در کنار امام و مرادت و به یاری بسیاری دیگر از همراهان دیروز و امروز معماری کرده بودی را به مذبح سلایق و علایق و داوری های شخصی بردند. خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت بردة خود را مطالبه می کردند را آشوب طلبی نامیدند، خوننشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حق خواهان را با شادکامی دشمنان قسم خوردة انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیت بخشی به کودتاگران دست و پا کنند.
یاد روزهای سختی می افتم که در مقابل هجمة ناجوانمردانة زبان های پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنام ها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی. تو قربانی التقاط و تحجر شدی: التقاط تو را ترور شخصیت کرد، تحجر در مقابل رضایتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعة هفتم تیر به آسانی اتفاق افتاد. این بار اما، روایتی معکوس در کار است: تحجر، اندیشه هایت را بر نمی تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات می کند، و این تویی که یکبار دیگر به قربانگاه فرستاده می شوی. بگذار که این بار سخنم را با شعری از شفیعی کدکنی به پایان برسانم:
تو در نماز عشق چه خواندی که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند
......
خاکستر تو را
باد سحرگان
هرجا که برد
مردی زخاک رویید
سید علیرضا حسینی بهشتی هفتم تیرماه 1388
گفتم شاید متن نامه رو بخونید بهتر می تونید نقد مذکور را مطالعه بفرمایید شرمنده منصور جان نمی شه بدون خوندن متن کسی نقد متن رو بخونه
بلد نیستی پست بزنی خودت؟
چزا ولی فعلا نمی خوام پست سیاسی بزنم اینم دیدم شاید دوستان بخوان اصل نامه رو هم بخونن