گمان می کنم دیشب خواب رنگی را دیدم که مدام اسمش را تکرار میکرد. خواب واژه ای که چون تمام نشده بود ؛ می خندید .
خواب پرنده ای بی پر در آسمان هفتم
خواب پنج شنبه ای مضطرب ، در انتظار فردایش..
حالا امروز است و چشم هایم لای خواب دیشب جا مانده و هنوز و من لهجه ام سبز شده و هرگز کسی نمی پرسد چرا سبز می پوشم؛
چرا سبز می نوشم؛ و چرا سبز می نویسم ..
فقط میدانم دست های بوی ترانه گرفته .
دوستم امیدوارم همه غم ها و افسردگی هامون زودتر تموم بشه و شادی نصیب همه مون بشه- همدردیم
ای با من و پنهان چو دل
از دل سلامت می کنم
من نیز ؛
مرسی از حظورت .
تو کعبهای هر جا روم
قصد مقامت می کنم
یه جنگل خواب!
فعلا که داریم سبز کتک میخوریم سبز کشته میشویم و تازه سبز هم زیر سوال میریم!!
استاد و دانشجو و دکتر و مهندس و نخبه و روحانی مبارز و مرجع تقلید همه شدن اراذل و اوباش...
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو